فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

خشونت و وحشت در رسانه ها(۷)

۳. پیامدها: مردم‌ و تدابیر‏
‏ پژوهش‌ درباره‌ پیامدهای‌ ناشی‌ ازمشاهده‌ خشونت‌ از طریق‌ رسانه‌ها، سابقه‌ای‌ طولانی‌ و پرفراز ونشیب‌ دارد. بیشتر ‏پژوهش‌های‌ انجام‌ شده‌ تنها برخی‌ از جنبه‌های‌ مربوط‌ به‌ سناریوهای‌ پیچیده‌ خشونت‌ و وحشت‌ را مورد توجه‌ قرار ‏داده‌اند. انگیزه‌ اصلی‌ این‌ پژوهشها موضوعاتی‌ از قبیل‌ نگرانی‌ در مورد تقلید افراد از این‌ گونه‌ صحنه‌ها، تحریک‌ پذیری‌ و ‏قساوت‌ قلب‌ یا توسل‌ به‌ اقدامات‌ خرابکارانه‌ از یک‌ سو، و تلاش‌ رسانه‌ها برای‌ مقابله‌ با چنین‌ اتهاماتی‌ از سوی‌ دیگر ‏بوده‌ است‌. از این‌ رو، بیشتر پژوهش‌ها به‌ بررسی‌ نشانه‌ها و حالت‌ روانی‌ مشهود و قابل‌ اندازه‌گیری‌ اختصاص‌ دارد، ‏مانند پرخاشگری‌ که‌ گفته‌ می‌شود به‌ خشونت‌ منجر می‌گردد و می‌توان‌ آن‌ را نتیجه‌ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ به‌ ‏نمایش‌ درآمده‌ در رسانه‌ها دانست‌. ‏
‏ تحقیق‌ درباره‌ پرخاشگری‌، گسترده‌ترین‌ و پر سر وصدا ترین‌ زمینه‌ در مطالعات‌ مربوط‌ به‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ به‌ ‏شمارمی‌رود. رولاند (1983) و برخی‌ دیگر از پژوهشگران‌ براین‌ باورند که‌ به‌ احتمال‌ زیاد پژوهش‌ در این‌ زمینه‌ از آن‌ رو در ‏اولویت‌ قرار دارد که‌ انجام‌ آن‌ مشکل‌ چندانی‌ برای‌ محقق‌ ندارد ودر عین‌ حال‌ کمترین‌ آسیب‌ را به‌ منافع‌ و خط‌ مشی‌ ‏نهادی‌ سازمانهای‌ رسانه‌ای‌ وارد می‌آورد.‏
‏ پرخاشگری‌ مفهومی‌ است‌ دوگانه‌ و متناقض‌ و دارای‌ جنبه‌های‌ مثبت‌ ومنفی‌. ارتباط‌ پرخاشگری‌ با جنایت‌ و خشونت‌ ‏سازمان‌ یافته‌ و برنامه‌ریزی‌ شده‌ ( ونه‌ انگیزه‌های‌ فردی‌ ) بسیار اندک‌ است‌. دیدگاه‌هایی‌ که‌ بر زیر پاگذاشتن‌ نظم‌ و ‏قانون‌از سوی‌ افراد تأکید می‌ورزند بیشتر به‌ اجرای‌ قانون‌ و کنترل‌ اجتماعی‌ توجه‌ می‌کنند که‌ با رسانه‌ها و دیگر ‏ملاحظات‌ نهادی‌ ارتباط‌ نزدیک‌تری‌ دارند. این‌ نوع‌ نگرش‌ و برخورد با پدیده‌ پرخاشگری‌، دارای‌ جنبه‌ جامعه‌شناختی‌ ‏انتقادی‌ نیست‌. علاوه‌ بر این‌، متمرکز ساختن‌ پژوهش‌ها بر رسانه‌های‌ گروهی‌ ممکن‌ است‌ به‌ غافل‌ ماندن‌ از دیگر ‏شرایط‌ جمعیتی‌ و اجتماعی‌ مرتبط‌ باخشونت‌ و جنایت‌ منجرشود.‏
‏ موضوعی‌ که‌ به‌ ندرت‌ مورد بحث‌ و تاکید قرار گرفته‌، مسأله‌ خط‌ مشی‌ و سیاست‌ است‌: چرا باید رسانه‌ها که‌ ‏نهادهای‌ تثبیت‌ شده‌ جامعه‌ هستند، موجودیت‌ خود را با تشویق‌ و ترویج‌ خشونت‌ به‌ مخاطره‌ اندازند؟ آیا تهیج‌ و تقلید ‏پیامد اجتناب‌ ناپذیر قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ است‌؟ آیا رسانه‌ها و صاحبان‌ آنها از رواج‌ خشونت‌ سود می‌برند؟ و ‏اگر پاسخ‌ مثبت‌ است‌، چه‌ سودی‌ از این‌ بابت‌ عاید رسانه‌ها می‌شود؟ آیا گردانندگان‌ رسانه‌ها می‌توانند به‌ رغم‌ ‏انتقادهای‌ همگانی‌ و نگرانی‌ بین‌المللی‌، سیاست‌های‌ خود را در قبال‌ رواج‌ خشونت‌ توجیه‌ کنند؟‏
‏ در بخش‌ مربوط‌ به‌ سیاستگذاری‌ نشان‌ داده‌ایم‌ که‌ نمایش‌ خشونت‌ و وحشت‌ رسانه‌ها ممکن‌ است‌ منافع‌ چشمگیر ‏سیاسی‌ و در عین‌ حال‌ مسوولیت‌هایی‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ باشد. بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ محتوای‌ رسانه‌ها ‏نشان‌ داد که‌ نمایش‌ خشونت‌ و وحشت‌ در رسانه‌ها، قدرت‌ اجتماعی‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد و در نتیجه‌ به‌ سمت‌ ‏جانبداری‌ و حمایت‌ از نیروی‌ قویتر گرایش‌ دارد. ارتباط‌ و همگرایی‌ تحقیقات‌ و تئوری‌ در زمینة‌ نمایش‌ خشونت‌ و وحشت‌ ‏در رسانه‌ها، منجر به‌ یک‌ سری‌ بررسی‌هایی‌ شد که‌ کارکردهای‌ اجتماعی‌ و سازمان‌ یافتة‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ را مورد ‏توجه‌ قرار داده‌ بودند.‏
‏ دراین‌ بخش‌ از گزارش‌، ابتدا خلاصه‌ای‌ از پژوهش‌های‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ و ‏برداشت‌هایی‌ که‌ از خشونت‌ ارائه‌ شده‌، بازگو خواهیم‌ کرد. سپس‌ رئوس‌ اصلی‌ تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ خشونت‌ ‏و پژوهش‌هایی‌ که‌ نشان‌ می‌دهد بین‌ پرخاشگری‌ و بروز خشونت‌ واقعی‌ رابطه‌ مستقیم‌ وجود دارد بررسی‌ خواهیم‌ کرد. ‏سرانجام‌، طرح‌های‌ کلان‌ مطالعاتی‌ را که‌ ازسوی‌ دولت‌ در زمینه‌ خشونت‌ در تلویزیون‌ صورت‌ گرفته‌ و نتایج‌ بدست‌ آمده‌ از ‏این‌ بررسی‌ها را که‌ بازگو کننده‌ رابطه‌ گسترده‌ میان‌ این‌ پدیده‌ و سیاست‌ حاکم‌ بر رسانه‌هاست‌ مورد بحث‌ قرار خواهیم‌ ‏داد. ‏
‏ در این‌ گزارش‌ قصد نداریم‌ علت‌ خشونت‌ و جنایت‌ را ریشه‌یابی‌ کنیم‌ چون‌ این‌ موضوع‌، از بحث‌ مربوط‌ به‌ رسانه‌ها خارج‌ ‏است‌. سوالی‌ که‌ برای‌ یافتن‌ پاسخ‌ آن‌ تلاش‌ می‌کنیم‌ این‌ است‌ که‌ سیاست‌ و خط‌ مشی‌ رسانه‌ها و قرار گرفتن‌ مداوم‌ ‏در معرض‌ خشونت‌ و وحشت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌ در آنها چه‌ نقشی‌ در برداشت‌ مردم‌ از واقعیت‌، الگوهای‌ رفتاری‌ ‏و منافع‌ نهادی‌ دارد.‏

‏ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ و سلیقه‌های‌ متفاوت‌ ‏
‏ داستانهای‌ خشونت‌آمیز و وحشتناک‌، مسائلی‌ چون‌ مناقشه‌، قدرت‌ و همبستگی‌ بشری‌ را مطرح‌ می‌سازند. خشونت‌ ‏و وحشت‌، جزئی‌ ازاسطوره‌، ادبیات‌ و دیگر ابعاد فرهنگی‌ محسوب‌ می‌شوند. رسانه‌های‌ گروهی‌، خشونت‌ و وحشت‌ را ‏ساده‌ سازی‌ و استاندارد کرده‌، سپس‌ آنها را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از آداب‌ و سنن‌ روزمره‌ وارد زندگی‌ بسیاری‌ از خانواده‌ها ‏می‌کنند. قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ و وحشت‌ از خردسالی‌ آغاز و در طول‌ زندگی‌ ادامه‌ می‌یابد. فرهنگ‌ جدید از ‏صحنه‌های‌ خشونت‌ و وحشت‌ تولید شده‌ توسط‌ رسانه‌ها اشباع‌ شده‌ است‌ و این‌ امری‌ است‌ که‌ گریزناپذیر به‌ نظر ‏می‌رسد. از این‌ رو پژوهش‌ درباره‌ موارد خاصی‌ از قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ و وحشت‌ رسانه‌ای‌، سلیقه‌ها و ‏برداشت‌ها اهمیت‌ حاشیه‌ای‌ دارد. ‏
‏ مطالعات‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ قرار داشتن‌ در معرض‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ نشان‌ می‌دهد که‌ در این‌ زمینه‌ مسائل‌ دیگری‌ ‏نیز مثل‌ رواج‌ خشونت‌ و وحشت‌ در محتوای‌ رسانه‌های‌ مختلف‌، موقعیت‌ اجتماعی‌ ـ اقتصادی‌، جنسیت‌ و برخی‌ از ‏الگوهای‌ گزینشی‌ مؤثر هستند. بررسی‌های‌ شرام‌ (1949) در زمینه‌ مطالعه‌ اخبار، دو نوع‌ سلیقه‌ ورجحان‌ را نشان‌ ‏می‌دهد : اخبار و گزارش‌هایی‌ که‌ نتایج‌ آنی‌ به‌ همراه‌ دارند(جنایت‌ ، فساد، سانحه‌، فاجعه‌، ورزش‌، سرگرمی‌، ‏رویدادهای‌ اجتماعی‌ و علائق‌ بشری‌) و اخبار و گزارش‌هایی‌ که‌ نتایج‌ آتی‌ دربردارند(موضوعات‌ مربوط‌ به‌ دولت‌، اقتصاد، ‏مشکلات‌ اجتماعی‌، علوم‌، تحصیلات‌ و بهداشت‌). تحصیلات‌ بالاتر توجه‌ بیشتر افراد را به‌ اخبار و گزارش‌هایی‌ که‌ نتایج‌ ‏آتی‌ در بردارند، به‌ دنبال‌ خواهد داشت‌.‏
‏ لاینس‌‏ ‏ (1952) سلیقه‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ را در خواندن‌ روزنامه‌ها تا پیش‌ از اختراع‌ تلویزیون‌ بررسی‌ کرده‌ است‌. ‏اکثریت‌ کودکان‌ و نوجوانانی‌ که‌ در این‌ بررسی‌ شرکت‌ داشتند، علاقه‌مندی‌ خود را به‌ خواندن‌ اخبار مربوط‌ به‌ قتل‌، ‏سرقت‌ و حوادث‌ ابراز کردند. درصد پسرهای‌ علاقه‌مند به‌ خواندن‌ این‌ گونه‌ اخبار، ده‌ درصد بیشتر از دخترها بود.‏
‏ سوانسون‌ (1955) خوانندگان‌ بالغ‌ 130 روزنامه‌ را مورد بررسی‌ قرار داد و به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ بیش‌ از نیمی‌ از آنها به‌ ‏خواندن‌ مطالب‌ فکاهی‌ علاقه‌مند هستند (درفصل‌ پیش‌ یادآور شدیم‌ که‌ حدود 30 درصد از محتوای‌ مطالب‌ فکاهی‌ ‏روزنامه‌ها را خشونت‌ تشکیل‌ می‌دهد). اخبار خشن‌ (جنگ‌ و فاجعه‌) 30 درصد (40 درصد مردان‌) و جنایت‌ و حادثه‌ 20 ‏درصد از خوانندگان‌ را به‌ خود مشغول‌ می‌کند.‏
‏ تماشای‌ تلویزیون‌ فعالیتی‌ است‌ که‌ با محدودیت‌ زمانی‌ همراه‌ است‌ و مخاطب‌ حق‌ انتخاب‌ چندانی‌ ندارد. میزان‌ ‏خشونت‌ در پربیننده‌ترین‌ ساعات‌، و در برنامه‌های‌ کودک‌ در روزهای‌ پایانی‌ هفته‌ (دست‌کم‌ درآمریکا) به‌اوج‌ خود می‌رسد. ‏بررسی‌های‌ سینیورلی‌ ‏ ‏(1986) نشان‌ می‌دهد ترکیب‌ برنامه‌ها تلویزیونی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ بینندگان‌ عادی‌ در ‏تماشای‌ برنامه‌ها حق‌ انتخاب‌ چندانی‌ ندارند. فیلم‌های‌ خشن‌ در ساعات‌ پربیننده‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ می‌شود و انبوه‌ ‏مخاطبان‌ در چنین‌ ساعاتی‌ چاره‌ دیگری‌ جز تماشای‌ این‌گونه‌ فیلم‌ها ندارند. ‏
‏ بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ درباره‌ مخاطبان‌ و محبوبیت‌ فیلم‌های‌ خشن‌، نتایج‌ فوِ را تأئید کرده‌ است‌. بررسی‌ کامستاک‌ و ‏همکاران‌ وی‌(1978) در این‌ زمینه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ محبوبیت‌ برنامه‌ها و تأیید آنها از سوی‌ بینندگان‌ هیچ‌ ارتباطی‌ به‌ ‏محتوای‌ خشن‌ فیلم‌ها ندارد. تحقیقات‌ رابرتس‌ ‏ ‏ (1981) نشان‌ داد که‌ عادات‌ و سلیقه‌ کودکان‌ در زمینه‌ تماشای‌ ‏برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ تقریباً از سلیقه‌ والدینشان‌ تبعیت‌ می‌کند. بررسی‌های‌ چنی‏ ‏ (1970) ثابت‌ کرد که‌ بین‌ ابراز ‏علاقه‌ کودکان‌ نسبت‌ به‌ برنامه‌های‌ خشن‌ تلویزیون‌ و تماشای‌ برنامه‌های‌ خشن‌ از سوی‌ کودکان‌ هیچ‌ ارتباطی‌ وجود ‏ندارد. رابینسون‌ (1979) به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ حتی‌ نگرانی‌ از خشونت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌ در تلویزیون‌ به‌ تغییر ‏الگوی‌ تماشای‌ این‌ گونه‌ برنامه‌ها منجر نمی‌شود.‏
‏ پژوهشگران‌ در تحقیقات‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ محتوای‌ برنامه‌ها هیچ‌ ارتباطی‌ به‌ شهرت‌ و محبوبیت‌ آنها ندارد ‏بلکه‌ زمان‌ پخش‌ برنامه‌ است‌ که‌ به‌ شهرت‌ و محبوبیت‌ برنامه‌ منجر می‌شود. پژوهشگران‌ برای‌ نشان‌ دادن‌ فقدان‌ رابطه‌ ‏میان‌ محتوای‌ برنامه‌ و میزان‌ محبوبیت‌ آنها، آزمایشی‌ انجام‌ دادند. آنها یک‌ فیلم‌ پلیسی‌ پرحادثه‌ را سانسور کرده‌ ‏وقسمتهایی‌ از صحنه‌های‌ خشن‌ و هیجان‌ انگیز آن‌ را حذف‌ کردند و سپس‌ فیلم‌ را برای‌ نیمی‌ از شرکت‌ کنندگان‌ در ‏بررسی‌ نمایش‌ دادند. مجدداً تمامی‌ فیلم‌ را که‌ حاوی‌ میزان‌ بالایی‌ از صحنه‌های‌ خشونت‌آمیز بود برای‌ گروه‌ دوم‌ نمایش‌ ‏دادند. نتیجه‌ به‌ دست‌ آمده‌ نشان‌ داد که‌ هیچ‌ یک‌ ازدو نسخه‌ این‌ فیلم‌ چندان‌ مورد توجه‌ قرار نگرفته‌ است‌.‏
‏ کمیسیون‌ رادیو ـ تلویزیون‌ و ارتباطات‌ کانادا درباره‌ تعداد مخاطبان‌ تلویزیون‌ تورنتو در زمان‌ پخش‌ برنامه‌های‌ خانوادگی‌، ‏تحقیقی‌ انجام‌ داد و به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ فیلم‌های‌ کمدی‌ هشت‌ سال‌ پیش‌، هنوز هم‌ می‌تواند به‌ اندازه‌ فیلم‌های‌ ‏پرحادثه‌ و هیجان‌انگیز پربیننده‌ باشد. اسپرفکین‌‏ و همکارانش‌ (1977) معتقدند که‌ بین‌ ویژگیهای‌ خشونت‌آمیز یا ‏هواداری‌ از نظم‌ اجتماعی‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ در فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ و میزان‌ محبوبیت‌ آنها هیچ‌ نوع‌ ارتباطی‌ وجود ‏ندارد. بررسی‌ انجام‌ شده‌ ازسوی‌ رندال‌، کول‌ و فدلر‏ ‏ (1970) نشان‌ داد که‌ عامل‌ جنسیت‌ بهترین‌ شاخص‌ در زمینه‌ ‏ترجیح‌ دادن‌ فیلمهای‌ خشن‌ محسوب‌ می‌شود. ویژگی‌های‌ جمعیتی‌ افرادی‌ که‌ بیشتر فیلم‌های‌ خشن‌ تماشا می‌کنند ‏مورد بررسی‌ قرار گرفت‌ و مشخص‌ شد که‌ در مجموع‌، مردان‌ بیشتر از زنان‌ فیلم‌های‌ خشن‌ تماشا می‌کنند. این‌ گروه‌ از ‏مردان‌ در مقایسه‌ با کسانی‌که‌ علاقه‌ کمتری‌ به‌ فیلم‌های‌ خشن‌ دارند درآمد کمتر، تحصیلات‌ پائین‌تر و موقعیت‌ قومی‌ ‏نامناسبتری‌ دارند.‏
‏ با توجه‌ به‌ آنچه‌ که‌ گفته‌ شد مشخص‌ می‌شود که‌ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ موجود در برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ جنبه‌ ‏انتخاب‌ فردی‌ نداشته‌ بلکه‌ ازسیاست‌ رسانه‌هاو تعلقات‌ گروهی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. برای‌ اثبات‌ این‌ برداشت‌ عامیانه‌ و ‏ادعای‌ دست‌ اندرکاران‌ رسانه‌های‌ تصویری‌ مبنی‌ بر این‌ که‌ خشونت‌ به‌ خودی‌ خود بینندگان‌ بسیاری‌ را جلب‌ می‌کند، ‏هیچ‌ دلیل‌ قانع‌ کننده‌ای‌ وجود ندارد. این‌ احتمال‌ وجود دارد که‌ در تولید فیلم‌ها و سریال‌های‌ خشن‌، عامل‌ اقتصادی‌ دخیل‌ ‏باشد چون‌ تولید این‌ گونه‌ فیلم‌ها در مقایسه‌ با برنامه‌های‌ پیچیده‌، ارزانتر تمام‌ می‌شود. با توجه‌ به‌ نداشتن‌ آزادی‌ عمل‌ ‏کامل‌ در انتخاب‌ مخاطبان‌ تلویزیونی‌، و این‌ واقعیت‌ که‌ تعداد مخاطبان‌ تاحدود زیادی‌ به‌ در اختیار داشتن‌ مخاطبان‌ در ‏هریک‌ از مقاطع‌ زمانی‌ بستگی‌ دارد، کاستن‌ از هزینه‌ تولید از جمله‌ راههای‌ افزایش‌ درآمد محسوب‌ می‌شود. به‌ هر ‏حال‌، نمی‌توان‌ سودجویی‌ احتمالی‌ را عامل‌ اصلی‌ تولید بی‌ وقفه‌ برنامه‌های‌ خشونت‌آمیز تلویزیونی‌ که‌ پیوسته‌ با انتقاد ‏همگانی‌ روبروست‌ به‌ شمار آورد. نتایج‌ پژوهش‌های‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ سیاست‌ وقدرت‌ رسانه‌ها، توجیه‌ منطقی‌تری‌ ‏ازعلت‌ پرداختن‌ رسانه‌ها به‌ خشونت‌ و وحشت‌ ارائه‌ می‌دهد.‏
http://www.rasaneh.org/persian/page-view.asp?pagetype=research&id=5

خشونت و وحشت در رسانه ها(۶)

پوشش‌ خبری‌ فعالیت‌های‌ تروریستی‌
‏ پژوهشگران‌ خلاصه‌ای‌ از مطالعات‌ مربوط‌ به‌ پوشش‌ خبری‌ تروریسم‌ در مطبوعات‌ و مطالب‌ عنوان‌ شده‌ در کنفرانس‌ها را ‏ارائه‌ کرده‌اند. کتابنامه‌ سال‌ 1986 که‌ از سوی‌ «طرح‌ تحقیقاتی‌ تروریسم‌ و رسانه‌های‌ خبری‏ ‏» تحت‌ نظارت‌ اتحادیه‌ ‏آموزش‌ روزنامه‌نگاری‌ و ارتباطات‌ جمعی‌‏ انتشار یافت‌، حاوی‌ 500 عنوان‌ مقاله‌ است‌. همچنین‌ در کتابنامه‌ سال‌ 1986 ‏که‌ از سوی‌ موسسه‌ رند‏ انتشار یافته‌، عناوین‌ حدود 90 کتاب‌ که‌ صرفاً به‌ بررسی‌ تروریسم‌ بین‌ المللی‌ اختصاص‌ دارد ‏ذکر شده‌ است‌.‏
‏ گرچه‌ تروریسم‌ دولتی‌ و غیردولتی‌ بیشترین‌ توجه‌ را به‌ خود جلب‌ کرده‌ است‌، باسیونی‌‏ ‏ (1982 ـ 1981) و دیگران‌ در ‏بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ تعداد اقدامات‌ تروریستی‌ در محدوده‌ ملی به مراتب بیشتر از تروریسم ‏بین‌المللی‌ است‌. ترور افراد، بمب‌گذاری‌، آدم‌ ربایی‌ و خشونت‌ دولتی‌ در بسیاری‌ از کشورها ـ که‌ اغلب‌ هم‌ مسکوت‌ ‏گذاشته‌ می‌شوند ـ هزاران‌ بار بیشتر از عملیات‌ جنجال‌ برانگیز تروریسم‌ بین‌ المللی‌، قربانی‌ برجای‌ می‌گذارد. ‏
‏ ورث‌ ـ هوف‏ ‏ (1983) نقش‌ پوشش‌ خبری‌ رویدادهای‌ تروریستی‌ در رسانه‌ها را با انتخاب‌ رویدادهای‌ خاص‌ و تبیین‌ ‏مسائل‌ برای‌ مردم‌ تشریح‌ کرده‌ است‌. پالتز ‏ ، فوزارد ‏ آیانیان‌‏ ‏ (1982) پوشش‌ خبری‌ روزنامه‌ نیویورک‌ تایمز در زمینه‌ ‏فعالیتهای‌ ارتش‌ جمهوری‌خواه‌ ایرلند، بریگادهای‌ سرخ‌ و نیروهای‌ آزادیبخش‌ ملی‌ را از اول‌ ژوئیه‌ 1977 تا 30 ژوئن‌ 1979 ‏بررسی‌ کردند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ این‌ اتهام‌ که‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ مسائل‌، سبب‌ مشروعیت‌ بخشیدن‌ به‌ ‏آرمان‌های‌ سازمان‌های‌ تروریستی‌ می‌شود، کاملاً بی‌اساس‌ است‌. درست‌ برخلاف‌ این‌ ادعا، در 70 درصد از خبرها و ‏گزارش‌های‌ نیویورک‌ تایمز درباره‌ فعالیت‌های‌ تروریستی‌، هیچ‌ نوع‌ اشاره‌ای‌ به‌ آرمان‌ و اهداف‌ تروریست‌ها نشده‌ و تقریباً ‏در 75 درصد از خبرها، حتی‌ نام‌ سازمان‌ و هواداران‌ آنها نیز برده‌ نشده‌ است‌ و تنها در 7 درصد ازخبرها که‌ نام‌ سازمانها ‏ذکر شده‌،این‌ نام‌ها در لابه‌لای‌ اظهارات‌ مقامات‌ و مسؤولین‌ گم‌ شده‌ است‌.‏
‏ در یک‌ بررسی‌ تکمیلی‌ درباره‌ اخبار شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا، حذف‌ دائمی‌ علت‌ و انگیزه‌ اقدمات‌ تروریستی‌ و نسبت‌ ‏دادن‌ تزلزل‌ روانی‌ به‌ تروریست‌ها و رهبران‌ آنها مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. اقدامات‌ تروریستی‌ علیه‌ کشورهای‌ دیگر در ‏مقایسه‌ با اقداماتی‌ که‌ علیه‌ آمریکا صورت‌ گرفته‌ انعکاس‌ بیشتری‌ داشته‌ است‌. پژوهشگران‌ در بررسی‌های‌ خود به‌ ‏این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ رسانه‌های‌ خبری‌ چنین‌ وانمود می‌کنند که‌ با افراد دیوانه‌ نمی‌توان‌ وارد مذاکره‌ شد.‏
‏ نایت‏ ‏ و دین‏ ‏ (1982) گزارش‌ جامعی‌ تهیه‌ کردند تا نشان‌ دهند که‌ چگونه‌ پوشش‌ خبری‌ کانادا در مورد تسخیر و باز ‏پس‌گیری‌ سفارت‌ ایران‌ در لندن‌ از مردان‌ مسلح‌ عرب‌، کمک‌ کرد که‌ استفاده‌ از خشونت‌ بوسیله‌ واحد ویژة‌ نیروی‌ هوایی‌ ‏انگلیس‌، مشروعیت‌ پیدا کند. رسانه‌ها درفرایند تبدیل‌ جنایت‌ و مجازات‌ به‌ یک‌ رویداد خبری‌ مصور تا حدودی‌ کارکرد ‏اخلاقی‌ و سیاسی‌ و بطور خلاصه‌ ایدئولوژیک‌ پیدا کردند، چیزی‌ که‌ قبلاً از طریق‌ رؤیت‌ خود حادثه‌ حاصل‌ می‌شد. این‌ دو ‏پژوهشگر معتقدند، تصادفی‌ نیست‌ که‌ خشونت‌ و وحشت‌، اعمال‌ مجازاتهای‌ عمومی‌ به‌ عنوان‌ مظهر ایدئولوژی‌ و قدرت‌ ‏حکومت‌ را غیر ضروری‌ ساخته‌ است‌. ‏
‏ هرمن‌‏ ‏ و برودهد ‏ (1989) در بررسی‌های‌ دقیق‌ خود از ماجرای‌ ارتباطات‌ بلغاری‌ در محاکمه‌ مهمت‌ علی‌ آکا، ‏رسانه‌ها را به‌ دنباله‌ روی‌ از قدرت‌ حاکم‌، متهم‌ ساختند. با وجود تبرئه‌ شدن‌ مظنونین‌ در دادگاه‌، رسانه‌های‌ خبری‌ با ‏دنبال‌ کردن‌ یک‌ رشته‌ شواهد و مدارک‌ ساختگی‌ و ارائه‌ اطلاعات‌ نادرست‌ در سطح‌ وسیع‌، اسطوره‌ای‌ نهادین‌ از ‏سودمندی‌ بی‌پایان‌ ایدئولوژیک‌ خلق‌ کردند.‏
‏ بررسی‌های‌ بی‌شماری‌ در زمینه‌ تروریسم‌ در ایتالیا صورت‌ گرفته‌ است‌. مورچلینی‌‏ ‏ (1982) در بررسی‌ محتوای‌ ‏برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ ایتالیا به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ طی‌ سال‌های‌ 1980تا1981 اخبار مربوط‌ به‌ رویدادهای‌ تروریستی‌ 2 ‏درصد این‌ برنامه‌ها را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند. سیلج ‏‌ (1978) رابطه‌ بین‌ رسانه‌ها و نیروهای‌ سیاسی‌ را در پوشش‌ ‏خبری‌ ربودن‌ و قتل‌ آلدو مرو بررسی‌ کرده‌ است‌. ایوزیا ‏ ‏ وپریولا ‏ ‏ (1984) در یک‌ بررسی‌ تطبیقی‌، پوشش‌ خبری‌ ‏مطبوعات‌ و تلویزیون‌ ایتالیا را در 1980 و 1983 قبل‌ و بعد از قتل‌ دوتن‌ از قضات‌ جزیره‌ سیسیل‌ و ژنرال‌ دالا ‏چیه‌سا رئیس‌ پلیس‌ پالرمو در سپتامبر 1982 که‌ از سوی‌ مافیا انجام‌ گرفت‌، ارزیابی‌ کرده‌اند. درپی‌ این‌ رویدادها، ‏پوشش‌ خبری‌ مربوط‌ به‌ مافیا در تلویزیون‌ ایتالیا به‌ سه‌ برابر و در مطبوعات‌ این‌ کشور به‌ دو و نیم‌ برابر افزایش‌ یافت‌. در ‏سال‌ 1983 استفاده‌ ازعکس‌ و فیلم‌های‌ کوتاه‌ نیز افزایش‌ یافت‌. مطبوعات‌ و تلویزیون‌ سیسیل‌ در گزارش‌های‌ خود ‏برداشت‌ دولت‌ از این‌ رویدادها را منعکس‌ کردند.‏
‏ بحران‌ ناشی‌ از تروریسم‌ در ایتالیا و پوشش‌ خبری‌ آن‌ در مطبوعات‌، آن‌گونه‌ که‌ تروریست‌ها انتظار داشتند به‌ اختناِ ‏شدید یا تغییر حکومت‌ منجر نشد. سیاسیا ‏ در کتاب‌ خود با عنوان‌ «ماجرای‌ مورو» (1986) چنین‌ نتیجه‌گیری‌ می‌کند ‏که‌ برخلاف‌ انتظار تروریست‌ها که‌ قصد متزلزل‌ ساختن‌ حکومت‌ را داشتند، ربودن‌ و قتل‌ آلدومورو به‌ تقویت‌ و انسجام‌ ‏دولت‌ منجر شد. بریگادهای‌ سرخ‌، آلدومورو نخست‌ وزیر وقت‌ ایتالیا و طراح‌ همکاری‌ تاریخی‌ احزاب‌ کمونیست‌ و دمکرات‌ ‏مسیحی‌ را از پای‌ درآوردند. به‌ علت‌ موضع‌گیری‌ شدید این‌ دو حزب‌ به‌ویژه‌ حزب‌ کمونیست‌ علیه‌ تروریسم‌ و به‌ علت‌ ‏وابستگی‌ روزنامه‌های‌ ایتالیا به‌ احزاب‌ این‌ کشور، بریگاردهای‌ سرخ‌ نتوانستند از اقدام‌ تروریستی‌ خود بهره‌ برداری‌ ‏سیاسی‌ کنند.‏
‏ اوزیگین‌‏ ‏ (1986) در مطالعه‌ خود به‌ نتایج‌ متفاوتی‌ رسید. وی‌ محتوای‌ مطبوعات‌ ترکیه‌ رادر سه‌ مقطع‌ سیاسی‌ در ‏فاصله‌ 1976 تا 1980 ـ که‌ با تغییر دولت‌ دراین‌ کشور همراه‌ بود ــ بررسی‌ کرد. وی‌ در بررسی‌های‌ خود متوجه‌ شد که‌ ‏واژه‌های‌ تروریست‌ و آنارشیست‌ (هرج‌ و مرج‌ طلب‌) به‌ عنوان‌ دو واژه‌ مترادف‌ و در اشاره‌ به‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌ ‏چپ‌گرایانه‌ از سوی‌ نشریات‌ راست‌ و میانه‌روی‌ ترکیه‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ است‌. این‌ نوع‌ روزنامه‌ها در عین‌ حال‌ از ‏انعکاس‌ اعتراض‌های‌ سیاسی‌ نه‌ چندان‌ خشن‌، تظاهرات‌ و جنبش‌ها اکراه‌ داشته‌اند. یک‌ روزنامه‌ چپ‌گرا عاملان‌ ‏دست‌راستی‌ خشونت‌ را تروریست‌ می‌نامد اما برای‌ پوشش‌ خبری‌ اعتصابات‌ و تظاهرات‌ سیاسی‌ از این‌ واژه‌ استفاده‌ ‏نمی‌کند، هر چند که‌ تعداد این‌گونه‌ اعتراضات‌ به‌ مراتب‌ بیشتر است‌.‏
‏ در یک‌ مقطع‌ زمانی‌، عنوان‌ تروریست‌ آن‌ چنان‌ با خشونتِ چپ‌ گرایانه‌ عجین‌ شده‌ بود که‌ نشریات‌ چپ‌گرا استفاده‌ از ‏این‌ واژه‌ را متوقف‌ کردند. سرانجام‌، پوشش‌ خبری‌ رسانه‌ها به‌ بی‌اعتباری‌ دولت‌ چپ‌ میانه‌ و هموار شدن‌ راه‌ برای‌ روی‌ ‏کارآمدن‌ دولت‌ نظامی‌ منجر شد. بافت‌ سیاسی‌ و رسانه‌ای‌ ترکیه‌ برخلاف‌ ایتالیا، ضمن‌ ایفای‌ نقش‌ عادی‌ خود در جهت‌ ‏تقویت‌ دولت‌ به‌ جای‌ تقویت‌ قدرت‌ تروریستی‌، از تروریسم‌ بهره‌برداری‌ سیاسی‌ نیز کرد.‏
‏ بحران‌های‌ ناشی‌ از گروگانگیری‌ ‏
‏ آلتید‏ ‏ (1985 و 1982) پوشش‌ خبری‌ بحران‌ گروگان‌گیری‌ آمریکایی‌ها در ایران‌ را در سال‌ 1980 در شبکه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ آمریکا بررسی‌ کرده‌ است‌. وی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ مشابهت‌ بین‌ پوشش‌ خبری‌ شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ به‌ ‏حدی‌ بود که‌ می‌شد آنها را به‌ عنوان‌ خبر منتشره‌ از سوی‌ یک‌ ایستگاه‌ تلویزیونی‌ سراسری‌ تلقی‌ کرد. در خلال‌ این‌ ‏رویداد، دانشجویان‌ ایرانی‌ در آمریکا بیش‌ از تحولات‌ و رویدادهای‌ داخل‌ ایران‌ مورد توجه‌ مردم‌ آمریکا قرار گرفتند. به‌ اعتقاد ‏این‌ پژوهشگر، شبکه‌های‌ رادیو ـ تلویزیونی‌ آمریکا در اخبار و گزارش‌های‌ خود کمک‌ چندانی‌ به‌ درک‌ تاریخی‌ و سیاسی‌ ‏ماجرای‌ گروگانگیری‌ نکردند.‏
‏ پالمرتن‌‏ ‏ (1985) در بررسی‌های‌ خود تأثیر پوشش‌ خبری‌ رسانه‌ها برنمایندگان‌ ونهادهای‌ دولتی‌ را مورد ارزیابی‌ قرار ‏داد. پالمرتن‌ در مطالعات‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ به‌ رغم‌ تأثیر اقدامات‌ اتخاذ شده‌ از سوی‌ دولت‌ آمریکا بر سرنوشت‌ ‏گروگانها، دولت‌ نتوانست‌ جریان‌ رویدادها را تحت‌ کنترل‌ خود درآورد. لارسون‌ (1986) بررسی‌ جامع‌تری‌ دراین‌ زمینه‌ انجام‌ ‏داده‌ است‌. وی‌ در بررسی‌های‌خود، پوشش‌ خبری‌ تلویزیون‌ آمریکا را در مورد رویدادهای‌ ایران‌ از پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ تا ‏پایان‌ بحران‌ گروگانگیری‌ مطالعه‌ کرده‌ است‌. در بررسی‌ پوشش‌ خبری‌ تلویزیون‌ آمریکا در خلال‌ شش‌ سال‌ آخر حکومت‌ ‏شاه‌، وی‌ متوجه‌ شد، که‌ در اخبار جسته‌ و گریخته‌ای‌ که‌ درباره‌ ایران‌ از تلویزیون‌های‌ آمریکا پخش‌ می‌شد دو موضوع‌ ‏نفت‌ و اسلحه‌ مورد تأکید قرار می‌گرفت‌. در اخبار شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا خبرهای‌ مربوط‌ به‌ بازدید مقام‌های‌ بلند ‏پایه‌ دو کشور انعکاس‌ می‌یافت‌ و در موارد معدودی‌ که‌ به‌ تظاهرات‌ و رویدادهای‌ خشونت‌آمیز توجه‌ می‌شد، این‌ گونه‌ ‏حوادث‌ به‌ گروههای‌ ناشناس‌ ضد شاه‌ یا چریکهای‌ مارکسیست‌ نسبت‌ داده‌ می‌شد. نشانه‌های‌ بی‌ثباتی‌ داخلی‌ عموماً ‏نادیده‌ گرفته‌ می‌شد و اخبار و گزارش‌های‌ رسانه‌های‌ خبری‌ آمریکا در قبال‌ ایران‌ به‌ندرت‌ از خط‌ مشی‌ دولت‌ آمریکا ‏نسبت‌ به‌ ایران‌ فراتر می‌رفت‌.‏
‏ دیدار رسمی‌ شاه‌ از کاخ‌ سفید در نوامبر سال‌ 1977 به‌ نقطه‌ عطفی‌ تبدیل‌ شد. پخش‌ رویدادهای‌ مربوط‌ به‌ این‌ دیدار ‏از تلویزیون‌های‌ آمریکا با نمایش‌ صحنه‌هایی‌ همراه‌ بود که‌ نتایج‌ سیاسی‌ مخربی‌ درپی‌ داشت‌، از جمله‌ استفاده‌ از گاز ‏اشک‌ آور برای‌ سرکوب‌ تظاهراتی‌ که‌ به‌ هنگام‌ استقبال‌ کارتر از شاه‌ در محوطة‌ چمن‌ کاخ‌ سفید برپا شده‌ بود. بینندگان‌ ‏تلویزیون‌ به‌ چشم‌ خود دیدند که‌ چگونه‌ رئیس‌ جمهوری‌ آمریکا و شاه‌ ایران‌ و دیگر شخصیت‌های‌ بلند پایه‌ و ارباب‌ جراید ‏تلاش‌ می‌کردند تا خود را از تأثیر گازهای‌ اشک‌ آور مصون‌ نگه‌دارند.‏
‏ هر چند پوشش‌ خبری‌ رسانه‌های‌ آمریکایی‌ در قبال‌ رویدادهای‌ ایران‌ همچنان‌ اندک‌ و پراکنده‌ بود، اما شبکه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ آمریکا توجه‌ خود را به‌ جناح‌ مخالف‌ و فعالیت‌های‌ پلیس‌ مخفی‌ ایران‌ معطوف‌ و همچنان‌ شاه‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ ‏دوست‌ و متحد نزدیک‌ آمریکا معرفی‌ کردند. درپی‌ اوج‌گیری‌ خشونت‌های‌ ضد دولتی‌، شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا ‏خبرنگاران‌ خود را به‌ تهران‌ گسیل‌ داشتند. اعزام‌ خبرنگاران‌ سبب‌ شد تا شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا به‌ منابع‌ خبری‌ ‏بهتری‌ دسترسی‌ یابند. این‌ اقدام‌ در عین‌ حال‌ سبب‌ شد تا شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا نقش‌ فعال‌تری‌ در شکل‌ دادن‌ ‏رویدادها ایفا کنند و بیش‌ از گذشته‌ در معرض‌ رویدادها و کسانی‌ قرار گیرند که‌ خبر ساز بودند. ‏
‏ دراواخر سال‌ 1978، خبرهای‌ رسیده‌ از پاریس‌، آیت‌ الله‌ خمینی‌ را به‌ رویدادهای‌ ایران‌ پیوند می‌داد. پوشش‌ مستقیم‌ ‏تحولات‌ ایران‌ در رسانه‌های‌ خبری‌ آمریکا، تا زمان‌ اشغال‌ سفارت‌ از سوی‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ و گروگان‌ گرفتن‌ آمریکاییان‌ ‏رو به‌ کاهش‌ گذاشت‌. درپی‌ اشغال‌ سفارت‌ و ماجرای‌ گروگانگیری‌ برای‌ مدتی‌ بیش‌ ازیکسال‌ تقریباً یک‌ سوم‌ حجم‌ اخبار ‏شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا به‌ ایران‌ اختصاص‌ داشت‌.‏
‏ بیش‌ از یک‌ سوم‌ (36 درصد) اخبار را گزارش‌های‌ تصویری‌ مستقیم‌ تشکیل‌ می‌داد و اخبار تلویزیون‌ به‌ اصلی‌ترین‌ کانال‌ ‏ارتباطی‌ دولت‌ آمریکا و ایران‌ تبدیل‌ شد. دست‌اندرکاران‌ خبر شبکه‌های‌ تلویزیونی‌، مسوولیت‌ غیر رسمی‌ اظهارات‌، ‏گفتگوها و موضع‌ گیریهای‌ حساس‌ سیاسی‌ را که‌ با سرنوشت‌ گروگانها ارتباط‌ پیدا می‌کرد برعهده‌ گرفتند.‏
‏ آن‌ گونه‌ که‌ آدمز‏ ‏ (1985) نوشته‌ است‌ بحران‌ گروگانگیری‌ 1985 در بیروت‌ تاحدودی‌ تکرار رویدادهای‌ ایران‌ بود. در پی‌ ‏بمب‌ گذاری‌ در مقر تفنگداران‌ آمریکا و ربودن‌ چندین‌ خبرنگار، بیشتر رسانه‌ها خبری‌ آمریکا دفاتر خود را در بیروت‌ تعطیل‌ ‏کردند. هنگامی‌که‌ هواپیمای‌ ربوده‌ شدة‌ خطوط‌ هوایی‌ تی‌ دبلیو اِی‌ (‏
T W A‏) در فرودگاه‌ به‌ زمین‌ نشست‌، تنها ‏خبرنگاران‌ محلی‌ بودند که‌ اقدام‌ به‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ رویداد کردند. بلافاصله‌ پس‌ ازاین‌ حادثه‌ صدها خبرنگار خود را به‌ ‏محل‌ وقوع‌ حادثه‌ رساندند. خبرنگاران‌ شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ برای‌ انجام‌ مصاحبه‌ با رهبران‌ مسلمان‌ و گروگانها به‌ تکاپو ‏افتادند. حدود یک‌ سوم‌ برنامه‌های‌ شبکه‌ تلویزیونی‌ اِی‌ بی‌ سی‌ به‌ گروگانها، 15 درصد به‌ رهبران‌ مختلف‌ مسلمان‌ و ‏‏12 درصد به‌ مقام‌های‌ آمریکایی‌ اختصاص‌ یافت‌. بررسی‌ اتوالر‏ ‏ (1987) در مورد بحران‌ بیروت‌ مؤید آن‌ است‌ که‌ بقیة‌ ‏شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا نیز اعداد وارقام‌ مشابهی‌ را ارائه‌ داده‌اند. وی‌ در بررسی‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ ‏رسانه‌های‌ خبری‌ آمریکا توجه‌ اندکی‌ به‌ ابعاد فرهنگی‌، تاریخی‌ و دیگر عواملی‌ که‌ به‌ ربوده‌ شدن‌ هواپیمای‌ خطوط‌ ‏هوایی‌ تی‌دیلیو اِی‌ منجر شد، نشان‌ دادند.‏
‏ اودانل‏ ‏ (1987) به‌ بررسی‌ موضع‌ و موقعیت‌ رسانه‌ها در قبال‌ بحران‌ بیروت‌ پرداخته‌ است‌. وی‌ در نوشته‌های‌ خود به‌ ‏فرد فرندلی‌، مدیر اخبار شبکه‌ تلویزیونی‌ سی‌بی‌اس‌ استناد می‌کند که‌ معتقد است‌ رسانه‌ها در گرفتاری‌ها شریک‌ ‏هستند و همان‌ گونه‌ که‌ رئیس‌ جمهور درگیر مسأله‌ گروگانگیری‌ است‌، رسانه‌ها نیز در این‌ ماجرا که‌ دستور کار و سیر ‏حوادث‌ آن‌ از سوی‌ گروههای‌ خاصی‌ در خاورمیانه‌ رقم‌ زده‌ شده‌ است‌، درگیر هستند. متعاقباً هنری‌ کیسینجر وزیر ‏خارجه‌ پیشین‌ آمریکا خواستار تحریم‌ خبری‌ تروریست‌ها از سوی‌ رسانه‌های‌ آمریکا شد.‏
‏ البته‌ چنین‌ تحریمی‌ پیش‌ نیامد، اما در پی‌ ربوده‌ شدن‌ کشتی‌ ایتالیایی‌ اچیله‌ لارو و مصاحبه‌ با محمد ابوعباس‌ طراح‌ ‏اصلی‌ این‌ کشتی‌ ربایی‌ و دبیر کل‌ جبهه‌ آزادی‌ بخش‌ فلسطین‌ بار دیگر جنجال‌ مربوط‌ به‌ نقش‌ رسانه‌ها ابعاد تازه‌ای‌ ‏گرفت‌. مناقشه‌ بر سر این‌ موضوع‌ بود که‌ چه‌ کسی‌ باید تبلیغات‌ جنجال‌ برانگیز سیاسی‌ را کنترل‌ کند.‏
‏ بررسی‌ خشونت‌های‌ سیاسی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ کنترل‌ غیرمستقیم‌ رسانه‌ها با وجود (یا شاید به‌ دلیل‌) فقدان‌ ‏جهت‌گیری‌ خاص‌ سیاسی‌، مناسب‌تر و در نتیجه‌ کارآمدتر از کنترل‌ مستقیم‌ مقام‌های‌ دولتی‌ است‌. حتی‌ در مواقعی‌ ‏که‌ تروریست‌ها افکار عمومی‌ را مجبور می‌کنند که‌ متوجه‌ اهداف‌ و آرمانهای‌ آنها شوند، کنترل‌ آنها بر تبلیغات‌ رسانه‌ها ‏اغلب‌ زودگذر و ناپایدار است‌. مطالعات‌ الیوت‌ (1987) نشان‌ می‌دهد که‌ خبرنگاران‌ چگونه‌ تلاش‌ می‌کنند تا دیدگاههای‌ ‏انتقادی‌ از سیاستهای‌ دولت‌ را به‌ حداقل‌ ممکن‌ برسانند. لول‌‏ ‏ (1987) در بررسی‌ پوشش‌ خبری‌ مطبوعات‌ از ماجرای‌ ‏ربودن‌ کشتی‌ تفریحی‌ اچیله‌ لارو و آدم‌ کشی‌ در آن‌ نشان‌ داد که‌ رسانه‌ها چگونه‌ مطالعه‌ مربوط‌ به‌ جنایت‌ بی‌منطق‌ و ‏شرارت‌آمیز را که‌ هدفی‌ جز انتقامجویی‌ ندارد بی‌ اعتبار ساختند. مطالعه‌ پیکارد (1987) در زمینه‌ مراحل‌ مختلف‌ پوشش‌ ‏خبری‌ رویدادهای‌ طولانی‌ نشان‌ داد که‌ چگونه‌ گزارش‌های‌ مستقیم‌ اولیه‌ به‌ سرعت‌ جای‌ خود را به‌ پوشش‌ خبری‌ الهام‌ ‏گرفته‌ ازخط‌ مشی‌ دولت‌ می‌دهد و اطلاعات‌ ارائه‌ شده‌ در مراحل‌ بعدی‌ رویداد، حتی‌ زمانی‌ که‌ اطلاعاتی‌ در مورد ‏سوابق‌ موضوع‌ موجود است‌، با توجه‌ به‌ دیدگاه‌ دولت‌ صورت‌ می‌گیرد.‏
‏ پالمرتن‌ (1983) به‌ بررسی‌ رابطه‌ میان‌ رسانه‌ها و تروریست‌ها پرداخته‌ است‌. یافته‌های‌ وی‌ در این‌ زمینه‌، بعدها از ‏سوی‌ دولینگ‌‏ ‏ (1986)بازی‌ با کلمات‌ و لفاظی‌ تعبیر شد. دولینگ‌ با معطوف‌ ساختن‌ توجه‌ خود به‌ مسأله‌ مجاهدانی‌ ‏که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ سیاسی‌ خود به‌ تروریسم‌ روی‌ می‌آورند و قصد دگرگون‌ ساختن‌ جهان‌ را دارند اما فاقد ‏قدرت‌ لازم‌ برای‌ تحقق‌ اهداف‌ خود هستند، شیوه‌های‌ مختلفی‌ را که‌ تروریست‌ها برای‌ کسب‌ اعتبار و جلب‌ توجه‌ ‏رسانه‌ها به‌ کارمی‌گیرند مورد بررسی‌ قرار داده‌ است‌. هدف‌ تروریستها جلب‌ هوادار و گرفتن‌ امتیاز نیست‌ بلکه‌ آنها ‏تلاش‌ می‌کنند تا با نافرمانی‌ در برابر دولت‌ و وادار ساختن‌ حکومت‌ به‌ توسل‌ به‌ خشونت‌ و سرکوب‌ یا اقدامات‌ دیگری‌ که‌ ‏اعتبار دولت‌ را مخدوش‌ می‌کند، موجبات‌ تضعیف‌ آن‌ را فراهم‌ آوردند. به‌ هر حال‌، توانایی‌ رسانه‌ها در کنترل‌ اوضاع‌ در دراز ‏مدت‌ و پیوندهای‌ ارگانیک‌ بین‌ دولت‌ و رسانه‌ها سبب‌ می‌شود تا تبلیغات‌ تروریست‌ها در نهایت‌ به‌ نفع‌ زمامداران‌ تمام‌ ‏شود.‏

http://www.rasaneh.org/persian/page-view.asp?pagetype=research&id=5

خشونت و وحشت در رسانه ها(۵)

 راک‌، موسیقی‌، ویدئو
‏ گودارد‏ ‏ (1977) چگونگی‌ شکل‌ گیری‌ موسیقی‌ راک‌ در دهه‌های‌ 1950 و 1960 را ارزیابی‌ کرده‌ است‌. وی‌ با بررسی‌ ‏ریشه‌های‌ این‌ نوع‌ موسیقی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ می‌توان‌ از عناصری‌ که‌ بیانگر احساسات‌ و عقاید گستاخانه‌ و ‏ضدفرهنگی‌ هستند،بدون‌ توجه‌ به‌ پیامدهای‌ اجتماعی‌، برای‌ اغوا مخاطبان‌ استفاده‌ کرد.‏
‏ باکستر‏ ‏ و دیگران‌ (1985) در بررسی‌های‌ خود متوجه‌ شدند که‌ در نیمی‌ از نوارهای‌ موسیقی‌ ویدیویی‌، خشونت‌ و ‏جنایت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌اند، اما این‌ نوع‌ خشونت‌ و جنایت‌ جنبه‌ تلویحی‌ داشته‌ و به‌ صورت‌ عملی‌ نشان‌ داده‌ ‏نمی‌شوند. کاپلان ‏ (1985) در بررسی‌ 139 نوار موسیقی‌ ویدیویی‌ که‌ در سال‌ 1983 به‌ بازار عرضه‌ شد، متوجه‌ شد ‏که‌ در بیش‌ از نیمی‌ از آنها خشونت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌ است‌.‏
‏ شرمن‌‏ و دومینیک‌ (1985) در بررسی‌ نوارهای‌ موسیقی‌ و ویدیویی‌ (نوارهای‌ ضبط‌ شده‌ در استودیو، نه‌ آنهایی‌ که‌ به‌ ‏هنگام‌ اجرای‌ کنسرت‌ ضبط‌ شده‌اند) متوجه‌ شدند که‌ در 57 درصد از آنها خشونت‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. رنگین‌ پوستان‌، ‏بیش‌ از شخصیت‌های‌ سفید از اسلحه‌ استفاده‌ کرده‌ و یا از اسلحه‌ علیه‌ آنها استفاده‌ شده‌ است‌. برخلاف‌ فیلم‌های‌ ‏هیجان‌ انگیز تلویزیونی‌ که‌ در آنها زنان‌ بیش‌ از مردان‌ قربانی‌ تهاجم‌ می‌شوند، در نوارهای‌ موسیقی‌ تعداد قربانیان‌ مرد و ‏زن‌ تقریباً یکسان‌ است‌. در مجموع‌، نوارهای‌ موسیقی‌ ویدیویی‌، علی‌ رغم‌ تحریک‌ آمیز بودن‌، وسوسه‌ انگیزی‌ و اغوا ‏کنندگی‌، از فیلم‌های‌ سرگرم‌ کننده‌ تلویزیونی‌ که‌ در ساعات‌ پربیننده‌ به‌ نمایش‌ در می‌آید خشن‌ تر نیستند و در آنها بین‌ ‏خطری‌ که‌ زن‌ و مرد را تهدید می‌کند، توازن‌ بیشتری‌ برقرار است‌.‏
‏ دیگر بررسی‌های‌ ملی‌ و میان‌ فرهنگی‌ ‏
‏ بیشتر بررسی‌های‌ تطبیقی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ برنامه‌های‌ وارداتی‌ از آمریکا به‌ نحو چشمگیری‌ خشن‌تر از برنامه‌های‌ ‏تولید شده‌ در دیگر کشورها است‌. برنامه‌های‌ تولید شده‌ در ژاپن‌ از این‌ قاعده‌ مستثنی‌ هستند‏ ‏ میزان‌ خشونت‌ در ‏برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ آمریکا و ژاپن‌ با یکدیگر برابری‌ می‌کند ولی‌ از خشونت‌ با میزان‌ جنایات‌ واقعی‌ دراین‌ دو کشور ‏منطبق‌ نیست‌. ‏
‏ آمیختن‌ برنامه‌های‌ وارداتی‌ از آمریکا با برنامه‌های‌ داخلی‌ هر کشور، نتیجه‌ تخصصی‌ شدن‌ تولید برای‌ بازارهای‌ ‏بین‌المللی‌ و سیاست‌ صادرات‌ فرهنگ‌ ملی‌ است‌. بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ از سوی‌ ساچی‌ ‏ ‏(1954) نشان‌ داد که‌ ‏خشونت‌ در برنامه‌های‌ تلویزیون‌ بی‌بی‌سی‌ در فاصله‌ 12 تا 25 اوت‌ 1953، تقریباً 50 درصد کمتر از خشونتی‌ بود که‌ در ‏برنامه‌های‌ تلویزیون‌ نیویورک‌ در ژانویه‌ 1953 وجود داشت‌. فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ هیجان‌انگیز بویژه‌ در برنامه‌های‌ کودک‌، و در ‏هر دو نمونه‌ و در مقایسه‌ با برنامه‌های‌ دیگر، با خشونت‌ بیشتری‌ همراه‌ بود. دربرنامه‌های‌ تلویزیونی‌ بی‌بی‌سی‌ در ‏مقایسه‌ با برنامه‌های‌ آمریکایی‌ از اسلحه‌ کمتر استفاده‌ شده‌ بود و در مقابل‌ میزان‌ استفاده‌ از باتوم‌ و چماِ در برنامه‌های‌ ‏بی‌بی‌سی‌ از برنامه‌های‌ آمریکایی‌ بیشتر بود.‏
‏ بررسی‌ تطبیقی‌ برنامه‌های‌ تلویزیون‌ آمریکا، انگلیس‌، سوئد و اسرائیل‌ که‌ به‌ سفارش‌ اداره‌ پزشک‌ قانونی‌ آمریکا صورت‌ ‏گرفت‌، نشان‌ داد که‌ فیلم‌های‌ هیجان‌ انگیز به‌ نمایش‌ درآمده‌ در تلویزیون‌ آمریکا در مقایسه‌ با برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ سه‌ ‏کشور دیگر با خشونت‌ بیشتری‌ همراه‌ بوده‌ است‌. میزان‌ خشونت‌ در برنامه‌های‌ مشابه‌ تلویزیونی‌ دراین‌ چهار کشور ‏تفاوت‌ چندانی‌ با یکدیگر نداشته‌اند بلکه‌ تعداد فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ پرهیجان‌ و کارتون‌های‌ وارداتی‌ از آمریکا که‌ خشن‌ترین‌ ‏برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ محسوب‌ می‌شوند در تعیین‌ میزان‌ خشونت‌ عامل‌ اصلی‌ تلقی‌ می‌شوند. مثلاً فیلم‌های‌ پرهیجان‌ و ‏ماجراجویانه‌ حدود 37 درصد فیلم‌های‌ آمریکایی‌ را تشکیل‌ می‌دهند در حالی‌که‌ تعداد این‌ گونه‌ برنامه‌ها در انگلیس‌ بالغ‌ ‏بر 19 درصد است‌ و طبیعتاً میزان‌ خشونت‌ به‌ نمایش‌ درآمده‌ در فیلمهای‌ تلویزیونی‌ ساخت‌ انگلیس‌ در مجموع‌ به‌ مراتب‌ ‏کمتر از فیلم‌های‌ آمریکایی‌ است‌. ‏ کامبر باج ‏ (1987) دریک‌ بررسی‌ جداگانه‌ به‌ مقایسه‌ برنامه‌های‌ بی‌بی‌سی‌ و ‏برنامه‌های‌ شبکه‌ رادیو ـ تلویزیونی‌ آی‌ بی‌ اِی‌ که‌ ماهیت‌ تجاری‌ بیشتری‌ دارد و میزان‌ خشونت‌ موجود در برنامه‌های‌ ‏وارداتی‌ از آمریکا پرداخته‌اند. این‌ بررسی‌ نشان‌ داد که‌ میزان‌ خشونت‌ در برنامه‌های‌ جدید بی‌بی‌سی‌ کاهش‌ یافته‌ و به‌ ‏‏4/1 مورد اقدام‌ خشونت‌آمیز در ساعت‌ رسیده‌ است‌ در حالی‌که‌ میانگین‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز در برنامه‌های‌ تلویزیون‌ ‏آی‌ بی‌ اِی‌ به‌ 1/2 صحنه‌ خشونت‌آمیز در ساعت‌ می‌رسد. برنامه‌های‌ وارداتی‌ از آمریکا، تقریباً سه‌ برابر خشونت‌آمیزتر ‏از برنامه‌های‌ تولید شده‌ درانگلیس‌ هستند. ‏
‏ بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ در کانادا نیز نشان‌ داد که‌ در اغلب‌ موارد، شورای‌ نظارت‌ و تلفیق‌ برنامه‌ها نه‌ تنها عامل‌ تعیین‌ ‏کننده‌ در میزان‌ خشونت‌ به‌ نمایش‌ درآمده‌ در رسانه‌های‌ این‌ کشور هستند، بلکه‌ در مواردی‌ در تعیین‌ ماهیت‌ این‌ گونه‌ ‏خشونت‌ها نیز نقش‌ مهمی‌ ایفا می‌کند. لینتون‌ و جواِت‏ ‏ (1977) با بررسی‌ فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند ‏که‌ از مجموع‌ رویدادهای‌ توأم‌ با کشمکش‌ 50 درصد با برخوردهای‌ خشونت‌آمیز همراه‌ است‌ و میانگین‌ صحنه‌های‌ خشن‌ ‏در هر فیلم‌ به‌ 5/13 مورد می‌رسد. فیلم‌های‌ غیر کانادایی‌ تقریباً دو برابر خشن‌ تر از فیلم‌های‌ ساخته‌ شده‌ در کانادا ‏هستند. این‌ گونه‌ رویدادهای‌ خشونت‌آمیز اغلب‌ درفیلم‌های‌ حادثه‌ای‌ و هیجان‌ انگیز از جمله‌ فیلم‌های‌ جنایی‌ بیشتر از ‏انواع‌ دیگر فیلم‌ها به‌ نمایش‌ گذاشته‌ می‌شود. یک‌ سوم‌ از حوادث‌ خشن‌ به‌ درگیری‌ بین‌ ملیت‌ها و گروههای‌ مختلف‌ ‏قومی‌ و نژادی‌ اختصاص‌ داشته‌ است‌.‏
‏ گوردن‌ و ایبسون‏ ‏ (1977) و گوردن‌ و سینگر‏ ‏ (1977) به‌ سفارش‌ کمیسیون‌ سلطنتی‌ تحقیق‌ درباره‌ خشونت‌ در ‏صنعت‌ ارتباطات‏ ، به‌ یک‌ رشته‌ پژوهش‌های‌ تطبیقی‌ در زمینه‌ خشونت‌ در محتوای‌ روزنامه‌ها و برنامه‌های‌ رادیو ـ ‏تلویزیون‌ آمریکا و کانادا مبادرت‌ کردند. 45% از 8000 هزار فقره‌ خبر مورد بررسی‌ در مورد خشونت‌ و مناقشه‌ بوده‌ است‌ ‏و از 2400 خبر پخش‌ شده‌ از 15 ایستگاه‌ تلویزیونی‌ کانادا و آمریکا، 48 درصد به‌ درگیری‌ و خشونت‌ اختصاص‌ داشته‌اند. ‏تقریباً 60 درصد اخبار مهم‌ تلویزیون‌های‌ آمریکا و کانادا به‌ نوعی‌ با خشونت‌ و درگیری‌ ارتباط‌ داشته‌اند.‏
‏ بررسی‌ها نشان‌ داد که‌ رسانه‌های‌ آمریکایی‌ در مقایسه‌ با رسانه‌های‌ کانادایی‌ تاکید بیشتری‌ برآدم‌کشی‌ و دیگر ‏شکل‌های‌ خشونت‌ فیزیکی‌ داشته‌ و رسانه‌های‌ کانادایی‌ برشکل‌های‌ دیگری‌ ازخشونت‌ و خسارات‌ وارده‌ به‌ اموال‌ و ‏دارایی‌ها تأکید می‌ورزند. خشونت‌ فیزیکی‌ مستقیم‌ ( از جمله‌ حوادث‌ و رویدادهای‌ طبیعی‌ و یا ناشی‌ از عملکرد ‏انسان‌) در تلویزیون‌ حدود 10 درصد بیشتر از روزنامه‌ها انعکاس‌ می‌یابد. تلویزیون‌ در مقایسه‌ با مطبوعات‌ باپرداختن‌ به‌ ‏مسائلی‌ مانند منافع‌ شخصی‌ و انحراف‌، نقش‌ موثرتری‌ در شخصی‌ کردن‌ خشونت‌ ایفا می‌کنند.‏
‏ بررسی‌ انجام‌ شده‌ ازسوی‌ کمیسیون‌ رادیو ـ تلویزیون‌ و ارتباطات‌ کانادا‏ ‏ در زمینه‌ خشونت‌ موجود در برنامه‌های‌ صبح‌ ‏یکشنبه‌ تلویزیون‌ در سال‌ 1974، نشان‌ داد که‌ بیشتر خشونت‌ها (96 درصد سریال‌ها و 88 درصد فیلم‌های‌ سینمایی‌ و ‏تلویزیونی‌) به‌ برنامه‌های‌ وارداتی‌ مربوط‌ می‌شود. ویلیامز (1977) در بررسی‌ 109 برنامه‌ تلویزیونی‌ مورد علاقه‌ سه‌ گروه‌ ‏سنی‌ از بینندگان‌ کانادایی‌ نشان‌ داد که‌ 76 درصد از آنها در آمریکا و 22 درصد در کانادا تولید شده‌اند. میزان‌ خشونت‌ ‏فیزیکی‌، لفظی‌ یا روانی‌ این‌ برنامه‌ها و برخی‌ ازکارتون‌ها حدود 9 مورد درساعت‌ بوده‌است‌. پیامدهای‌ اقدامات‌ ‏خشونت‌آمیز به‌ ندرت‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌اند.‏
‏ براساس‌ نتایج‌ به‌ دست‌ آمده‌ از پژوهش‌های‌ کارون‌ و کوچر‏ ‏ (1977)، تفاوت‌های‌ موجود در برنامه‌های‌ انگلیسی‌ و ‏فرانسوی‌ زبان‌ در تلویزیون‌ کانادا را نیز شورای‌ نظارت‌ و تلفیق‌ برنامه‌ها تعیین‌ می‌کند. مخاطبان‌ انگلیسی‌ زبان‌ بیشتر ‏مشتری‌ فیلم‌های‌ جنایی‌ آمریکایی‌ بوده‌اند. بررسی‌ 9 سریال‌ تلویزیونی‌ فرانسوی‌ زبان‌ که‌ در منطقه‌ کبک‌ بینندگان‌ ‏فراوانی‌ داشته‌ است‌، نشان‌ داد که‌ اکثر کشمکش‌های‌ موجود در این‌ سریال‌ها، غیر خشن‌ و بیشتر حالت‌ مجادله‌ ‏لفظی‌ داشته‌اند.در 27 مورد که‌ صحنه‌های‌ خشن‌ با خشونت‌ فیزیکی‌ همراه‌ بود، خشونت‌ جنبه‌ شوخی‌ داشته‌ و یا در ‏خارج‌ از دید دوربین‌ صورت‌ گرفته‌ است‌.‏
‏ بررسی‌ محتوای‌ برنامه‌های‌ تلویزیون‌ استرالیا از سوی‌ مک‌ کان‏ ‏‌ و شیهان‏ ‏ (1984) نشان‌ دادکه‌ 50 درصد برنامه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ حاوی‌ صحنه‌های‌ خشونت‌ آمیز بوده‌اند که‌ این‌ تعداد، از میزان‌ خشونت‌ برنامه‌های‌ تلویزیون‌ آمریکا و ژاپن‌ کمتر ‏و با برنامه‌های‌ تلویزیون‌ کانادا و انگلیس‌ برابری‌ می‌کند. براساس‌ مطالعه‌ محتوای‌ برنامه‌های‌ تلویزیون‌ نیوزیلند توسط‌ ‏گیلپین ‏ (1976) میزان‌ خشونت‌ در برنامه‌های‌ عصر و شامگاهی‌ 7 مورد در ساعت‌ بوده‌ است‌. از 99 برنامه‌ مورد ‏مطالعه‌ تنها 5 برنامه‌ در نیوزیلند ساخته‌ شده‌ بودند.‏
‏ پیه‌تیلا با مطالعه‌ تطبیقی‌ برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ غربی‌ و روسی‌ در فنلاند (1976) به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ اکثر اقدامات‌ ‏خشونت‌آمیز در برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ غربی‌، علیه‌ اشخاص‌ و اموال‌ خصوصی‌ صورت‌ می‌گیرد در حالی‌ که‌ در برنامه‌های‌ ‏تلویزیون‌ شوروی‌، جامعه‌ و دولت‌ در معرض‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز قرار دارند.گربنر (1969) فیلم‌ها ساخته‌ شده‌ دراوائل‌ ‏دهه‌ 1960 درایالت‌ متحده‌ آمریکا، اروپای‌ غربی‌ وکشورهای‌ سوسیالیستی‌ اروپای‌ شرقی‌ را بررسی‌ کرده‌ است‌. جدول‌ ‏زیر یافته‌های‌ این‌ مطالعه‌ را به‌ صورت‌ خلاصه‌ نشان‌ می‌دهد. ‏



‏ محتوای‌فیلم‌ها آمریکا ‏ فرانسه‌‏ ‏ ایتالیا‏ ‏ یوگسلاوی‌ ‏ ‏ لهستان چکسلواکی‌‏
‏ جنگ‌‏ ‏ 18%‏ ‏ 19%‏ ‏ 13%‏ ‏ 43%‏ ‏ 36%‏ ‏ 9%‏
‏ جنگ‌ درداخل‌کشور ‏ 1%‏ ‏ 5%‏ ‏ ـ‏ ‏ %9‏ ‏ 16%‏ ‏ 12%‏
‏ جنایت‌ جنگی‌‏ ‏ 4%‏ ‏ 4%‏ ‏ 8%‏ ‏ 27%‏ ‏ 14%‏ ‏ 9%‏
‏ فقدان‌ خشونت‌ فیزیکی‌‏ ‏ 7%‏ ‏ 5%‏ ‏ 2%‏ ‏ 0%1‏ ‏ 14%‏ ‏ 39%‏
‏ آدم‌ کشی‌‏ ‏ 23%‏ ‏ 28%‏ ‏ 28%‏ ‏ 9%‏ ‏ 14%‏ ‏ 9%‏
‏ خشونت‌ جنایی‌‏ ‏ 13%‏ ‏ 12%‏ ‏ 18%‏ ‏ 7%‏ ‏ 9%‏ ‏ 4%‏

‏ خشونت‌ جنایی‌ فردی‌ بیش‌ ازانواع‌ دیگر خشونت‌ در فیلم‌های‌ غربی‌ به‌ تصویر کشیده‌ می‌شوند در حالی‌ که‌ در ‏فیلم‌های‌ اروپای‌ شرقی‌ خشونت‌های‌ مبتنی‌ برانگیزه‌های‌ تاریخی‌ و سیاسی‌ ابعاد گسترده‌تری‌ دارند. ‏
‏ دورکین‏ ‏ (1984) پوشش‌ رسانه‌های‌ غربی‌ از اخبار جهان‌ سوم‌ را ارزیابی‌ کرده‌ است‌. وی‌ در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ ‏نتیجه‌ رسید که‌ برخورد رسانه‌های‌ غربی‌ درقبال‌ رویدادهای‌ جهان‌ سوم‌ منفی‌تر و اشاره‌ به‌ مناقشات‌ و خشونت‌های‌ ‏این‌ منطقه‌ بیش‌ از دیگر نقاط‌ جهان‌ بوده‌ است‌. کوپر ‏ (1984) در بررسی‌های‌ خود با مقایسه‌ اخبار شبکه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ با یک‌ بانک‌ اطلاعاتی‌ مربوط‌ به‌ رویدادهایی‌ که‌ ارزش‌ خبری‌ داشته‌اند، فرضیه‌ پرداختن‌ بیش‌ از حد رسانه‌های‌ ‏غربی‌ به‌ رویدادهای‌ خشونت‌آمیز در جهان‌ سوم‌ را تأئید کرد. ‏
‏ تاکنون‌ مطالعات‌ منظم‌ و روش‌مندی‌ در زمینه‌ توجه‌ مطبوعات‌ به‌ مسائل‌ صلح‌ و جنگ‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌. بکر ‏ ‏‏(1982، 1983) مطبوعات‌ را به‌ تبانی‌ در جهت‌ سوِ دادن‌ جوامع‌ به‌ سوی‌ جنگ‌ متهم‌ ساخته‌ و از فقدان‌ اخبار مرتبط‌ با ‏صلح‌ حتی‌ در روزنامه‌های‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ ابراز تأسف‌ کرده‌ است‌. ساواریز ‏ ‏ و پرنا ‏ ‏ (1981) پوشش‌ خبری‌ ‏مطبوعات‌ ایتالیا در زمینه‌ تسلیحات‌ را مورد بررسی‌ قرار دادند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ مطبوعات‌ این‌ کشور نیز ‏سیاستی‌ جز جلب‌ توجه‌ خوانندگان‌ ندارند. در سمپوزیوم‌ بین‌ المللی‌ رسانه‌ها و خلع‌ سلاح‏ ‏ که‌ در سال‌ 1983 تحت‌ ‏نظارت‌ یونسکو در نایروبی‌ پایتخت‌ کنیا برگزار شد، از صاحب‌ نظران‌ وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ خواسته‌ شد تا در این‌ زمینه‌ به‌ ‏مطالعه‌ بپردازند. اما در کنفرانس‌ سال‌ 1986 در زمینه‌ ارتباطات‌ بین‌ المللی‌ و ایجاد اعتماد در اروپا ‏ تاپیو واریس‌‏ ‏ طی‌ ‏گزارشی‌ اعلام‌ کرد پژوهش‌های‌ موجود هنوز هم‌ قادر نیست‌ تا به‌ پرسش‌های‌ مربوط‌ به‌ نقش‌ مطبوعات‌ درفرایند ‏پاسداری‌ از صلح‌ پاسخ‌ دهد.‏

 

http://www.rasaneh.org/persian/page-view.asp?pagetype=research&id=5

خشونت و وحشت در رسانه ها(۴)

ناآرامی‌های‌ اجتماعی‌ ‏


‏ بررسی‌ لوی‏ ‏ (1969) در زمینه‌ خشونت‌ جمعی‌ از سال‌ 1819 به‌ بعد نشان‌ داد که‌ مشکلات‌ و مسائل‌ کارگری‌ ونژادی‌ ‏در تمامی‌ مقاطع‌ زمانی‌، بخش‌ اعظم‌ گزارش‌های‌ مربوط‌ به‌ خشونت‌ جمعی‌ را تشکیل‌ داده‌ است‌. از زمان‌ جنگ‌ داخلی‌ ‏به‌ این‌ طرف‌، تضادهای‌ طبقاتی‌ که‌ اغلب‌ به‌ صورت‌ مسائل‌ نژادی‌، جنسی‌ و حتی‌ مذهبی‌ خودنمایی‌ کرده‌ است‌، بخش‌ ‏اعظم‌ مناقشات‌ گروهی‌ در آمریکا است‌، جنبش‌ حقوِ مدنی‌ در دهه‌ 1960 مقاومت‌ خشونت‌آمیزی‌ رابه‌ همراه‌ داشت‌، در ‏سال‌ 1964 در منطقه‌ سامر پراجکت‏ ‏ می‌سی‌سی‌پی‌ سی‌ نفر مورد ضرب‌ و شتم‌ قرارگرفتند، 1000 نفر بازداشت‌ و ‏‏35کلیسا به‌ آتش‌ کشیده‌ شد، 30 خانه‌ با بمب‌ هدف‌ قرارگرفت‌ و سه‌ کارگر کشته‌ شدند‏ ‏ آراء صادره‌ از سوی‌ دادگاهها ‏و برنامه‌های‌ دولت‌ در زمینه‌ تنظیم‌خانواده‌، موج‌ وسیعی‌ از اقدامات‌ تروریستی‌ را که‌ با بمب‌گذاری‌ مراکز ویژه‌ سقط‌ ‏جنین‌ همراه‌ بود به‌وجود آورد اما اخبار مربوط‌ به‌ این‌ حوادث‌ انعکاس‌ چندانی‌ در رسانه‌ها نداشت‌. در مقابل‌، مبارزات‌ ضد ‏جنگ‌ و اعتراض‌ جوانان‌ در دهه‌های‌ 1960 و 1970 نسبتاً مسالمت‌آمیز بود.‏
‏ گزارش‌ کمیسیون‌ ملی‌ مشورتی‌ درباره‌ نآرامیهای‌ اجتماعی‏ ‏ (کمیسیون‌ کرنر 1968) اولین‌ گزارشی‌ بود که‌ در آن‌ نقش‌ ‏اخبار در خشونت‌های‌ گروهی‌ ارزیابی‌ شده‌ بود. در این‌ گزارش‌ آمده‌ است‌ امکان‌ دارد اخبار و گزارش‌های‌ خبری‌ اولیه‌ ‏تلویزیون‌ اغراِ آمیز، تحریک‌ کننده‌ و دور از واقعیت‌ باشد اما ایجاد هیجان‌ و تنش‌های‌ نژادی‌ مشکل‌ چندان‌ مهمی‌ محسوب‌ ‏نمی‌شود. مشکل‌ اصلی‌ بی‌توجهی‌ تاریخی‌ به‌ ریشه‌ مشکلات‌ و تنش‌های‌ نژادی‌ است‌. توجه‌ تقریباً اجتناب‌ ناپذیر به‌ ‏کشمکش‌های‌ سفید و سیاه‌ و اجرای‌ قانون‌ به‌ عنوان‌ یک‌ الگوی‌ تاریخی‌ همچنان‌ ادامه‌ یافته‌ است‌. مصائب‌ و مشکلات‌ ‏حاکم‌ برمحله‌های‌ فقیرنشین‌ و احساس‌ نارضایتی‌ و شکایت‌ سیاهان‌ به‌ ندرت‌ منعکس‌ می‌شوند. تحقیر و اهانت‌ جزئی‌ ‏از زندگی‌ روزمره‌ سیاه‌پوستان‌ محسوب‌ می‌شود و بیشتر این‌ گونه‌ تحقیرها و اهانت‌ها از آنچه‌ که‌ «مطبوعات‌ ‏سفید»‏ نامیده‌ می‌شود (مطبوعاتی‌ که‌ پیوسته‌ و شاید ناخواسته‌ به‌ انعکاس‌ تعصبات‌، اقتدار طلبی‌ و بی‌ تفاوتی‌ ‏سفیدپوستان‌ آمریکا می‌پردازند) سرچشمه‌ می‌گیرد. ‏
‏ بررسی‌ مطبوعات‌ لوس‌آنجلس‌ در فاصله‌ سالهای‌ 1892 تا 1968 این‌ نکته‌ را تأیید کرد که‌ در انعکاس‌ روابط‌ گروههای‌ ‏نژادی‌ و اقلیت‌های‌ دینی‌، بی‌توجهی‌، برخورد سطحی‌ و کلیشه‌ای‌ و پوشش‌ خبری‌ مغرضانه‌ دخیل‌ بوده‌ است‌ و نه‌ ‏هیجان‌ آفرینی‌ محض‌. بررسی‌ این‌ پژوهشگران‌ نشان‌ داد که‌ مطبوعات‌ توجه‌ اندکی‌ به‌ مسائل‌ سیاهان‌ مبذول‌ داشته‌اند. ‏پوشش‌ خبری‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ سیاه‌پوستان‌ علی‌رغم‌ افزایش‌ نسبت‌ سیاهپوستان‌ به‌ کل‌ جمعیت‌ لوس‌آنجلس‌، از ‏‏1892 تا اندکی‌ پیش‌ از شورش‌ واتس‌‏ در 1965 پیوسته‌ کاهش‌ یافت‌. درخلال‌ شورش‌ واتس‌، پوشش‌ خبری‌ مسائل‌ ‏مربوط‌ به‌ سیاه‌پوستان‌ به‌ میزان‌ چشمگیری‌ افزایش‌ یافت‌، اما در اوایل‌ سال‌ 1966 بار دیگر به‌ همان‌ سطح‌ اولیه‌ ‏بازگشت‌. بررسی‌ دیدگاههای‌ ساکنان‌ سفیدپوست‌ شهر لوس‌آنجلس‌ و رهبران‌ جامعه‌ سفیدپوستان‌، از عدم‌ درک‌ ‏مشکلات‌ جامعه‌ سیاه‌پوستان‌ این‌ شهر، نژادپرستی‌، بی‌ تفاوتی‌ و هراس‌ سفیدها ازسیاهان‌ پرده‌ برداشت‌. مطالعات‌ ‏وارن‌ ‏ ‏ (1972) درباره‌ رویدادهای‌ نژادی‌ 1969 در دیترویت‌ که‌ به‌ مرگ‌ و زخمی‌ شدن‌ عده‌ای‌ منجر شد، نشان‌ می‌دهد ‏که‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ رویدادها نیز به‌ دور شدن‌ نظرات‌ سفیدپوستان‌ و سیاه‌پوستان‌ از یکدیگر انجامیده‌ است‌.‏
‏ پریچارد‏ ‏ (1984) در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ در مطبوعات‌ احتمال‌ انعکاس‌ خبر قتل‌هایی‌ که‌ توسط‌ ‏گروههای‌ اقلیت‌ صورت‌ می‌گیرد (اغلب‌ دربین‌ اعضای‌ همان‌ گروهها) به‌ مراتب‌ کمتر از انعکاس‌ خبر قتل‌هایی‌ است‌ که‌ ‏سفیدپوستان‌ مرتکب‌ می‌شوند. گرچه‌ پنهان‌ نگهداشتن‌ نسبی‌ خشونت‌ اقلیت‌ها ممکن‌ است‌ تلاشی‌ همراه‌ با حسن‌ ‏نیت‌ برای‌ فرونشاندن‌ تنش‌ها تلقی‌ شود، اما شواهد نشان‌ می‌دهد که‌ چنین‌ برخوردی‌ احتمالاً برشدت‌ تنش‌ها ‏می‌افزاید. ‏
‏ پالتز‏ و دون‌‏ ‏ (1969) دو سال‌ پس‌ از شورش‌های‌ نژادی‌ لوس‌آنجلس‌ ، چگونگی‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ رویداد را مورد ‏بررسی‌ قرار دادند. این‌ دو پژوهشگر در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ دستورالعمل‌های‌ مربوط‌ به‌ محدود ‏ساختن‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ شورش‌ ازسوی‌ رسانه‌ها احتمالاً پیامدهای‌ منفی‌ غیر منتظره‌ای‌ به‌ همراه‌ داشته‌ است‌. پالتز ‏و دون‌ با بررسی‌ شورش‌ وینستون‌ ـ سالم‌ ‏ در سال‌ 1967 ـ به‌ عنوان‌ یک‌ مطالعه‌ موردی‌ ـ پوشش‌ خبری‌ این‌ رویداد را در ‏یک‌ روزنامه‌ محلی‌ و دو روزنامه‌ دیگر از جمله‌ نیویورک‌ تایمز ارزیابی‌ کردند و با گزارشگران‌ و کسانی‌ که‌ در این‌ شورش‌ ‏شرکت‌ داشتند مصاحبه‌هایی‌ انجام‌ دادند. بررسی‌های‌ آنها نشان‌ داد که‌ روزنامه‌ محلی‌ تلاش‌ کرد تا مناقشه‌ را فرو ‏نشانده‌ وتفاهم‌ ایجاد کند اما در دنبال‌ کردن‌ این‌ هدف‌ ازکمک‌ به‌ درک‌ بهتر شرایط‌ حاکم‌ برجامعه‌ سیاه‌ پوستان‌ غافل‌ ‏ماند. ‏
‏ برنامه‌های‌ سرگرم‌ کنندة‌ تلویزیون‌ ‏
‏ از دهه‌ 1960 تاکنون‌ مطالعات‌، کنفرانس‌ها و کتاب‌های‌ بی‌شماری‌ به‌ بررسی‌ ابعاد ماهیت‌ خشونت‌ در برنامه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ در چندین‌ کشور جهان‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از آنها در این‌ نوشته‌ مورد استنادقرار گرفته‌اند.‏ ‏ ‏کتابهای‌ متعددی‌ که‌ از سوی‌ دولت‌ آمریکا، کمیسیون‌ سلطنتی‌ کانادا در زمینه‌ خشونت‌ درصنعت‌ تلویزیون‌‏ ، بنگاه‌ ‏سخن‌ پراکنی‌ انگلیس‌ (بی‌ بی‌ سی‌)، رادیو اسوریگس ‏‌و رادیو ـ تلویزیون‌ ایتالیا منتشر شده‌، مؤید توجه‌ کشورهای‌ ‏مختلف‌ به‌ این‌ مسأله‌ است‌. ‏
‏ گرینبرگ‌ (1980) سریال‌های‌ تلویزیونی‌ را در سه‌ دوره‌ زمانی‌ مختلف‌ مورد بررسی‌ قرار داد و متوجه‌ شد که‌ نمایش‌ ‏خشونت‌ (به‌ معنی‌ تهاجم‌ فیزیکی‌) بین‌ ساعت‌ 8 تا 9 شب‌ بیش‌ از 9 مورد، در فاصله‌ 9 تا 11 شب‌ بیش‌ از 12 مورد در ‏ساعت‌ ودر برنامه‌ کودکان‌ در صبح‌ روز یکشنبه‌ 21 مورد در ساعت‌ بوده‌ است‌.‏
‏ طولانی‌ترین‌ و پیگیرترین‌ بررسی‌ در زمینه‌ محتوای‌ برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ و تأثیر این‌ برنامه‌ها بر برداشت‌ بینندگان‌ از ‏سوی‌ گروه‌ پژوهشی‌ شاخص‌های‌ فرهنگی‏ ، در دانشگاه‌ پنسیلوانیا صورت‌ گرفته‌ است‌. این‌ گروه‌ در 1967 به‌ ‏سفارش‌ کمیسیون‌ ملـی‌ بررسی‌ علل‌ خشونت‌ و راهکارهای‌ جلـوگیری‌ از آن‌‏ ‏ (کمیسیون‌ آیزنهـارو) کار خود را آغاز کرد ‏و تا به‌امروز هرسال‌ محتوای‌ فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ را مورد ارزیابی‌ قرار می‌دهد و هر چند وقت‌ یکبار دربین‌ مخاطبان‌ به‌ نظر ‏خواهی‌ می‌پردازد.‏
‏ این‌ گروه‌ پژوهشی‌ شواهد و یافته‌های‌ تحقیقاتی‌ خود را که‌ ماحصل‌ 10 سال‌ تحقیق‌ در زمینة‌ تلویزیون‌ بود،در اختیار ‏سازمان‌ پزشکی‌ قانونی‌، کمیته‌ علمی‌ ـ مشورتی‌ اداره‌ پزشکی‌ قانونی‌ در زمینه‌ تلویزیون‌ و رفتار اجتماعی‌ و چندین‌ ‏کمیسیون‌ قانونگذاری‌ قرار داد.‏
‏ گروه‌ پژوهشی‌ شاخص‌ فرهنگی‌، موضوع‌ خشونت‌ در تلویزیون‌ را به‌ عنوان‌ سناریویی‌ از روابط‌ اجتماعی‌ با نکات‌ بالقوه‌ ‏آموزنده‌ مورد توجه‌ قرار داده‌ است‌. این‌ نکات‌ نشان‌ دهنده‌ قدرت‌ نسبی‌، توان‌ و آسیب‌ پذیری‌ شخصیت‌های‌ مختلف‌ ‏اجتماعی‌ به‌ هنگام‌ مناقشه‌ است‌. همان‌ گونه‌ که‌ دربخش‌ مربوط‌ به‌ پیامدها ملاحظه‌ خواهید کرد، چگونگی‌ قدرت‌ و ‏آسیب‌ پذیری‌ را می‌توان‌ به‌ گونه‌ای‌ موثر در هر بافت‌ و زمینه‌ای‌ از جمله‌ تخیلی‌، فکاهی‌ و حادثه‌ به‌ نمایش‌ گذاشت‌. این‌ ‏بررسی‌، خشونت‌ را به‌ معنی‌ مضروب‌ ساختن‌ و کشتن‌ یا تهدید به‌ این‌ گونه‌ اعمال‌ به‌ هر شکل‌ و تحت‌ هر شرایطی‌ ‏تعریف‌ می‌کند. ‏
‏ نتایج‌ به‌ دست‌ آمده‌ از بررسی‌های‌ گونبر و همکارانش‌ (1986) نشان‌ داد که‌ موضوع‌ شخصیت‌ پردازی‌، حوادث‌ و ‏سرنوشت‌ در دنیای‌ دراماتیک‌ تلویزیون‌ از ثبات‌ چشمگیری‌ برخوردار است‌. از چنین‌ ثباتی‌ نباید تعجب‌ کرد، زیرا حجم‌ انبوه‌ ‏خشونت‌ دربرنامه‌های‌ تلویزیونی‌ درواقع‌ بازتابی‌ ازروابط‌ موجود قدرت‌ در جامعه‌ نسبتاً با ثبات‌ است‌.‏
‏ شاخص‌ خشونت‌ موجود در برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ در سال‌های‌ 1984 و 1985 میزان‌ خشونت‌ (که‌ ‏بررسی‌ آن‌ از 1967 آغاز شده‌ بود) به‌ بالاترین‌ حد خود رسیده‌ است‌. از هر ده‌ برنامة‌ پخش‌ شده‌ در ساعات‌ پربیننده‌، ‏هشت‌ برنامه‌ حاوی‌ صحنه‌های‌ خشن‌ و میزان‌ صحنه‌های‌ خشن‌ در هر ساعت‌ تقریباً هشت‌ مورد بود. در حالی‌ که‌ تا آن‌ ‏زمان‌ میانگین‌ صحنه‌های‌ خشن‌ در این‌ دوره‌ 19 ساله‌ در هر ساعت‌ 6 مورد بوده‌ است‌.‏
‏ برنامه‌های‌ کودک‌ تلویزیون‌ آمریکا همیشه‌ آکنده‌ از خشونت‌ بوده‌ است‌. کودکان‌ آمریکایی‌ در سال‌ 85ـ1984 در هر ‏ساعت‌ شاهد 27 صحنه‌ خشونت‌ آمیز بوده‌اند(رتبه‌ سوم‌ از لحاظ‌ میزان‌ خشونت‌ از زمان‌ اختراع‌ تلویزیون‌)، میانگین‌ ‏صحنه‌های‌ خشن‌ در در این‌ 19 سال‌ در برنامه‌های‌ کودک‌، 21 مورد در ساعت‌ بوده‌ است‌. در قبال‌ هر ده‌ شخصیت‌ بازیگر ‏مرد که‌ در برنامه‌های‌ پخش‌ شده‌ ازشبکه‌های‌ تلویزیونی‌ در ساعات‌ پر بیننده‌ مرتکب‌ اعمال‌ خشونت‌آمیز شدند یازده‌ مرد ‏در جامعه‌ قربانی‌ خشونت‌ شده‌اند. اما در قبال‌ هر 10 هنرپیشه‌ زن‌ که‌ به‌ اقدامات‌ خشونت‌ آمیز دست‌ زده‌اند، 16 زن‌ در ‏جامعه‌ قربانی‌ خشونت‌ شده‌اند. ازآنجا که‌ فیلم‌های‌ هیجان‌انگیز تلویزیونی‌ بر اقشار فرو دست‌ جامعه‌ تأثیر بیشتری‌ دارد، ‏این‌ اقشار بهای‌ سنگین‌تری‌ بابت‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز می‌پردازند. زنان‌ خارجی‌ و زنان‌ وابسته‌ به‌ گروههای‌ اقلیت‌ ‏بیشترین‌ تاوان‌ را می‌پردازند. در قبال‌ هر ده‌ شخصیت‌ تلویزیونی‌ که‌ به‌ اقدامات‌ خشونت‌ آمیز متوسل‌ می‌شوند تعداد ‏قربانیان‌ خشونت‌ در بین‌ زنان‌ خارجی‌ و زنان‌ وابسته‌ به‌ گروههای‌ اقلیت‌، به‌ ترتیب‌ 21 و 22 نفر است‌.‏
‏ تیلور‏ ‏ و دوزیر‏ ‏ (1983) و بوئمر ‏ (1984) نمایش‌ خشونت‌ در سریال‌های‌ تلویزیونی‌ و داستان‌های‌ سرگرم‌ کننده‌ ‏رادیویـی‌ را در فاصله‌ سالهای‌ 1950 تا 1976 بررسی‌ کرده‌اند. برنامه‌هـای‌ جنایی‌ اغلب‌ بـه‌ عنوان‌ ابزاری‌ برای‌ توسل‌ به‌ ‏قدرت‌ مرگبار به‌ منظور اعمال‌ قانون‌ و پاسداری‌ از وضع‌ موجود در نظر گرفته‌ می‌شود. هنرپیشه‌های‌ سیاهپوست‌ در ‏برنامه‌های‌ خشن‌ تلویزیونی‌ اغلب‌ نقش‌ افراد پلیس‌ یا همکار مجریان‌ قانون‌ را بازی‌ می‌کنند.‏

خشونت و وحشت در رسانه ها(۳)

2. محتوا ـ سناریوی‌ خشونت‌ در رسانه‌ها
‏ برای‌ اعتبار بخشیدن‌ به‌ تعمیم‌ها درباره‌ محتوای‌ رسانه‌ها که‌ گروههای‌ وسیعی‌ از مردم‌ برای‌ مدت‌های‌ طولانی‌ در ‏معرض‌ آن‌ قرار می‌گیرند، انجام‌ بررسی‌های‌ مداوم‌، امری‌ ضروری‌ است‌. این‌ بررسی‌ها باید بر مشاهدات‌ عینی‌ و موثق‌ ‏مبتنی‌ باشد و به‌ طبقه‌بندی‌ نمونه‌های‌ مشخصی‌ از محتوای‌ رسانه‌هابپردازد. میزان‌ اعتبار مشاهدات‌، به‌ اتفاِ نظر ‏تحلیل‌گران‌ بستگی‌ دارد.‏
‏ مطالعه‌ برداشت‌ها و باورهای‌ مخاطبان‌ نسبت‌ به‌ واقعی‌ یا حقیقی‌ بودن‌ پیام‌هارا نباید با بررسی‌ سیستم‌ پیام‌ها ‏اشتباه‌ گرفت‌. این‌ برداشت‌ها جنبه‌ گزینشی‌ و ذهنی‌ دارد. برداشت‌ و باور مخاطبان‌ به‌ جای‌ آن‌ که‌ بر انبوه‌ پیام‌ هایی‌ که‌ ‏گروههای‌ متنوع‌ و بی‌شمار برای‌ مدتی‌ طولانی‌ در معرض‌ آنها قرار دارند متکی‌ باشد، تنها برپیام‌های‌ خاصی‌ تکیه‌ دارد. ‏به‌ منظور تعیین‌ معیاری‌ برای‌ سنجش‌ برداشت‌ها، تعابیر و مقوله‌های‌ دیگر و نتیجه‌گیری‌ درباره‌ اطلاعاتی‌ که‌ به‌ سادگی‌ ‏قابل‌ اندازه‌گیری‌ نیستند، تجزیه‌ و تحلیل‌ نمونه‌هایی‌ از محتوای‌ رسانه‌ها ضرورت‌ دارد.‏
‏ خشونت‌ در رسانه‌ها ‏
‏ هزاران‌ پژوهشگر به‌ بررسی‌ جنایت‌، خشونت‌ و مناقشات‌ گروهی‌ در رسانه‌ها پرداخته‌ و صدها نفر در کنفرانس‌ها، ‏سمپوزیوم‌ها و کتابها و نشریات‌ مختلف‌ از دهه‌ 1930 تاکنون‌ خلاصه‌ای‌ از این‌ بررسی‌ها را ارائه‌ داده‌اند. بیشتر این‌ ‏بررسی‌ها درآمریکا،یعنی‌ کشوری‌ که‌ پژوهش‌های‌ مربوط‌ به‌ نفوذ رسانه‌ها و ارتباطات‌ (به‌ علت‌ ملاحظات‌ اقتصادی‌ و ‏اجتماعی‌) با سرعت‌ و پیشرفت‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ همراه‌ بوده‌، صورت‌ گرفته‌ است‌. به‌ نوشته‌ بارکاس‏ ‏ (1959) بیش‌ از ‏‏1300 بررسی‌ در زمینه‌ محتوای‌ ارتباطات‌ صورت‌ گرفته‌ که‌ بیش‌ از نیمی‌ از آنها از سال‌ 1950 به‌ بعد انجام‌ شده‌ است‌ و ‏از این‌ تعداد، تنها 47 مورد به‌ رسانه‌های‌ کشورهای‌ دیگر مربوط‌ می‌شود.‏
‏ بارکاس‌ (1959) و گودریچ‌ (1964) در دو رساله‌ تحصیلی‌ جامع‌، بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ درباره‌ محتوای‌ رسانه‌ها ‏ را ‏ارزیابی‌ و خلاصه‌ای‌ از آنها ارائه‌ دادند. این‌ بررسی‌ها به‌ یافتن‌ الگوهایی‌ پایدار در زمینه‌ محتوای‌ رسانه‌های‌ آمریکا منجر ‏شد. ‏
‏ این‌الگو نشان‌ می‌دهد که‌ در تمامی‌ برنامه‌های‌ اصلی‌ تلویزیونی‌، تعداد مردان‌، دست‌ کم‌دو تا سه‌ برابر زنان‌ است‌. ‏سیطره‌ مردان‌ و ستیزه‌های‌ مرتبط‌ با آن‌ همراه‌ با جهت‌گیری‌ معطوف‌ به‌ قدرت‌ خبری‌ و برنامه‌های‌ تخیلی‌، زمینه‌ ‏مناسبی‌ را برای‌ طبیعی‌ و واقعی‌ جلوه‌ دادن‌ نمایش‌ قدرت‌ فراهم‌ می‌سازد. جنایت‌ و خشونت‌ بیش‌ از ده‌ درصد اخبار ‏مطبوعات‌ و رقمی‌ بالاتر از اخبار رسانه‌های‌ صوتی‌ و تصویری‌ را تشکیل‌ می‌دهد. تناوب‌ و نوع‌ خشونت‌ به‌ نمایش‌ درآمده‌، ‏هیچ‌ رابطه‌ای‌ با خشونت‌ به‌ ثبت‌ رسیده‌ از سوی‌ تشکیلات‌ حکومتی‌ ندارد. نمایش‌ خشونت‌ در رسانه‌های‌ آمریکا (در ‏مقایسه‌ با محتوای‌ رسانه‌ها در برخی‌ کشورهای‌ دیگر) بیشتر به‌ آدم‌ کشی‌ و حمله‌ افراد غریبه‌ مربوط‌ می‌شود.‏
‏ از هرده‌ فیلم‌ سینمایی‌ ساخته‌ شده‌ در دهه‌های‌ 1920 و 1930، چهار فیلم‌ با خشونت‌ وکشت‌ وکشتارهمراه‌ بوده‌ ‏است‌. میزان‌ مرگ‌ در بین‌ شخصیت‌های‌ اصلی‌ فیلم‌ها حدود 10 درصد بود. ادبیات‌ نوشتاری‌، نمایشهای‌ دنباله‌دار ‏رادیویی‌، نشریات‌ فکاهی‌، و مجلاتی‌ که‌ به‌ انعکاس‌ اعتراف‌ نامه‌ها اختصاص‌ داشتند درصد بالایی‌ ازخشونت‌ را منعکس‌ ‏می‌کردند. دو سوم‌ تا سه‌ چهارم‌ تمامی‌ فیلم‌های‌ تلویزیونی‌ که‌ در دهه‌ 1950 و در پربیننده‌ترین‌ ساعات‌ روز به‌ نمایش‌ ‏درمی‌آمد حدود 6 تا 10 مورد خشونت‌ را در هر ساعت‌ برنامه‌ نشان‌ می‌داد و این‌ رقم‌ تقریباً بدون‌ تغییر باقی‌ مانده‌ ‏است‌. برنامه‌های‌ کودکان‌ (اغلب‌ فیلم‌های‌ کارتون‌) سه‌ تا چهار برابر از دیگر برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ خشن‌تر بوده‌ و هنوز ‏هم‌ تقریباً به‌ همین‌ صورت‌ است‌. دربحث‌های‌ آتی‌ نشان‌ خواهیم‌داد که‌ بارسنگین‌ این‌ خشونت‌ قرون‌ وسطایی‌، ‏به‌گونه‌ای‌ نامتعادل‌ توزیع‌ شده‌ است‌.‏
‏ اوتو (1963) در سال‌ 1961 یکی‌ از دکه‌های‌ روزنامه‌ فروشی‌ را مورد مطالعه‌ قرار داد. بررسی‌های‌ وی‌ نشان‌ داد که‌ ‏تعداد نشریات‌ ادواری‌ ویژه‌ مسائل‌ جنسی‌ و خشونت‌ در خلال‌ ده‌ سال‌ گذشته‌ به‌ نحو چشمگیری‌ افزایش‌ یافته‌ است‌. ‏مجلات‌ پلیسی‌ وکارآگاهی‌ و نشریات‌ ویژه‌ مردان‌، حاوی‌ بیشترین‌ درصد خشونت‌ بوده‌ و مجلات‌ عشقی‌ که‌ اغلب‌ ‏سکس‌ و خشونت‌ را در هم‌ می‌آمیزند و کتابهای‌ جلد شمیز ] کتابهای‌ عامه‌ پسند و مبتذل‌ [ در ردیف‌های‌ بعدی‌ قرار ‏می‌گیرند.‏
‏ بررسی‌ محتوای‌ مجلات‌ فکاهی‌ نشان‌ داد که‌ 30 درصد موجودات‌، 18 درصد شخصیت‌های‌ مرد و 9 درصد شخصیت‌های‌ ‏زن‌ داستان‌های‌ مصور، موجودات‌ و افراد خشنی‌ هستند‏ ، بررسی‌های‌ گرالفس‌‏ ‏ (1986) نشان‌ داد که‌ خشونت‌ ‏فیزیکی‌ 14 درصد محتوای‌ کتاب‌های‌ مصور فکاهی‌ را تشکیل‌ می‌دهد (20 درصد تصاویر فکاهی‌ مربوط‌ به‌ جنایت‌ و جنگ‌ ‏و 6 درصد خشونت‌ طنزآمیز ). کشتن‌ توسط‌ اسلحه‌ متداول‌ترین‌ شکل‌ خشونت‌ فیزیکی‌ بوده‌ و حدود 25 درصد خشونت‌ ‏به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ را تشکیل‌ می‌دهد. 25 درصد دیگر نیز به‌ ترسیم‌ زخمی‌ شدن‌ و مرگ‌ اختصاص‌ دارد.‏
‏ بررسی‌ محتوای‌ چندین‌ رسانه‌ از سوی‌ گرینبرگ‏ ‏ (1969) نشان‌ داد که‌ 10 درصد محتوای‌ روزنامه‌ها و نشریات‌ ادواری‌ ‏پر تیراژ را مسائل‌ مرتبط‌ با خشونت‌ تشکیل‌ می‌دهد (جنایت‌ و حادثه‌). درصد خشونت‌ در روزنامه‌هاو مجلات‌ مختلف‌ ‏تفاوت‌ چشمگیری‌ با یکدیگر دارند. حدود 50 درصد از کتاب‌ های‌ جلد شمیز که‌ در دکه‌های‌ روزنامه‌ فروشی‌ عرضه‌ ‏می‌شوند در روی‌ جلد خود خشونت‌ و سکس‌ را به‌ نمایش‌ گذاشته‌اند. از سال‌ 1954 به‌ بعد درصد فیلم‌های‌ مربوط‌ به‌ ‏رویدادهای‌ ماجرا جویانه‌ که‌ اواخر روز و اوائل‌ شب‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ می‌شوند افزایش‌ فوِالعاده‌ای‌ داشته‌ است‌.‏
‏ کلارک‌ و بلنکنبرگ‌ (1972) در بررسی‌ محتوای‌ آنونس‌های‌ تلویزیونی‌ و سینمایی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ در فاصله‌ ‏سالهای‌ 1930 تا 1969 در یک‌ سوم‌ از آنونس‌ها، خشونت‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ است‌ و این‌ رقم‌ در مورد فیلم‌های‌ ‏تلویزیونی‌ به‌ 50 درصد می‌رسد. برخلاف‌ ادعای‌ صاحبان‌ رسانه‌ها و تصور مردم‌، نمایش‌ خشونت‌ در برنامه‌های‌ سرگرم‌ ‏کننده‌ تلویزیونی‌ عامل‌ موفقیت‌ برنامه‌ها نیست‌ زیرا بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ عکس‌ این‌ مطلب‌ را ثابت‌ می‌کند.‏
‏ اختصاص‌ 18 درصد مطالب‌ صفحه‌ اول‌ روزنامه‌ها و 27 درصد محتوای‌ نشریه‌های‌ ادواری‌ به‌ انعکاس‌ رویدادهای‌ خشونت‌ ‏آمیز هیچ‌ ارتباطی‌ با آمار و ارقام‌ مربوط‌ به‌ روند خشونت‌ ندارد. بیست‌ و شش‌ درصد مطالب‌ خبری‌ شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ ‏را رویدادهای‌ خشونت‌آمیز تشکیل‌ می‌دهد که‌ این‌ نسبت‌ نیز هیچ‌ رابطه‌ای‌ با آمار مربوط‌ به‌ جنایت‌ ندارد.‏
‏ جنایت‌ ‏
‏ دیویس‏ ‏ (1957) روزنامه‌های‌ شهر کلورادو را در یک‌ دوره‌ دو ساله‌ مورد بررسی‌ قرار داد و برای‌ اولین‌ بار متوجه‌ شد که‌ ‏میزان‌ خشونت‌ گزارش‌ شده‌ در روزنامه‌ها با ارقام‌ جنایات‌ واقعی‌ تطبیق‌ نمی‌کند. گاروفالو ‏ (1981) نیز در مروری‌ بر ‏تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ از دهة‌ 1930 تا 1980، به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ بین‌ میزان‌ اخبار جنایی‌ و خشونت‌ به‌ تصویر کشیده‌ ‏شده‌ در برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ و آمار واقعی‌ جنایات‌، رابطه‌ منطقی‌ وجود ندارد. براساس‌ یافته‌های‌ این‌ پژوهشگر، اخبار ‏مربوط‌ به‌ رویدادهای‌ جنایی‌ بین‌ 5 تا 10 درصد محتوای‌ خبر تلویزیون‌ را تشکیل‌ می‌دهد. بررسی‌های‌ جکسون‌‏ ‏ (1977) ‏نیز به‌ نتایج‌ مشابهی‌ منجر شد. براساس‌ یافته‌های‌ این‌ پژوهشگر روزنامه‌های‌ کانادا (ایالت‌ اونتاریو) حدود 20 درصد از ‏صفحه‌ اول‌ خود را به‌ اخبار جنایی‌ و خشونت‌ آمیز اختصاص‌ می‌دهند. تجزیه‌ و تحلیل‌ شلی‌ و اسکینز‏ ‏ (1981) نشان‌ داد ‏با این‌ که‌ جنایات‌ خشونت‌ آمیز تنها یک‌ پنجم‌ از کل‌ جنایات‌ ارتکابی‌ را تشکیل‌ می‌دهند ولی‌ رسانه‌ها چنین‌ وانمود ‏می‌کنند که‌ این‌ میزان‌ به‌ مراتب‌ بیشتر از درصد فوِ است‌ و به‌ تبع‌ آن‌ برآورد مردم‌ نیز از جنایات‌ خشونت‌آمیز بیشتر از ‏میزان‌ واقعی‌ است‌. بررسی‌ مشابهی‌ که‌ توسط‌ دومینیک‌‏ ‏ (1973) انجام‌ شد نشان‌ داد که‌ دو سوّم‌ برنامه‌های‌ ‏تلویزیونی‌ که‌ در ساعات‌ پربیننده‌ به‌ نمایش‌ در می‌آمد، به‌ نوعی‌ به‌ نمایش‌ انواع‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز مانند پرخاشگری‌ ‏و سرقت‌ مسلحانه‌ اختصاص‌ داشت‌ و 60 درصد این‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز را آدم‌کشی‌ تشکیل‌ می‌داد. خشونت‌ توسط‌ ‏افراد غریبه‌ اکثر موارد خشونت‌ در تلویزیون‌ را تشکیل‌ می‌دهد. درحالی‌که‌ خشونت‌ واقعی‌ بیشتر توسط‌ افراد خانواده‌ ‏وآشنایان‌ قربانیان‌ صورت‌ می‌گیرد. هنی‌ و مونرولاتی‌‏ ‏ (1980) در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ در فیلم‌های‌ ‏به‌ نمایش‌ در آمده‌ درتلویزیون‌، طمع‌ و دیگر ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ عامل‌ اصلی‌ بروز خشونت‌ است‌ و شرایط‌ اجتماعی‌ در ‏این‌ موارد نادیده‌ گرفته‌ می‌شود.‏
‏ دومینیک‌ در بررسی‌ رویدادهای‌ جنایی‌ گزارش‌ شده‌ توسط‌ رسانه‌ها، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسد که‌ تلویزیون‌، خشونت‌ را از ‏زاویه‌ دید مجریان‌ قانون‌ به‌ تصویر می‌کشد و در این‌ راستا ضمن‌ تأکید بر جنبه‌های‌ شخصی‌، جنبه‌های‌ اجتماعی‌ این‌ ‏پدیده‌ را نادیده‌ گرفته‌ و تصویر دقیقی‌ از جریان‌ دادرسی‌ ارائه‌ نمی‌دهد و در عین‌ حال‌ اطلاعات‌ دقیقی‌ درباره‌ جنایت‌، ‏جنایتکاران‌ و خشونت‌ حاکم‌ برزندگی‌ واقعی‌ در اختیار مخاطبان‌ قرار نمی‌دهد. بررسی‌های‌ شریزن‌‏ ‏ (1987) درباره‌ ‏گزارش‌ رویدادهای‌ جنایی‌ در روزنامه‌های‌ شیکاگو به‌ نتایج‌ مشابهی‌ منجر شد. وی‌ در بررسی‌های‌ خود نشان‌ داد که‌ ‏فرآیند گردآوری‌ اخبار سبب‌ شده‌ است‌ که‌ اخبار جنایی‌ شکلی‌ ساختگی‌ پیدا کنند. تایلر (1980) در بررسی‌های‌ خود ‏نشان‌ داد که‌ برآوردهای‌ شخصی‌ از میزان‌ جنایات‌ کاملاً به‌ گزارش‌ رسانه‌ها متکی‌ است‌.