نویسنده : آنیسا فراهانى
منبع: روزنامه شرق
وبلاگ هاى سیاسى که به سرعت در دنیاى رقابتى امروز خودنمایى کرده اند ، روزنامه هاى آن لاینى هستند که نقد و نظر خوانندگان را در کنار خود مى پذیرند، امروزه بعضى از سازمان هاى خبرى بزرگ که به داشتن وبلاگ علاقه مند شده اند، وبلاگ نویسان اسم و رسم دار را به کار دعوت کرده و یا خود به این امر مبادرت مى نمایند. نحوه و مقدار تاثیر این پدیده نو بر جریانات اصلى گزارشگرى سیاسى موضوع این گزارش است. بلاگر هاى سیاسى که خبر هاى روز را دنبال مى کنند ، به طور پیوسته پوشش خبرى ژورنالیست ها را بررسى مى کنند. آن ها مطالبى را که روزنامه هاى بزرگ پوشش نمى دهند ، مورد توجه دیگران قرار مى دهند. عینیت گرایى کمابیش در وبلاگ نویسى به چشم نمى خورد ، و ایدئولوژى هاى خاص و جانبدارانه که در مباحثات روزنامه ها و تلویزیون به صورت مکرر مطرح مى شود، در این گستره کمتر قابل توجه است. اگر به جست وجوى وبلاگ هاى سیاسى بپردازید کاملاً شگفت زده مى شوید چرا که تعداد این وبلاگ ها بسیار بسیار زیاد است .
متن کامل :
وبلاگ هاى سیاسى که به سرعت در دنیاى رقابتى امروز خودنمایى کرده اند ، روزنامه هاى آن لاینى هستند که نقد و نظر خوانندگان را در کنار خود مى پذیرند، امروزه بعضى از سازمان هاى خبرى بزرگ که به داشتن وبلاگ علاقه مند شده اند، وبلاگ نویسان اسم و رسم دار را به کار دعوت کرده و یا خود به این امر مبادرت مى نمایند.
نحوه و مقدار تاثیر این پدیده نو بر جریانات اصلى گزارشگرى سیاسى موضوع این گزارش است. بلاگر هاى سیاسى که خبر هاى روز را دنبال مى کنند ، به طور پیوسته پوشش خبرى ژورنالیست ها را بررسى مى کنند. آن ها مطالبى را که روزنامه هاى بزرگ پوشش نمى دهند ، مورد توجه دیگران قرار مى دهند. عینیت گرایى کمابیش در وبلاگ نویسى به چشم نمى خورد ، و ایدئولوژى هاى خاص و جانبدارانه که در مباحثات روزنامه ها و تلویزیون به صورت مکرر مطرح مى شود، در این گستره کمتر قابل توجه است. اگر به جست وجوى وبلاگ هاى سیاسى بپردازید کاملاً شگفت زده مى شوید چرا که تعداد این وبلاگ ها بسیار بسیار زیاد است .
بعد از ساخت نرم افزارى که در سال ۱۹۹۹ به بازار آمد ، پدیده وبلاگ نویسى به امرى آسان و رایگان تبدیل شد و بسیار مورد اقبال عمومى قرار گرفت. مدتى بعد ، حمله ۱۱ سپتامبر و وقایع بعد از آن خود موج جدیدى از وبلاگ نویسى سیاسى را ایجاد کرد. در ماه مه سال ۲۰۰۲ کاووس نویسنده پیشین نیوریپابلیک و نیوزویک نوشته ها و فایل هایش را به اسلیت (SLATE) که مجله آن لاین در مالکیت مایکرو سافت بود منتقل کرد. واشنگتن مانتلى که یک مجله کوچک اما تاثیرگذار بود با به خدمت گرفتن وبلاگ نویس معروفى با نام کوین درام وبلاگى براى مجله راه اندازى کرد و بعد هم MSNBC.COM با به خدمت گرفتن رینولدز صفحه جدیدى را در این عرصه گشود. بعد از این بسیارى دیگر از مجلات و روزنامه ها نیز به فکر داشتن وبلاگ افتادند. به هر حال وبلاگ هاى سیاسى به منابع اطلاعاتى ژورنالیست ها و مردم مى افزایند . در حالى که اخبار کابلى پیوسته تیتر هاى سیاسى را تکرار مى کنند ، وبلاگ ها اطلاعات عمیق ترى را اشاعه مى دهند.
به گفته دوب مدیر اجرایى MSNBC.COM و ناشر سایت آمریکایى CYBERJOURNALISM.NET که روزنامه نگارى و ژورنالیسم آن لاین را بررسى مى کند ، کار وبلاگ ها (اعم از آماتور یا حرفه اى) کمک به ترویج جزئیات اطلاعات سیاسى به صورت شبانه روزى است.
او عقیده دارد که وبلاگ هاى آماتور باعث توجه عموم مردم به سیاست شده و دیالوگ سیاسى را افزایش داده اند، اما در عین حال تمیز آن نکته که کدام یک از این نوشته ها حقیقى است یا شایعه کار چندان آسانى نیست. نمونه این مورد شایعه بى اساسى در مورد ارتباطات نامشروع جان کرى بود که در ماه فوریه به سرعت از وبلاگى با نویسندگى مت دراج که اساساً یک شایعه نویس است ، به منابعى معتبر تر مانند WONKETTE.COM و CORNER یا دیگر وبلاگ ها راه یافت . والتر شاپیرو نویسنده سیاسى یو اس اى تودى در این باره مى گوید که وبلاگ ها اثرى قطعى بر ژورنالیسم سیاسى دارند، اما زوایاى این تاثیر هنوز کاملاً مشخص نشده است. گاهى از این پدیده نو استقبال مى شود و گاهى نیز در برابر آن موضع گرفته مى شود. به نظر مى رسد که امروز در نوعى قرون وسطاى وبلاگى به سر مى بریم.
به گفته اندى وارهول همه نوع از ارتباطات در پهنه بازار تعدیل مى گردند. بعضى از کنش هاى اصلى وبلاگ ها از طریق وب سایت ها و یا افرادى که پیش از این در عرصه روزنامه نگارى فعالیت هایى داشتند یا دارند به عرصه عمومى راه مى یابند. رینولدز استاد دانشگاه تنسى که حقوق اساسى و اینترنت تدریس مى کند و در سال ۲۰۰۱ INSTAPUNDIT را که امروزه از وبلاگ هایى است که خواننده فراوان دارد راه اندازى کرده است بر این اعتقاد است که بلاگر ها قدرت بسیار کمى دارند. اما آن چه که دارند تاثیر است. آنها قادرند که ایده هایى را کمتر مورد توجه قرار مى گیرند مورد توجه مردم قرار دهند و مردم و به خصوص ژورنالیست ها را وادار کنند که کارشان را بهتر انجام دهند. اما در این میان بعضى از خبرنگاران سیاسى توجه زیادى به وبلاگ نویس ها نشان نمى دهند. جیم وانداهى خبرنگار اخبار سیاسى داخلى واشنگتن پست مى گوید که تعداد زیادى از وبلاگ ها را دنبال نمى کند، اما با این حال بعضى از خوانندگان مرتباً به او اى میل هایى مبنى بر استفاده نامناسب برخى از وبلاگ ها از خبر هاى او ارسال مى کنند.
او عقیده دارد که گسترش منابع براى تفاسیر و دیدگاه هاى خبرى و جست وجو در وب براى پیدا کردن خبر ، وقت خبرنگار را ضایع مى کند و واقعاً گاهى ضرورى است که خبر نگار خود گزارشى تهیه نماید. ران بران استین خبرنگار بخش سیاست هاى داخلى لس آنجلس تایمز و تحلیلگر سیاسى CNN نیز وبلاگ هاى انتخاباتى را مى خواند. به نظر او اطلاعات وبلاگ ها آن قدر زیاد است که گاهى آدم فکر مى کند که دارد با خودش حرف مى زند. ادام ناگورنى خبرنگار سیاسى نیویورک تایمز نیز مى گوید که پیوسته وب را جست وجو مى کند معمولاً آیتم هاى نتیجه جست جو در گوگل و یا مجله ها و روزنامه هاى آن لاین را مى خواند . او البته وبلاگ انتخاباتى جمهوریخواهان نوین و یا وبلاگ هاى خیلى معروف ترى مثل TALKING POINTS MEMO و INTAPUNDIT
را نیز دنبال مى کند اما نه مرتب و منظم. او مى گوید که اگر بخواهید مرتب وبلاگ بخوانید باید تمام روزتان را به وبلاگ خواندن اختصاص دهید. و البته بعضى از مطالب نیز آن قدر پیش پا افتاده اند که واقعاً خواندن آنها کمکى نمى کند.
جودى ویلگورن همکار ناگورنى در روزنامه تایمز و رئیس قسمت شیکاگو نیز مشغول پوشش رقابت هاى انتخاباتى است. او وبلاگ WILGOREN WATCH را به پوشش خبرى و تبلیغات سیاسى هوارد دین اختصاص داده است.
اما یک بلاگر گمنام طرفدار دین نیز در مورد وبلاگ چنین اعتقاد دارد: من نه یک روزنامه نگارم و نه چنین وانمود مى کنم. من فقط یک آدم معمولى هستم که شغلم دامپزشکى است و از حامیان فرماندار دین هستم. یک کمى هم از HTML سر در مى آورم من تمام عمرم دموکرات بوده ام. من هم مثل خیلى هاى دیگر وقتى که در سال ۲۰۰۰ دیدم که رسانه ها چطور به ال گور بى مهرى کردند احساس بدى داشتم و فقط مى خواهم در صورتى که دوباره رسانه ها چنین عملى را در مورد دین تکرار کردند ، به سهم خودم نقشى در بى اثر کردن آن داشته باشم.
حامیان دین که خود را قواى دفاعى مى نامند ، وبلاگ هایى دیگر نیز براى حمایت در برابر رسانه هاى دیگر درست کرده اند . اما ارباب رسانه ها ترجیح مى دهند که از همان وبلاگ WILGOREN WATCH استفاده کنند. ویلگورن خود در این مورد مى گوید که احتمالاً وبلاگ او به علت تجانس حروف نامش داراى چنین موفقیتى شده است هر چند که ممکن است خنده دار به نظر برسد. او در ضمن مى گوید که دوست دارد نظرات مردم را در مورد نوشته هایش بداند چرا که بازخوردى که در وبلاگش دریافت مى کند لزوماً دانش یا درک خاصى در مورد موج اصلى روزنامه نگارى را منعکس نمى کند بلکه بیشتر این نظریات را هواداران دوآتشه دین ارسال مى دارند. یکى از طرفداران INSTAPUNDIT نویسنده یواس اى تودى است.
او مى گوید که هرگاه خبرى در مورد جان اشکرافت باشد، او وبلاگ رینولدز را سه بار در روز چک مى کند او از برداشت هاى بلاگر هاى جناح راست در مورد جریان جنگ علیه تروریسم خوشش مى آید و بسیارى از این وبلاگ ها مثل وبلاگ کاووس را مى خواند. هوارد فینمن خبرنگار سیاسى نیوزویک و تحلیلگر ان بى سى هم وبلاگ کاووس را مى خواند. فینمن مى گوید که وبلاگ ها به او حسى از جریان مکالمات سیاسى در جامعه را القا مى نمایند. و دقیقاً هم به همین علت است که او تا آن جا که مى تواند وبلاگ خوانى مى کند. او مى گوید که شما باید به فضاى سایبر قدم بگذارید. کارن تیمولتى خبرنگار سیاسى مجله تایم مى گوید وبلاگ ها آینه تمام جریانات و وقایع سیاسى هستند و در عین حال از هنگامى که هات لاین، مجله سیاسى و پر خواننده نشنال ژورنال شروع به معرفى آنها کرد ، نقطه عطفى را در این زمینه به وجود آورد.
حالا تیمولتى وبگردى را به وقت گذرانى با بروبچه هاى گروه سیاسى و خوردن نوشیدنى ترجیح مى دهد. رایان لیزا یکى دیگر از گزارشگران روزنامه نیوریپابلیک که در حال حاضر پوشش خبرى رقابت هاى انتخاباتى را انجام مى دهد اعتقاد دارد که بسیار به دقت وبلاگ ها را پیگیرى مى کند. او هر روز یک لیست ۱۰ الى ۱۵ تایى از وبلاگ ها را مى خواند. اما در عین حال او اعتقاد دارد که بعضى از این وبلاگ ها بسیار متفکر و شایسته توجه هستند اما در عین حال نباید خیلى تحت تاثیر تمام مطالبشان قرار گرفت چون آنها نیز تحت تاثیر همان عواملى هستند که بر تمام دنیا تاثیر مى گذارد. در حال حاضر این روزنامه نگار یک وبلاگ راه اندازى کرده است و مطالب دست اولى که ظرف یک هفته براى چاپ کهنه خواهند شد را در وبلاگش قرار مى دهد.
او عقیده دارد که وبلاگ او قدرى از دیگر وبلاگ ها متفاوت است چرا که او سعى دارد که مطالبش کمى هم رنگ و بوى گزارش داشته باشند تا این که فقط لیستى از خبر ها باشند. او از وبلاگش براى خبررسانى سریع استفاده کرده است. مثلاً در موردى در ۲ آوریل مارگولیس مشاور تبلیغاتى کرى به او تلفن کرد و گفت که دیگر این کاندیدا را در رقابت ها یارى نخواهد کرد. او حتى بیانیه اى هم خواند. لیزا مى گوید که این یک خبر دست اول بود که مى شد بلافاصله آن را در وبلاگم بگذارم. من هم این کار را کردم و توانستم از آسوشیتدپرس هم۱۱ دقیقه جلو بیفتم. اما در نشست سالانه بلاگر هاى سیاسى میان همه داستان ها یکى از بقیه مهمتر بود.
و نه تنها نفس بسیارى از روزنامه نگاران را گرفت بلکه موجبات تحقیقاتى را در دانشگاه هاروارد پدید آورد. در دسامبر سال ۲۰۰۲ ترنت لات که رهبر گروه اکثریت سنا بود در مراسم سالگرد تولد یکى از سناتور هاى جمهوریخواه رو به بازنشستگى با نام استروم تورموند اظهار کرد که اگر تورموند در انتخابات سال ۱۹۸۴ پیروز مى شد، در تمام این سال ها آمریکایى ها مى توانستند از مشکلات بر حذر باشند. در ابتدا رسانه ها اظهارات چرند لات را چندان جدى نگرفتند . اما اى بى سى نیوز در ساعت ۳۰/۴ صبح ۶ دسامبر گزارش مشروحى از وقایع پخش کرد و ماجرا را شرح داد و بعد هم سایت هاى اینترنتى به آن ارجاع کردند. و این خود به یک تحقیق دانشگاهى تبدیل شد.
وبلاگ ها فرصت را غنیمت شمردند و با خشم به مطالب و اظهارات دیگر او در گذشته حمله بردند. آنها با نوشته هاى طنز خود به سرنوشت آمریکا در صورت پیروزى او پرداختند.حتى بلاگر هاى جناح راست هم بر سر خشم آمده بودند. سولیوا در وبلاگش نوشت که لات باید صحنه سیاسى را ترک کند. او از جمهوریخواه ها خواست که خود را از شر رهبرى اکثریت که همان لات بود خلاص کنند.
در تمام مدت کالبدشکافى موضوع رسانه ها از بلاگر ها تشکر مى کردند که نگذاشتند قضیه لوث شود. روزنامه ها تا چندین روز پس از گاف سیاسى او چیزى ننوشته بودند. اما وبلاگ ها سکوت رسانه اى را شکستند و با پرداختن دوباره به اظهارات مسخره او خشم خود را نشان دادند. مارشال دبیر پیشین خبر آمریکن پراسپکت مى گوید گویى رسانه هاى اصلى در پوشش این ماجرا نقطه کورى داشتند و از همین جا بود که بلاگر ها شروع به پوشش ماجرا کردند. اما در عین باید مراقب بود که در تعریف نقش وبلاگ ها مبالغه ننماییم و آنها تنها بخشى از اکوسیستم خبرى هستند و جایگاه خودشان را دارند. در عین حال بعضى از وبلاگ ها مثل TIMES ON THE TRAIL تنها از بعضى المان هاى وبلاگ نویسى استفاده کرده اند و فضاى متفاوتى ایجاد کرده اند. در آوریل ۲۰۰۳ وینتراوب وبلاگى با نام CALIFORNIA INSIDER راه اندازى کرد. و با تامین این وبلاگ و با تامین این وبلاگ او مى خواست یک کانال تازه ارتباطى با دیگران برقرار نماید. علاقه مندان به مقالات او ، وبلاگش را هم مى خواندند و عقایدشان را براى او مى فرستادند. او مى گوید که ارتباط از این دست به مراتب ساده تر است. اما درست چند هفته بعد، این وبلاگ با انتشار عقاید خاصش در مورد کاندیدایى با اصالت آمریکاى جنوبى ، با انتقادات سختى از سوى همکارانش مواجه شد. دیوید هولورک سردبیر EDITORIAL PAGE در جایى بیان داشت که یک سردبیر باید به وبلاگ نویس ها درس نوشتن بدهد و به تعهدات روزنامه نگارى مبنى برنگاشتن مطالب با توجه به روایى و اعتبار آنها عمل نماید.
این سخن او وبلاگ نویسان را بر سر خشم آورد. وینتراوب هم در پاسخ گفت که او به طور عمدى از بعضى از آیتم هاى غیر ضرورى اجتناب کرده تا وقت پرارزش سردبیرى اش را با امرى کاملاً سطحى و بى اعتبار هدر نداده باشد. او مى گوید که بین وبلاگ نویسى و بعضى از نرم هاى تاریخى روزنامه نگارى اصطکاک ایجاد شده است . روزنامه نویس ها کار رقباى وبلاگ نویس خود را قبول ندارند و روى خوشى به آنها نشان نمى دهند ، در حالى که وبلاگ نویس ها اغلب از کار آنها استقبال مى کنند. کوین درام که خود را یک لیبرال میانه رو معرفى مى کند و از بلاگر هاى اهل تفکر است در آگوست سال ۲۰۰۲ وبلاگش را راه اندازى کرد اما قبل از آن به مدت ۲ دهه به عنوان مدیر بازاریابى نرم افزار فعالیت مى کرد. و بعد هم موافقت کرد که وبلاگى را براى واشنگتن مانتلى راه بیندازد. او عقیده دارد که بلاگر هایى مثل رینولدز و بلاگر گمنام ATRIOS چندان هم هوشیارانه عمل نمى کنند.
و البته همین مورد هم از مواردى است که وبلاگ نویسى را این چنین جالب و لذتبخش مى کند. او در عین حال با نگرانى خاطرنشان مى کند که اگر شما سعى کنید که قوانین قالبى ژورنالیسم را به وبلاگ نویسى بکشانید ، روح آن را از بین مى برید. و در حالى که ژورنالیست هاى حرفه اى استاندارد هایى براى پیدا کردن منابع و گزارش نویسى دارند این استاندارد ها در وبلاگ نویسى پایین ترند. آنها قادرند خبر هایى را کنار بگذارند که یک ژورنالیست حرفه اى روزنامه نمى تواند. آنها قادرند که عقایدشان را بلند و با تعصب بیان نمایند .
براى من کاملاً مشخص نیست که این دو چگونه با هم تلاقى نمایند. درام که مدرک روزنامه نگارى حرفه اى را از دانشکده CALIFORNIA STATE UNIVERSITY گرفته است، در عین حال تصدیق مى کند که احتمال دارد وبلاگ نویسى و روزنامه نگارى حرفه اى بتوانند با هم کار کنند. اگر در انتهاى سال دیدید که وبلاگ هاى صدر فهرست همه با ژورنالیسم حرفه اى در ارتباطند آن گاه طبیعت وبلاگ نویسى دچار تحول خواهد شد. والتر شاپیرو از یو اس اى تودى حتى فکر مى کند که ممکن است موفقیت هاى وبلاگ نویسى ماهیت آن را دچار تغییر نماید. او با بیان این مطلب مى افزاید: ما نمى دانیم که کار وبلاگ نویسى به کجا خواهد رسید ، اما آ ن چه مى دانیم این است که در حال حاضر دانش و زمان کافى براى حمایت از دنیاى وبلاگ ها وجود ندارند. او مى گوید: این بعد وبلاگ ها که هر صبح مردم ، به پاى کامپیوتر هایشان مى روند اخبار صبح را مى خوانند و نظراتشان را پاى آنها مى گذارند، او را سخت تحت تاثیر قرار مى دهد و البته آرزو دارد که صداى آدم هاى تنها از بین نرود و به گوش همه برسد.
http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=article&sid=22351
نویسنده: حسین محمدی نجم
منبع: فصلنامه عملیات روانی، شماره 10
از آنجایی که آنچه درباره خود میشنویم غالباً بر آنچه در مورد خودمان انجام میدهیم تأثیرگذار است، رسانههای جهانی امروز نقش و جایگاه بیسابقهای در کنترل و هدایت افکار عمومی یافتهاند. پیشینه به نسبت طولانی تکنیکهای روزنامهنگاری برای ترغیب مخاطبان به اتخاذ مواضع و دیدگاههای مورد نظر و نیز کمک روزافزون فناوریهای نوین ارتباطاتی برای اجرای طرحهای پیچیده تبلیغات روانی، تردیدی باقی نمیگذارد. آنچه عموماً در رسانههای غربی میبینیم مناظری مجازیاند که گاه با دنیای واقعیت به کلی متفاوتاند. بنابراین، آشنایی هر چند ابتدایی با تکنیکهای مورد بحث، ضرورتی است که برای هیچ یک از ما (مخاطبان خودآگاه یا ناخودآگاه این رسانه) گریزی از آن نیست.
مقدمه
در کشوری مانند امریکا، رسانههای خبری ـ تحت نفوذ و مالکیت شرکتهای غولپیکر اقتصادی ـ در انتقال و تفسیر اخبار، عمدتاً منعکسکننده ایدئولوژی طبقه حاکم جامعهاند. در عین حال، رسانهها گاه این تصور را برمیانگیزانند که آزاد و مستقل بوده، قادر به ارائه گزارشهای متعادل و تفسیرهای منطقیاند. اما این تضاد و دوگانگی چگونه توجیهپذیر است؟ صاحبنظران صنعت رسانه ادعا میکنند که به سبب اشتباهات عادی و مشکلات تهیه هر روز خبر (مانند زمان، ضربالعجل، محدودیتهای بودجه و معضل تبدیل کردن یک ماجرای پیچیده به یک گزارش فشرده) خطاهای گاه و بیگاه در ارائه گزارشهای خبری اجتنابناپذیر است. علاوه بر این، هیچ نوع سیستم ارتباطاتی وجود ندارد که بتواند هر آنچه را که میخواهد، گزارش کند؛ بنابراین عملکرد گزینشی ضرورت مییابد.
بیتردید این فشارها و مشکلات وجود داشته و اشتباهات غیرعمدی اتفاق میافتد، اما آیا به واقع میتوان عملکرد تمامی رسانهها را تحت تأثیر آنها دانست؟ امروز بر کسی پوشیده نیست که رسانهها گزینشی عمل میکنند، اما چه اصولی در این عملکرد گزینشی دخالت دارند؟ روش امروز رسانههای بازارمحور، بیدلیل به سمت و سویی خاص متمایل نمیشود، بلکه غالباً مسیر ثابتی را میپیماید که مدیریت را بر نیروی کار، طبقه قدرتمند را بر اقشار کمدرآمد، مقامات رسمی را بر جمعیت ناراضی، خصوصیسازی و اصلاحات بازار آزاد را بر توسعه بخش عمومی و سلطه امریکا را بر انقلابهای مردمی و تغییرات اجتماعی جهان سوم، رجحان و برتری میبخشد. به منظور آشنایی خوانندگان با پارهای از این تکنیکها به اختصار به آنها میپردازیم.
حذف و انکار
برخی منتقدان معتقدند که مطبوعات ذاتاً پر هیاهو، جنجالی و احساس برانگیزند، اما حقیقت این است که در بسیاری موارد آنها را بیصدا، خنثی و محافظهکار مییابیم. شاید بدین سبب که کنارهگیری زیرکانه از برخی وقایع، ایمنتر از جنجالی عمل کردن است (میشل پرنتی( ) ص 2ـ3). چه بسیار ماجراهای هیجانانگیزی که ـ برخلاف حوادث معمولی اما جنجالی شده ـ کمتر به آنها توجه میشود و چه بسیار رخدادهایی که نه تنها جزئیات اصلی بلکه کل ماجرا نادیده گرفته میشود، حتی آنهایی که اهمیتشان انکارناپذیر است. برای مثال بعید است، گزارشهایی که عملکرد نظام امنیت ملی امریکا را مورد سؤال قرار دهند، اجازه انتشار یابند. بنابراین عجیب نیست که از اقدامات به اصطلاح سرکوبگرانه کشورهای سرکش فراوان بشنویم، اما موارد متعدد قتل و شکنجه مردم جهان سوم به دست نیروهای تحت حمایت امریکا و دیگر جنایات نظام امنیت ملی این کشور کمتر در رسانههای عمومی منعکس شوند.
برای این ادعا که گاه رسانهها رخدادهای مهم و خطیر را کماهمیت میشمارند، شواهد و قرائن بسیاری وجود دارد که مسئله اندونزی تنها یکی از آنهاست: در سال 1965 ارتش اندونزی با پشتیبانی مشورتی، تسلیحاتی، آموزشی و مالی سازمان سیا و ارتش امریکا، سوکارنو رئیس جمهور وقت این کشور را سرنگون کرده، حزب کمونیست اندونزی و متحدانش را به کلی از صحنه سیاست محو کرد و با کشتار نیم میلیون نفر (هر چند برخی برآوردها حاکی از یک میلیون نفر است) مرتکب هولناکترین قتلعام سیاسی از زمان نازیها گردید. نظامیان اندونزی صدها بیمارستان، کتابخانه، مدرسه و ساختمان عمومی را ویران کردند. اما گزارش این حادثه وحشتناک و رقتآور که بیتردید میتوانست افکار عمومی و سازمانهای بینالمللی را بیدرنگ متوجه و متأثر سازد، پس از گذشت سه ماه در مجله تایم و یک ماه پس از آن در نیویورک تایمز (پنجم آوریل 1965) منعکس شد. جالب اینکه در سرمقاله نیویورکتایمز، «ارتش اندونزی به سبب عملکرد مدبرانه و هوشیارانهاش»، ستایش شده بود (پرنتی ص6). البته ماجرا تنها به این مورد ختم نمیشود. طی نیم قرن گذشته، سازمان سیا سرگرم تجارت مواد مخدر در ایتالیا، فرانسه، جزیره کورس، شبه جزیره هندوچین، افغانستان و امریکای جنوبی و مرکزی بوده است. بسیاری از این فعالیتها از جانب برخی کمیتهها و نمایندگان مستقل کنگره بررسی شدند که البته اسناد آنها در دبیرخانه کنگره موجود است، اما گویی رسانههای امریکا هرگز چیزی در این باره نشنیدهاند. بیتردید ذکر همه رخدادهایی که به زعم عمق اهمیتشان مورد بیاعتنایی رسانههای غربی قرار گرفتهاند، در این مبحث نمیگنجد.
حمله و انهدام هدف
زمانی که حذف به عنوان یکی از شیوههای سانسور ناکارآمد تلقی شده و ماجرای مورد نظر در میان جمعیت قابل توجهی اشاعه یافته باشد، مطبوعات به اجبار از احتراز و اجتناب هدفمند، به حمله همهجانبه روی میآورند تا ماجرا یا حادثه یاد شده را بیاعتبار سازند. برای مثال، در اوت 1996، روزنامه مرکوری نیوز سنخوزه پس از یک سال تحقیق و بررسی، از دخالت سازمان سیا در حمل محمولههای بزرگ مواد مخدر به شرق لوس آنجلس پرده برداشت (پرنتی ص10). واکنش اولیه اغلب رسانههای بزرگ در این خصوص سکوت بود. اما مطالب مرکوری نیوز به برخی روزنامههای محلی و منطقهای راه یافت و به سرعت بر روی اینترنت ـ به همراه قرائن و شواهد مستندی که اتهام سیا را انکارناپذیر میکردند ـ انعکاس جهانی یافته و اعتراض شدید افکار عمومی را در پی داشت (به ویژه سیاهپوستان امریکا که بیش از همه در معرض اپیدمی مواد مخدراند). به سبب آگاهی عمومی، نادیده گرفتن این مسئله ممکن نبود. بنابراین، رسانههای بزرگ امریکا و غرب در اقدامی مشترک به حملهای همهجانبه دست زدند. واشنگتن پست، نیویورک تایمز، بیبیسی و دیگر رسانههای پرمخاطب پیدرپی دخالت سیا در این ماجرا را تکذیب کرده و ادعاهای مرکوری نیوز را به عنوان یک کار روزنامهنگاری کثیف تقبیح کردند. در نهایت، مرکوری نیوز به دسیسهچینی و سوء استفاده از سادهانگاری مردم متهم شد.
لقبسازی
اصحاب رسانه نیز مانند دیگر تبلیغاتچیان، میکوشند تا با القاب یا برچسبهای مثبت و منفی برداشت اولیه ما را نسبت به موضوعات مورد نظر تحت تأثیر قرار دهند. به برخی از این عناوین مثبت بنگرید: پایداری، دفاع جانانه و اقتصاد سالم. اینگونه القاب و عناوین با اجتناب از ویژگیهای واقعی دیگری که ممکن است ما را به نتیجهای متفاوت سوق دهند، نوع برداشت و نگاه ما را نسبت به یک فرد یا مفهوم خاص متأثر میسازند.
برخی عناوین منفی عبارتند از: چریکهای چپگرا، محور شرارت، نظریههای توطئهآمیز و شورشهای شهری. پر واضح است که گستره کاربرد این لقبها غالباً محدود به رسانهها بوده و به ندرت وارد بستر روابط و موضوعات اجتماعی میشوند. جالب اینکه به کارگیری استادانه این عناوین از سوی رسانهها، گاه آنها را به حدی مستقل و نهادینه میسازد که ارتباط مفهومی چندانی با ماهیت موضوع مورد بحث ندارد. برای نمونه، اصلاحات یکی از همین القاب فریبندهای است که معنای واقعیاش به کلی تحریف شده است و غالباً به سیاستی اطلاق میشود که در پی نفی و ابطال اصلاحات و دستاوردهایی است که پس از سالها مبارزه ملی در کشورها حاصل شده است. بنابراین، عجیب نیست که حذف برنامههای کمک به خانواده در خود جامعه امریکا، اصلاح رفاه عمومی نام میگیرد و در سالهای پس از فروپاشی شوروی سابق و تا به امروز اصلاحات در اروپای شرقی، مصداق کامل یک فرآیند فقرزایی بیرحمانه در کشورهای کمونیستی سابق میشود، فرآیندی واپسگرا که زائیده عوامل زیر است: متلاشیکردن آنچه از اقتصاد عمومی این کشورها باقی مانده است، غیرصنعتی کردن و تصاحب زیرساختهای اقتصادی آنها با کمترین قیمت ممکن توسط کمپانیهای بزرگ غربی و طبیعتاً کاهش شدید بودجه برای ارائه کمکها و خدمات عمومی و نیز بیکاری گسترده در این جوامع. بازار آزاد نیز از دیگر القاب تلطیف شدهای است که بیاختیار دمکراسی و اقتصاد شکوفا را در اذهان جلوهگر میسازد. اما در واقع، سیاستهای بازار آزاد سبب تضعیف بازار تولیدکنندههای محلی میشود، یارانههای دولتی را به جیب شرکتهای چندملیتی میریزد، خدمات بخش دولتی را نابود میکند و باعث عمیقتر شدن شکاف اقلیت مرفه با اکثریت محروم میشود.
پیشفرضسازی
رسانههای غربی غالباً سیاستهای دیکته شدهای را که صحت و اعتبار آنها مستلزم نقد و بررسی جدی است، بدیهی میپندارند. برای نمونه هرگاه کاخ سفید افزایش بودجه در هزینههای نظامی را پیشنهاد کند، بحث رسانهها محدود به این خواهد بود که چه مقدار افزایش بودجه مورد نیاز است؟ تا چه حد باید بر روزآمد کردن جنگافزارها سرمایهگذاری شود؟ آیا روند جاری کفاف افزایش هزینههای نظامی را میکند یا باید تدابیر بیشتری اتخاذ کنیم؟ هیچ رسانهای نظرات متقن و دلایل مستند کسانی که معتقدند هزینههای نظامی امریکا سالهاست که بیشترین سهم بودجه را بلعیده و اکنون نیازی به تقویت بیشتر آن نیست، منعکس نمیکند. بلکه فرض قریب به یقین این است که نیروهای امریکایی باید در سراسر دنیا استقرار یابند و سالانه صدها میلیارد دلار صرف این سیستم نظامی جهانی شود.
ترویج مفاهیم صوری
بسیاری از مفاهیم و ارزشها نه از سوی رسانههای خبری، بلکه توسط امریکا جعل و مصادره شده و مطبوعات بیهیچ انتقادی آنها را پذیرفته و در جامعه منتشر میکنند، بیآنکه محتوای واقعی این مفاهیم را بررسی کنند. تولیدات رسانههای غربی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی غالباً مملو از ارزشهایی ظاهری است که از سوی نظام بوروکراتیک حاکم، به استخدام درآمدهاند، مفاهیمی مانند روند جهانی شدن، لیبرالیسم اقتصادی، امنیت همگانی، پلورالیسم فرهنگی، بازار آزاد، نظم نوین جهانی و ...
اگر اصحاب مطبوعات را از این باب مورد سؤال و مؤاخذه قرار دهیم، خواهند گفت که به تحمیل دیدگاه فردیشان در گزارشها مجاز نیستند. در واقع ما نیز چنین نمیخواهیم، اما معترضیم که آنها تحت تأثیر یک ارتدکسی ایدئولوژیکی، گاه ناآگاهانه این کار را میکنند. به بیان سادهتر، به سبب همسانی آرا و تمایلات بوروکراسی حاکم بر صاحبان رسانه و خبرنگاران، واقعیتی مجازی و صوری پدید میآید، واقعیتی که درونمایه اغلب تولیدات رسانهای را شامل میشود. در نتیجه، رسانههای غربی به جای اینکه اظهارات صریح بوروکراسی حاکم را به چالش گرفته، به دنبال جمعآوری اطلاعات معتبر برای خلق یک دیدگاه جایگزین باشند، صرفاً در پی بسط و گسترش آنها، حتی در سرمقالههای خود، هستند. (پرنتی ص 14ـ13).
محتوازدایی
شاید کمتر به این واقعیت پی بردهایم که رسانههای خبری غرب معمولاً بیش از هر چیز به سبک و شیوه حوادث مورد بحث میپردازند تا به ماهیت حقیقی آنها. برای نمونه اعتصابات کارگری غرب را در نظر بگیرید، در معدود مواردی که رسانهها در اعتراضهای کارگری حاضر میشوند، با گزارش کردن شکل و شیوه اعتصاب، آن را از هر نوع محتوای واقعی تهی میکنند. مثلاً میشنویم که فلان اعتراض چند روز طول کشیده، صدمات و هزینههای آن برای مردم و اقتصاد کشور چقدر بوده و چه عواملی به شکست مذاکرات میانجامد؟ آنچه کمتر به گوش میرسد اصل و علت ماجراست. به بیان دیگر، صاحبان رسانههای غربی همواره از یک تصویر بزرگتر سخن میگویند، اما واقعیت این است که آنها توانایی و تمایل ارتباط دادن موضوعات و حوادث مستقل به روابط گستردهتر اجتماعی را ندارند. (جان هنریک کلارک( ) ص1)
درستتر اینکه بگوییم آنها غالباً تصویری کوچکتر از موضوعات و حوادث به جهان ارائه میدهند و این یکی از شیوههای محتوازدایی است، بدون اینکه از چارچوب تعهد اطلاعرسانی خارج شوند!
نابرابرسازی
بر اساس قوانین رسمی روزنامهنگاری امریکا، مطبوعات باید حقایق مربوط به دو طرف رقیب را به یکسان منتشر کنند، اما این امر به ندرت اتفاق میافتد. طبق بررسیهای انجام شده، در شبکه رادیویی(ان.پی.آر) ( ) که گفته میشود آزاداندیشترین رسانه امریکایی است، سخنگویان جناح راست معمولاً به صورت انفرادی مصاحبه میشوند، در حالی که لیبرالها ـ ضمن اینکه کمتر دعوت به گفتگو میشوند ـ تقریباً همیشه مجبورند همراه و در کنار محافظهکاران سخن بگویند (پرنتی ص20). علاوه بر این، حضور دو طرف ماجرا همیشه بیانگر همه طرفهای صاحب ایده و ادعا نیست و چه بسا این دو قطبگرایی باعث مکتوم ماندن طیف وسیعی از دیگر آرا و اندیشهها در نزد افکار عمومی شود. گزارش سرویس جهانی بی.بی.سی در یازدهم دسامبر 1997 یکی از نمونههای بارز نابرابرسازی محسوب میشود. در این گزارش تاریخچه خشونت و درگیری میان نیروهای دولتی اندونزی و چریکهای تیمور شرقی ارائه شده بود، بدون اشاره به اینکه چریکها برای محافظت از جان خود در مقابل تهاجم ارتش اندونزی میجنگند و یا اینکه 000/200 تن از آنها را نیروهای دولتی قتل عام کرده بودند (پرنتی ص5).
همچنین، جنگهای مورد حمایت امریکا در گواتمالا و السالوادور در دهه هشتاد نمونههای دیگری از نابرابرسازی به حساب میآید. هم آنهایی که روستایشان به آتش کشیده شد و هم آنهایی که روستاها را به آتش کشیدند به یک اندازه مسئول خونریزی و کشتاری فجیع شناخته شدند. بدین ترتیب، با ترسیم ظاهری، خنثی و بیطرف از این ماجرا، از حساسیت توجه عمومی به این فاجعه کاسته شد و کمی بعد به کلی فراموش گردید (پرنتی ص 7ـ6).
جهتدار کردن
بیشتر تبلیغات مؤثر به جای کذب و دروغ، بر جهتدهی هدفمند اخبار و حوادث وابستهاند، به این معنا که با استفاده از تأکید و دیگر ابزارهای کمکی بیان منظور، میتوان بدون تکذیب حقیقت، آن را به نفع خود شکل داده، تأثیر مورد نظر را بر ذهن مخاطب گذاشت؛ بدیهی است که در این شیوه نیازی به جانبداری مستقیم از موضوعی خاص و یا دور شدن بیش از حد از واقعیت نیست. جهتدار کردن اخبار میتواند بر اساس موارد زیر انجام گیرد: انتخاب جا و اولویت انتشار آن (به عنوان نخستین خبر یا در نخستین صفحه)، لحن بیان خبر (پرحرارت یا از سر بیاعتنایی)، استفاده از تیترها و تصاویر و در مورد رسانههای غیرمکتوب، عناصر دیداری و شنیداری. حتی گاه گزارشگران و گویندگان خبر خود به ابزار کمکی بیان منظور بدل میشوند. آنها معمولاً با ساختار و آهنگ مشخصی سخن میگویند که نوعی حس اعتبار، اطمینان و یا تجاهل عالمانه را به مخاطب القا میکنند. گزارههایی مانند: «این ماجرا به کجا میانجامد؟ تنها زمان میتواند به این سؤال پاسخ گوید»؛ «در صورتی که اعتصاب و اعتراض همچنان ادامه یابد، تنش و درگیری میان دو طرف شدت خواهد یافت» و یا «اگر سازمان مربوط به سرعت دست به کار نشود، همچنان شاهد حوادثی از این دست خواهیم بود.» در اخبار روزانه با این قبیل گزارهها بسیار مواجه میشویم.
علاوه بر این، از موضوعات متعددی که در اخبار انعکاس مییابند تنها معدودی از آنها شرح و بسط داده میشوند و از آنجایی که یک نظم اجتماعی حاکم بر انتخاب، توسعه و انتشار اخبار به چشم نمیخورد، غالباً خود را در جهانی مملو از حوادث و رفتارهای پراکنده تنها مییابیم، حوادث و رفتارهایی که ظاهراً از اتفاقات، شرایط محیط، خیالات مغشوش، سهلانگاریها و بلندپروازیهای فردی ناشی میشوند. ساختار دستوری مجهول و جملاتی که فاعل مشخصی از آنها استنباط نمیشود به کمک لفاظی روزنامهنگاری میشتابند تا به این اجتناب و تجاهل دامن بزنند. بنابراین، ما هر روز شبیه به جملات زیر را زیاد میخوانیم و میشنویم: «جنگ و درگیری در منطقه آغاز شد»، «مردم بسیاری در آشوبهای جاری کشته شدند»، «قحطی و کمیابی رو به گسترش است». فراتر از این، ارباب رسانه با ترویج نوعی بینش جبری، پدیدههای بدفرجامی مانند جهانی شدن را به عنوان توسعهای طبیعی و اجتنابناپذیر در ذهن مخاطبان خود نهادینه میکنند؛ در حالی که جهانی شدن تمهید و تدبیر زیرکانه شرکتهای چندملیتی است که به چیزی جز تضعیف حاکمیت ملی کشورهای جهانی نمیانجامد.
همچنین اصحاب مطبوعات غربی به عمد از افشای این حقیقت طفره میروند که موافقتنامههای تجارت جهانی ـ مانند گات، نفتا و ... ـ با متمرکز کردن بیش از پیش قدرت سیاسی ـ اقتصادی در شرکتهای غولپیکر چند ملیتی، به واقع جهان را در مسیر غیرجهانی شدن پیش میبرند؛ کودتایی جهانی که مردم جهان را از حقوق و اختیارات ملیشان محروم میسازد.
آنچه آورده شد، خلاصهای بود از روندها و گرایشهای متداول در رسانههای غربی که برای کنترل ذهن و دخالت در تشخیص و برداشت مخاطبان صورت میپذیرد. بدیهی است که در ژورنالیسم حرفهای این روندها به صورت تکنیکهای مشخص و تعریفشدهای اجرا میشوند که برای تکمیل مطالب قبل، ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست، به ویژه اینکه میتوان آنها را به عنوان ابزار ارزیابی انتقادی تولیدات رسانهای به نحوی مؤثر مورد بهرهبرداری قرار داد. آنچه در پی میآید گزیدهای است از پیوست شماره 1: تکنیکهای عملیات روانی، از آییننامه نظامی عملیات روانی (شماره 1-33) نیروی زمینی امریکا است. هر چند این سند را نیروی زمینی امریکا منتشر کرده، تکنیکهای معرفی شده در آن برای همه کسانی که با تبلیغات رسانهای سر و کار دارند، کاملاً آشنا و بدیهی به نظر میآید (دورجی کارل ص1). در بسیاری موارد اطلاعات اضافه و بیشتری برای درک پیام ضرورت ندارد. تکنیکهایی که در این خصوص مورد توجه قرار میگیرند عبارتند از:
تصریحات: اظهارات قطعی و مسلمیاند که به عنوان حقیقت بیان میشوند. استفاده از اظهارات صریح که ممکن است صحیح یا نادرست باشند، این دلالت ضمنی را به همراه دارد که آنها بدیهی و مبرهن بوده، نیازی به اثبات ندارند.
همرنگی با جماعت: تکنیکی است که از راه جمعی و همگانی و معرفیکردن راهکاری خاص، جمعیت هدف را به اتخاذ آن متقاعد میکند. در این تکنیک، رغبت طبیعی مردم به سمت طرف برنده (یا طرفی که همه میگویند برنده است) متمایل میشود. به بیان سادهتر، به مخاطبان القا میشود که برنامه مربوط، تجلی خواست اجتنابناپذیر توده مردم است و بنابراین به سودشان است که به توده مردم ملحق شوند. بدین ترتیب، به کسانی که هنوز سوار قطار پیروزی نشدهاند توصیه میشود که عجله کنند و به کسانی که سوارند تضمین داده میشود که راهکار درست همین است.
تکنیک زشتسازی: این تکنیک با تبلیغ اینکه فلان موضع یا دیدگاه مورد حمایت گروههایی است که تنفر، دشمنی یا رقابت جمعیت مخاطب را بر میانگیزند، زمینه نارضایتی و مخالفت آنها را نسبت به موضع یا دیدگاه مورد نظر فراهم میسازد. بنابراین، اگر یکی از این گروهها از سیاست خاصی پشتیبانی کند ـ صرفنظر از درست یا نادرست بودن آن ـ این باور عمومی تقویت میشود که این سیاست مورد حمایت افراد نامطلوب، طغیانگر و بیمقدار جامعه است. بدین نحو، جمعیت مخاطب ممکن است موضع خود را تغییر دهد.
تعمیم افراطی: در تعمیم افراطی اصولاً واژهها و اصطلاحاتی به کار گرفته میشوند که به لحاظ عاطفی و مجازی تداعیگر مفاهیم ارزشی و اعتقادات راسخیاند که ثابت کردن آنها نیاز به اطلاعات یا استدلال خاصی ندارد. البته چنین واژهها و اصطلاحاتی تصورات مختلفی را در اذهان افراد مختلف متبادر میسازند، اما دلالت ضمنی آنها همواره مطلوب و مؤثر بوده است.
ابهام: تکنیک دیگری است که از راه کلیگویی و عمومیتبخشی ماهرانه و حساب شده، مفهوم مورد نظر را در ذهن مخاطب مبهم و چندپهلو میکند، به طوری که هرکس برداشت منحصر به فردی از آن پیام دارد. تحریک مخاطبان با استفاده از عبارات نامشخص ـ بدون تحلیل اعتبار و موجه بودن آنها ـ هدف اصلی این تکنیک است.
عمومیتبخشی: گاه افراد و گروهها تعمیم و عمومیتبخشی را برای عقلانیسازی باورها و اقدامات سؤالبرانگیز و نیز برای سادهسازی پاسخ به معضلات پیچیده اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا نظامی به خدمت میگیرند.
فرافکنی: در بسیاری مواقع، ویژگیهای منفی و مثبت (تمجید یا نکوهش) یک شخص، ماهیت، هدف، یا ارزش به طرف مقابل فرافکن میشوند تا آن را پذیرفتهتر یا ناخوشایندتر کنند. این تکنیک که انتقال یا فرافکنی خوانده میشود عمدتاً برای رد کردن تقصیر از یک طرف به طرف دیگر مناقشه مورد استفاده قرار میگیرد. این تکنیک میتواند با برانگیختن واکنش هیجانی جمعیت هدف، آنها را با مواضع مقامات رسمی همگام سازد.
انتخاب بد از بدتر: گاه طراحان تبلیغات روانی چنین اظهار میکنند که هر چند راهکار اتخاذ شده نامطلوب است، اما دیگر گزینههای احتمالی به نتایجی به مراتب بدتر ختم میشوند. این تکنیک که انتخاب بد از بدتر نامیده میشود، عموماً برای توجیه ضرورت فداکاری و از خودگذشتگی و یا مشروعیت بخشیدن به اقدامات خشن و ناخوشایند به کار گرفته میشود، اقداماتی که به نوعی موجب رنجش و ناخرسندی جمعیت هدف شدهاند. مقصر شناختن دشمن برای محدودیتها و شرایط نامساعد موجود، عموماً همراه با این تکنیک مورد استفاده قرار میگیرد.
نامگذاری یا تعویض اسامی یا عناوین اخلاقی: این تکنیک میتواند به سادگی غرضورزی و تعصب مخاطبان را تحریک کند، بدین شکل که موضوع یا مفهوم مورد نظر با عناوینی معرفی شود که حس هراس، تنفر و ناخرسندی آنها را برانگیزد. مصادیق مختلف این تکنیک عبارتاند از:
• نامگذاری مستقیم، به ویژه زمانی که مخاطبان مورد نظر موافق مقامات رسمی یا خنثی باشند.
در این صورت، حمله به رقیب یا طرز فکر مخالف ساده و بیدردسر است.
• نامگذاری غیرمستقیم زمانی به کار گرفته میشود که نامگذاری مستقیم موجب واکنش منفی جمعیت هدف گردد. طعنه و استهزا در این تکنیک بسیار کاربرد دارد.
• کاریکاتور، تصویر و عکس نیز از جمله نمونههای نامگذاری محسوب میشوند که غالباً تأثیرات عمیقی بر جای میگذارند.
البته ناگفته نماند که استفاده از این تکنیک با مخاطراتی نیز روبهروست. برای مثال، نامگذاری به شیوهای افراطی، بیانگر این است که طراحان تبلیغات روانی توازن منطقی خود را از دست داده یا قادر به رقابت سالم نیستند. پیش از به کارگیری این تکنیک، باید از منافع آن در مقابل آسیبهای احتمالی اطمینان حاصل شود. برای نمونه، ممکن است یک گروه نسبت به یکی از رهبران خود، انتقاد، ناخرسندی یا حتی تنفر داشته باشد و این احساس را آشکار سازد، اما به احتمال زیاد اجازه نخواهد داد تا کسی از خارج از گروه به وی اهانت کند.
انگشتنما کردن دشمن: شکلی از سادهسازی است که یک وضعیت دشوار و پیچیده را به سطحی تنزل میدهد که یک دشمن مشخص و آشکار در آن پدیدار میشود. برای مثال، رئیس جمهور کشور الف برای محافظت از مردم صلحطلب خود در مقابل ستیزهجوییهای خشونتبار گروههای معارض داخلی، در کشور وضعیت اضطراری اعلام میکند.
عرفیسازی: تکنیکی است برای متقاعد کردن مخاطب؛ با ترویج این پنداشت که مواضع مربوط، بیانگر درک عمومی و حس مشترک مردم است. با مردمی خواندن رویکردی خاص میتوان اعتماد مخاطبان را به آن جلب کرد.
در این تکنیک، طراحان تبلیغات روانی با استفاده از زبان، عادات و آداب مردم عادی (و نیز نوع لباس آنها در ارتباطات رو در رو، شنیداری و دیداری) تلاش میکنند تا دیدگاه مورد نظر خود را متناسب با ذائقه عامه مردم معرفی کنند. در مواردی که جمعیت هدف نسبت به زبان و آداب رسمی یا روشنفکرانه بدگمان است، استفاده از این تکنیک بسیار موثر خواهد بود.
نکوهش اجتماعی: تکنیکی است که طراحان تبلیغات روانی میکوشند با استفاده از آن پذیرش جمعی مردم را جلب کنند؛ با بیان اینکه نگرش و اقدامات مغایر با مواضع تعیین شده میتواند به طرد یا نکوهش اجتماعی منجر شود. این تکنیک به عنوان اقدامی کنترلی، عمدتاً در جوامع سنتی کاربرد دارد.
مستندسازی: در تکنیک مستندسازی معمولاً نقل قولهایی برای رد یا حمایت یک سیاست، عملکرد، برنامه یا شخصیت خاصی آورده میشود. در این تکنیک، در واقع اعتبار یا جایگاه شخص مورد استناد (یک کارشناس صاحبنظر یا یک چهره مورد احترام اجتماع) هزینه میشود؛ بدین ترتیب جمعیت مخاطب دیدگاه خود را با افکار مقامات رسمی سازگار میکند. در استفاده از این تکنیک، چهار عامل حائز اهمیتاند:
• مردم اصولاً به مقام یا مقاماتی اعتماد دارند که کارایی و توانایی قابل اعتنایی را در حوزه مورد نظر از خود به نمایش گذاشته باشند.
• مردم معمولاً به مقاماتی بیشتر اعتماد میکنند که با ایشان پیوند مشترکی داشته باشند. برای مثال، سربازان معمولاً سخنان افسری را که با آنها در چند عملیات طاقتفرسا همراه بوده بهتر از یک مقام غیرنظامی میپذیرند.
• جایگاه رسمی مقام مورد استناد در القای اعتماد و حسن ظن به مخاطبان بسیار اهمیت دارد.
• از اشیای بیجان نیز ممکن است برای ابزار مستندسازی استفاده شود. در اینگونه موارد، تلاش میشود تا ویژگیهای فیزیکی شی خاصی در پیام مورد نظر گنجانده شود. برای مثال، امروز برجهای دو قلوی تجارت جهانی امریکا آسیبپذیری جامعه امریکا را در اذهان تداعی میکنند.
با استناد به مطالب بالا و تحقیقات گسترده و معتبری که در خصوص تأثیر روانی شدید رسانهها ـ به ویژه رسانههای خبری غرب ـ در دست است، تردیدی باقی نمیماند که همه مخاطبان این رسانهها، بسته به ویژگیهای فردی خود، کم یا زیاد در معرض تبلیغات روانی جمعی قرار دارند. امروز وجود دروازهبانان فکری بر کسی پوشیده نیست، آنهایی که به بهانه تعدد و تنوع موضوعات و محدودیت زمان پخش اخبار، راه ورود جریان اخبار به ذهن ما را سد میکنند، برخی را انتخاب، بعضی را انکار و بعضی دیگر را تحریف میکنند.
خوشبینانهتر بنگریم، صرف انتخاب و الویت برخی اخبار به برخی دیگر و ناآگاه ماندن از موضوعات دیگر، برای کنترل ذهن مخاطبان کافی است؛ چه رسد به اینکه تکنیکهای خاصی نیز در ارائه آنها به کار گرفته شود. آنچه غالباً به عنوان اخبار در رسانههای امروز غرب میبینیم یا میشنویم عمدتاً روایی و هدفمند بوده، علل و پیامدهای یک واقعه را بر اساس دیدگاهی ویژه و منحصر به فرد بررسی میکنند. به ندرت به اخباری بر میخوریم که دقیق و مستند ارائه شده و مبتنی بر آمار و ارقام موثق باشد. (پری و گوزنباخ ص230).( ) تلختر اینکه با گذشت سالها از تبلیغات رسانهای غرب و پیشرفت روزافزون فناوریهای ارتباطاتی و علوم شناختی در چند دهه اخیر، قوه قضاوت و تحلیل مخاطبان جهانی این رسانهها رو به کاستی نهاده است. بر اساس تحقیقی که در خصوص برنامههای خبری تلویزیون انجام شد، مشخص گردید که اخبار روایی و هدفمند به مراتب تأثیر و نفوذ بیشتری بر ذهن بینندگان گذاشتهاند (پری و گوزنباخ ص230).
فرجام سخن
در این مقاله، علت بداقبالی اخبار دقیق و آماری چنین ذکر شده که مردم عمدتاً مایلند خود را در مسیر تعریفشدهای که مسیر اکثریت معرفی میشود ببینند و رغبت (یا اعتماد به نفس) چندانی برای استنتاج فردی اخبار ندارند. بدین ترتیب، بدون اینکه بدانند فکر و ذهن خود را در اختیار یک هرم سلسله مراتبی قدرت قرار میدهند که در پایینترین سطح آن رسانههای جهانی، افکار عمومی را به سمت اخلاق مصرفگرایی هدایت میکنند تا هیچ مانعی برای ثروتاندوزی شرکتهای چندملیتی رأس هرم باقی نماند. آنچه از غرب درباره دمکراسی، رفاه، مدنیت، جهانیشدن و حتی لشکرکشی و جنگ علیه تروریسم میشنویم، در اخلاق مصرفگرایی نظام شرکتی حاکم بر جهان امروز و کسب سود حداکثری قابل جمع هستند.
منابع
1- Michael Parenti Political Archive: “Monopoly Media Manipulation” , May 2001
2- John Henrik Clarke: “In Our Image” , Sep – 1989
3- Dorje Carl: “Propaganda Techniques” , Nov – 1996
4- Appendix I : PSYOP Techniques, Psychological Operation Field Manual No. 33 – 1, Department of the Army,
نویسنده: سید جواد میرخلیلی*
منبع: باشگاه اندیشه 8/8/85
باید به این مطلب اشاره کرد که از ویژگیها و مقاصدی که در پیکرهای به نام صهیونیسم نهفته و بیشک هر صهیونیستی نیز بدان معتقد و گرایش دارد و در واقع وجه مشخصه یک صهیونیست به شمار میرود، نمیتوان به سادگی گذشت و آنها به طور اجمال به قرار ذیل هستند:
1ـ اشغال سرزمین فلسطین و گردآوری جماعتی تحت عنوان و ادعای یهود در آن سامان.
2ـ تلاش و کوشش برای برپائی حکومت جهانی مختص به این مرام (صهیونیستی).
3ـ ادعای موهوم برتری نژادی و اعتقاد به اِعمال این تز سیاسی در جهان علیالخصوص مناطق تحت نفوذ و سلطه صهیونیسم.
4ـ و مهمتر از همه زدایش و محو ایمان و اعتقادات الهی و در واقع نابودی ادیان توحیدی علیالخصوص اسلام به هر طریق ولو با رنگ و ماسک کاذب مذهبی.
نابودی ادیان و زدایش اعتقادات الهی و انحراف جوامع بشری از این مسیر از برنامههای عمده و مختص صهیونیسم بوده که خود در این زمینه مینویسند: «ما برای اجرای نقشه خود تمام معتقدات مذهبی دیگران را از بین میبریم تا نسل فاسد شود و پیوسته سعی میکنیم که... آن دسته از رهبران مذهبی را که مزاحم نقشههای ما هستند نابود کنیم و لازم است که ما مذهب را ریشهکن کنیم.(15)
صهیونیستها شب و روز برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود که تسلط مادی و معنوی بر ملتهای جهان است میکوشند. اگر در گذشته استعمارگران مجبور بودند با لشکرکشیهای فراوان و تحمل دشواریها و مشقات بسیار به مرز و بوم سرزمینی یورش برند، امروز به مدد ابزارهای پیشرفته، به راحتی تا عمق خانوادهها نفوذ میکنند و به سهولت بنیانهای مستحکم فرهنگها را میسوزانند. صهیونیسم نیز به عنوان یکی از مظاهر استعمار جدید با اتکا بر پشتوانههای اقتصادی و ابزارهای تبلیغی و با حمایت همه جانبه آمریکا حرکت گستردهای را برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان تدارک دیده است. صهیونیستها با نفوذ در خبرگزاریها و آژانسهای خبری و مطبوعات جهان، شاهراه اطلاعرسانی بینالمللی را در اختیار خویش گرفتند و با گذشت مدتی کوتاه چنان بر مجامع ژورنالیستی جهان چیره شدند که اینک کمتر مجله یا روزنامهای را مییابیم که صهیونیستها از درون آن را هدایت نکنند.
صهیونیسم به این نتیجه رسیدند که موفقترین وسیلهای که میتوانند توسط آن ذهن مردم جهان را نسبت به خود تغییر دهند، سیطره و نفوذ بر رسانههای خبری جهان است.(16)
یهودیان و تشکیلات صهیونیسم به دلیل بهرهمندی از ثروتهای فراوان و امکانات قوی در جهان سرمایهداری و همچنین به خاطر برخورداری از انسجام درونی مستحکم و نفوذ وسیع در مطبوعات و رسانهها همواره به مثابه ابزاری در خدمت منافع استکبار جهانی و نظامهای سلطهگر بودهاند.(17)
شرکت کنندگان در اولین کنگره صهیونیسم در سال 1897 م بر این نظر اتفاق داشتند که نقشه برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمانهای خبری جهان به ویژه مطبوعات و روزنامهنگاری میسر نخواهد شد. لذا در پروتکل دوازدهم فلاسفه خبیث صهیونیسم آمده است: ما جریان مطبوعات و روزنامه نگاری را بدین صورت در خدمت خویش درمیآوریم. آرام آرام به سمت صهیونی کردن مطبوعات حرکت میکنیم و افسار و عنان ان را به دست گرفته و به سمت خود منعطف میسازیم؛ ما نباید بگذاریم که دشمنانمان به روزنامهها و رسانههای خبریای که بیانگر آرا و نظرات انان باشد دست یابند؛ هیچ خبری نباید بدون کنترل و نظارت ما برای مردم بیان شود.
سیطره صهیونیسم بر خبرگزاریهای جهانی:
مؤسس خبرگزاری روینز که یکی از عمده خبرگزاریهای جهانی است شخصی به نام ژولیوس رویتر یهودی میباشد و همچنین آژانس هاواس (Agence Havas) در فرانسه که توسط یک یهودی بنیانگذاری و بعدها خبرگزاری دولت فرانسه گردید.
سیطره صهیونیسم بر مطبوعات جهان:
روزنامه یکی از وسایل خبری است. جریدهای که فعالیتهای مختلفی را شامل میشود و دارای توانایی عجیبی در راه اداره مغزها یا از بین بردن فرهنگ انسانها و یا بازی با عواطف و احساسات مردم است و به همین علت صهیونیسم در آن زمان آن را پایه گذاری نمود.(18)
سیطره بر مطبوعات انگلستان:
روزنامه تایمز یکی از مشهورترین روزنامههای انگلیسی در سال 1788 م منتشر شد و از همان بدو انتشار، با هزینه گزاف یک یهودی انگلیسی به نام روتشیلد تحت نفوذ صهیونیسم قرار گرفت و اکنون به یک روزنامه خالص در جهت تبلیغ افکار صهیونیسم قرار گرفته است.
رابرت مردوخ با خرید روزنامههای تایمز، ساندی تایمز، مجلات سان نیوز آودورلد (اخبار جهان) و سیطره صهیونیسم بر نشریاتی چون سیتی مگزین، ویک اند و آبزرور، دیلی اکسپرس، منچستر گاردین، سفیر و نشریات متعدد دیگر با نشر افکار و دروغهای خود جهان را در دست گرفتند.
سیطره بر مطبوعات آمریکا:
روزنامه نیویورک تایمز از مشهورترین روزنامههای آمریکاست که سابقه سیطره صهیونیستها بر آن به سال 1986 میرسد. همچنین روزنامههای واشنگتن پست، دیلی نیوز و نیویورک پست نیز از چنگالهای اختاپوسی صهیونیسم در امان نماندهاند.(19)
واقعیت این است که صهیونیسم جهانی آنچنان بر مراکز و محافل مطبوعاتی دنیا علیالخصوص ایالات متحده آمریکا سلطه گسترده است که بر اساس آمار و منابع مختلف تنها یک مرکز انتشاراتی صهیونیستی بنام انگلو جوئیش پرس در حدود 140 روزنامه در بیش از 40 میلیون نسخه منتشر میسازد.(20)
و ناگفته نماند که این نشریات صهیونیستی نه فقط در داخل ایالات مختلف آمریکا که بسیاری به خارج از مرزهای این کشور پخش و منتشر میگردند. آنچنان که مؤسسات نیویورک تایمز و یا واشنگتن پست روزانه برای بیش از 40 کشور جهان مجله و روزنامه آماده پخش دارند. نمونه دیگر نشریه (مجله) ریزرس دایجست است که در خارج از مرزهای ایالات متحده آمریکا با شمار 13 میلیون نسخه و به شکل بیش از 11 نشریه منطقهای چاپ و منتشر و پخش میگردد. بدین ترتیب آنچه مسلم است اینکه صهیونیستها نه فقط بر محافل مطبوعاتی که به طور وسیع و بسیار گستردهای بر مراکز انتشاراتی آمریکا سلطه دارند.
به طوری که از برخی نوشتهها برمیآید سرمایهداری یهود (صهیونیست) از سالهای حدوداً اواسط قرن هیجدهم تا کنون (لا اقل) در اروپا اداره شمار بسیار زیادی از نشریات را در اختیار گرفته و قسمت عمده مطبوعات را تحت کنترل خود درآورده است.
سازمانهای صهیونیستی بیش از هشتصد روزنامه و مجله در کشورهای مختلف جهان نشر میدادهاند که از این تعداد 250 نشریه در ایالات متحده آمریکا و حدود 160 نشریه در کشورهای اروپایی رسماً منتشر میساختهاند.
بنابر این به صراحت میتوان ادعا نمود که صهیونیسم جهانی از دیرباز برای نفوذ و قبضه وسایل ارتباط جمعی جهانی و از جمله مراکز مطبوعاتی، برنامه و فعالیتهایی داشته، به طوری که به اعتراف یکی از رهبران صهیونیستی، در اروپای شرقی در سالهای اواسط قرن نوزدهم به بعد این جماعت، در امور مطبوعات و نشریات دخالت مستقیم داشته و اداره امور چندین روزنامه مهم را به عهده گرفتهاند که، انتشارات مجلات هفتگی و نشریات گوناگون از اشتغالات عمده یهودیها در لهستان بوده است.(21)
صهیونیسم برای مطبوعاتی که به مسائل مالی و شغلی اهتمام میورزند، اهمیت خاصی قائل است. آنان تسلط کاملی بر مجله آمریکایی بیزنس ویک (Bvsiness Week) پیدا کردهاند که مجلهای تخصصی است و تأثیر بسیار شگرفی بر محافل سرمایهداری و اقتصاددانان عالم دارد. همچنین در شیکاگو صهیونیستها بر مهمترین روزنامه این ایالت یعنی روزنامه شیکاگو سان تایمز که تیراژ آن 670 هزار نسخه در سال 1981 میلادی است، سیطره دارد. در ایالت آریزونا نیز روزنامه آریزو ناینوز تحت سلطه صهیونیستهاست.
صهیونیسم موفق شد تا مخفیانه در تعدادی از مجلات علمی ـ تخصصی نفوذ نموده و از آنها به نفع مصالح خویش بهرهبرداری نماید. از جمله این مجلات، مجله آمریکایی نشنال ژئوگرافیک است که از شهرت خاصی در زمینه جغرافیا برخوردار است و تیراژ آن در سال 1981 بالغ بر یازده میلیون نسخه بود.(22)
در نهایت، صهیونیسم سیطره خویش را بر مطبوعات جهان تحکیم میکند و آنها را طبق مصالح و برای اجرای مقاصد و نقشههای خویش جهت میدهد. صهیونیسم علاوه بر بکار گرفتن خباثت آمیز این مطبوعات، از آنها به عنوان وسیلهای برای تفرقه و نشر و اشاعه فرهنگ برهنگی و فساد در عالم استفاده میکند. این مجلات در راه برآورده شدن اغراض و اهداف صهیونیسم منتشر میشود و آنان از خلال این امر توانستند ار درج هر گونه خبری که به اسلام مربوط میشود، جلوگیری کنند.
اکنون که اوضاع چنین است و این مطبوعات مستهجن، جهان را در قبضه خویش گرفتهاند، اگر یک یهودی در معرض بازداشت قرار گیرد و یا هنر پیشهای بی شرم و ابرو در هالیوود کشته شود و یا اتومبیل یک خواننده مست و لایعقل و یا هیپی زن صفت واژگون گردد، آنان در انعکاس این مطالب لحظهای درنگ نمیکنند، اما همین روزنامهها آنگاه که به امور مسلمانان برمیخورند، به سکوت مرگباری پناه برده و هرگز لب از لب نمیگشایند. هر چند هزاران مسلمان همچون رمههای گوسفندانی ذبح شوند و نابود گردند، گویا خون مسلمانان نازلترین و بی بهاترین خونهاست.
واضحترین و مبرهنترین نمونه برای اثبات این ادعا جنایاتی است که در مورد مسلمانان فلسطین به صورت شبانهروزی در اردوگاههای صهیونیستها به وقوع میپیوندد و ما در مطبوعات بینالمللی از آنها جز نجوایی مبهم و اخباری مجمل نمیشنویم. یهود در پروتکل دوم خویش میگوید:
مطبوعاتی که تحت قدرت و سیطره حکومتها هستند، نیروی عظیمی به شمار میروند که ما میتوانیم آنها را برای هدایت ملتها به دست آوریم. زیرا حکومتها نمیدانند که چگونه از این نیرو به طور صحیح استفاده کنند، به همین دلیل آنها به چنگ ما افتادهاند و از خلال این مطبوعات نفوذ بسیاری کسب کردهایم، در حالی که همواره پشت پرده باقی ماندهایم... (23)
نتیجهگیری:
صهیونیسم از بدو مطرح شدن، با طرح شعارهای مذهبی و ملیگرایی در مورد اقوام یهودی، سلطه و سیطره خود را بر جهان دیکته کرد. بیشک رسانههای جمعی از مهمترین ابزار تبلیغی و اثرگذاری در سطح جهان میباشد و صهیونیسم با در اختیار گرفتن این رسانهها و نفوذ در ساختار آنها، افکار عمومی دنیا را به سمت سلایق و اندیشههای خود سوق میدهد. اکنون شاهد این هستیم که اغلب رسانههای جمعی جهان به ویژه رسانههای آمریکائی، انگلیسی، فرانسوی و... تحت نفوذ و سلطه استعمار نو (صهیونیسم) هستند.
پینوشتها:
* دانشجوی علوم سیاسی
1ـ محمدتقی تقیپور، توطئه جهانی (مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1367) ص 19.
2ـ عبدالرسول بیات، فرهنگ واژهها (موسسه اندیشه و فرهنگ دینی) ص 367.
3ـ روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم، ترجمه نسرین حکمی، ص 169.
4ـ اکونومیست چاپ انگلستان، 21 ژوئیه 1984، به نقل از توطئه جهانی.
5ـ مجله ورلد چاپ آمریکا، به قلم ماتی پلد، بهار 1985.
6ـ فرهنگ واژهها، پیشین.
7ـ همان، ص 372.
8ـ عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمه لواء رودباری (مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1374).
9ـ موسسه مطالعات فلسطین، سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377) ص 43.
10ـ همان، ص 73.
11ـ آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبور (نشر نی) ص 591 ـ 595.
12ـ بن اچ بگدیکیان، انحصار رسانهها، ترجمه داود حیدری (مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها).
13ـ توطئه جهانی، پیشین، ص 157.
14ـ لی اوبرین، سازمانهای یهودیان آمریکا و اسرائیل، ترجمه ع ناصری (دفتر مطالعات سیاسی، 1369).
15ـ ژرژلامبلن، اسرار مخفی سازمان یهودی، ترجمه: ر.ش.
16ـ فؤاد بن سید عبدالرحمن الرفاعی، نفوذ صهیونیسم بر رسانههای خبری و سازمانهای بین المللی، ترجمه حسین سرو قامت (کیهان 1377).
17ـ حسن واعظی، نبرد نابرابر، روند ظهور و سقوط رژیم صهیونیستی (تهران: سروش 1379).
18ـ نفوذ صهیونیسم...، پیشین.
19ـ همان.
20ـ المجله چاپ انگلستان، 9 مارس 1984 به نقل از توطئه جهانی.
21ـ ابا ابان، قوم من، ترجمه نعمت الله شکیب اصفهانی، ص 427.
22ـ نفوذ صهیونیسم...، پیشین.
23ـ همان، ص 40.
نویسنده: سید جواد میرخلیلی*
منبع: باشگاه اندیشه 7/8/85
یکی از مسائل مهم در حوزه بینالملل، مسئله صهیونیسم و نقش صهیونیسم در عرصه جهانی میباشد. هدف مقاله حاضر بررسی نقش صهیونیسم در ذهنیت سازی افکار عمومی در رسانههای جمعی میباشد. محورهای مورد بحث، صهیونیسم و تاریخچه پیدایش آن، وضعیت صهیونیسم در جهان کنونی، نقش رسانهها در افکار عمومی و شیوههای سیطره و بهرهگیری صهیونیسم از رسانههای عمومی میباشد و همچنین ذکر مصادیقی از نفوذ صهیونیستها در رسانههای جمعی جهان از دیگر مطالب این مقاله میباشد. و در نهایت نتیجهگیری و اثبات این مدعا که نقش صهیونیسم در تحریف و ذهنیت سازی افکار عمومی، غیرقابل انکار میباشد.
1ـ صهیونیسم و تاریخچه پیدایش:
الف) تعریف صهیونیسم:
«صهیونیسم» مأخوذ از صهیون یا صیون، به معنای کوه خشک یا پر آفتاب، نام تپهای در جنوب غربی شهر قدس در سرزمین فلسطین میباشد و در بعضی از اساطیر و افسانههای یهودی آمده است که، ناجی قوم یهود پس از ظهور از همین کوه، قدرت مطلقه آنان را بر تمام اقوام و ملل جهان مستقر میسازد.(1)
صهیونیسم (Zionism) نام یک جنبش ناسیونالیسی یهودی است؛ که هدف آن ایجاد یک دولت خود مختار یهودی در فلسطین بود.(2)
در واقع میتوان اذعان کرد که اغراض سیاسی در انتخاب این واژه توسط سران و بانیان اولیه صهیونیسم نقش بسزایی داشته است.
پیرامون صهیونیسم تعاریف و تعابیر متعددی ذکر شده است که:
«صهیونیسم ... یک پدیده عمدتاً استعماری است، اما با یک پوشش عوضی اختصاصی که همانا یک افسانه دروغین مذهبی است».(3) «در اصطلاح عامیانه مردم اسرائیل، صهیونیسم یعنی برتر دانستن فریبکارانه خویشتن».(4) «صهیونیسم اواخر قرن نوزدهم در مورد ملیگرایی مطرح شد و هدف آن جستجوی راه حلی مذهبی برای یک مساله غیرمذهبی بود».(5) صهیونیسم صورت دنیوی و ملت پرستانهای از یهودیت است که پس از پیدایش موج جدید یهود ستیزی، در اواخر قرن نوزده پدید آمد. واژة صهیون به تدریج نماد و سمبل سرزمین مقدس شد. بنابر نظر صهیونیستها، یهودیان خارج از این سرزمین، در تبعید زندگی میکنند و زندگی کامل فقط در آنجا ممکن است.(6)
ب) تاریخچة پیدایش:
فلسطین در نظر یهودیان همان ارض موعودی است که خداوند به بنی اسرائیل وعده داده است. یهودیان بعد از ویرانی بیتالمقدس (اورشلیم) در سال 70 میلادی توسط رومیان از فلسطین رانده شدند و در میان ملل دیگر به صورت اقلیت زندگی میکردند. ولی بسیاری از آنها همواره آرزوی بازگشت به ارض موعود را در سر داشتهاند. احساس تعلق خاطر به ارض موعود همواره الهام بخش یهودیان در طول تاریخ بود. در قرن 19 جریانهای یهود ستیزی در اروپا شدّت گرفت؛ صهیونیسم در واکنش به این جریانها به وجود آمد. بنیانگذار جنبش صهیونیسم یک روزنامه نگار اتریشی به نام تئودور هرتزل (1860ـ1904) است. هرتزل با نوشتن کتاب دولت یهود (Juden State) نظریة خود را به جامعة یهودیان عرضه کرد. او با طرح نظریة ایجاد دولت ملی یهودی در فلسطین، خواستار دولتی سکولار در فلسطین بود و این برخلاف عقیدة سنّتی یهودیان مبنی بر ایجاد دولت الاهی در ارض موعود بود.
در اولین کنگرة صهیونیستها در بازل سوئیس در سال 1897، هدف آنها مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین رسماً اعلام گردید. مرکز صهیونیست و مقرّ هرتزل دروین قرار داشت و صهیونیستها در این زمان در میان یهودیان در اقلیت بودند. صهیونیستها علی رغم تعداد اندک، از سازماندهی قوی و حمایت مالی گسترده برخوردار بودند؛ روزنامههای آنان به بسیاری از زبانهای دنیا منتشر میشد. تبلیغات وسیع و زیرکانه از شگردهای صهیونیستها و از عوامل عمده موفقیت آنها محسوب میشود.
شکست انقلاب روسیه در 1905 و فشارهای دولت تزاری باعث شد تا تعدادی از جوانان یهودی به فلسطین مهاجرت کنند. در 1914 حدود نود هزار یهودی در فلسطین ساکن بودند. در بحبوحة جنگ اول جهانی، صهیونیسم رشد سریعی یافت و رهبری آن به یهودیان روسی تبار ساکن بریتانیا منتقل شد. در این زمان حییم وایزمن ـ که بعدها نخستین رئیس جمهوری اسرائیل شد ـ تلاشهای گستردهای انجام داد تا از دولت بریتانیا تعهداتی در مورد ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین بگیرد. سرانجام در سال 1917 بالفور وزیر خارجه انگلیس با صدور اعلامیه بالفور قول داد که دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به اعلامیه بالفور مشهور است؛ اولین نطفههای کشوری به نام اسرائیل بسته شد. جنگ عثمانیها و انگلیسیها در واقع به نفع یهودیان صهیونیست تمام شد. بعد از جنگ امپراتوری عثمانی از هم پاشید و قیمومت فلسطین به انگلیس واگذار شد، و بدین ترتیب زمان برای تحقق وعدة بالفور به تدریج فرا میرسید.
تا ظهور هیتلر روند مهاجرتها کند بود؛ اما فشاری که نازیها بر یهودیان وارد کردند روند مهاجرتها را تسریع کرد. در طی جنگ دوم، صهیونیسم طرفداران بیشتری یافت. به خصوص یهودیان ثروتمند آمریکایی حمایت مالی گستردهای از آن به عمل آوردند، و از آن به بعد به یکی از عمدهترین حامیان صهیونیسم مبدل شدند. صهیونیستها با تشکیل یک سازمان تروریستی به نام هاگانا جوّ پر آشوب و فتنهای را در فلسطین به وجود آوردند. اعلام کشور اسرائیل به سرعت بعد از صدور قطعنامة سازمان ملل انجام گرفت (1948)؛ و در پی آن اولین مرحله از جنگهای اعراب و اسرائیل شروع شد.
جنبش صهیونیسم به طور کلی برای رسیدن به هدف خود از خشونت، ترور و تبلیغات گسترده استفاده میکرد. بعد از ایجاد دولت اسرائیل سازمانهای صهیونیستی کوشیدند تا یهودیان جهان را به مهاجرت تشویق کنند. گروههای تندرو و متعصّب صهیونیست، ایجاد یک کشور بزرگ یهودی را از راه قهر و سلطه نظامی در سر میپرورانند؛ که به اصطلاح از نیل تا فرات وسعت داشته باشد.(7)
2ـ وضعیت صهیونیسم در جهان کنونی:
جنبش صهیونیسم و پس از آن رژیم صهیونیستی، سررشتة بزرگترین فاجعه برای مردم فلسطین و منطقه در نیم قرن حاضر بودهاند، عدم آگاهی دقیق از مسائل و اطلاعات مربوط به این رژیم، مانع بزرگی در برخورد مناسب و کارآمد با آن میگردد، به ویژه که اقدامات و مخاطرات دولت غاصب، بر کسی پوشیده نیست. برای بررسی حال و آینده صهیونیسم به نقطه آغازین و بزرگترین وجه اشتراک باز میگردیم، به هدفی که تمام گرایشها بر سر آن به توافق رسیدهاند: «انتقال کلیه یا بعضی از اعضای اقلیتهای یهودی از کشورهای محل زیستشان و اسکان آنان در خارج اروپا، در فلسطین، با این شرط که ساکنان فلسطین از سرباز شوند». این طرز تفکر در شعار دهان پر کن «سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین» به نمایش درآمد.
حذف فیزیکی فلسطینیها اینک به شکل پرداختن جبرانهای مالی و تشویق یا اجبار آنان به مهاجرت انجام میگیرد تا بتوان محدودة زمینها را برای صهیونیستها گسترش بخشید.(8)
ساختار جامعة صهیونیستی از مهاجرین شکل گرفته است و تا کنون 40 درصد از یهودیان این کشور در دیگر کشورها به دنیا آمدهاند. تفاوت این جامعه با دیگر جوامع مهاجر مانند آمریکا و استرالیا در این است که جامعة صهیونیستی منحصر به یهودیان است و مهاجران غیریهودی را در خود نمیپذیرد.(9)
اسرائیل در عرف بینالمللی، رژیم نژاد پرستی است، به طوری که سازمان ملل در قطعنامة 3379 سال 1975 م بر آن تصریح دارد «صهیونیسم یکی از اشکال نژادپرستی و تبعیض نژادی است». (10)
صهیونیسم هم اکنون خود را وارث جنبش آزادیبخش قومی میداند و اسرائیل ثمره و دستاورد آن است.
طرح صهیونیستی عبارت از جذب یهودیان جهان و اسکان آنان در فلسطین به منظور تشکیل دولت یهودی است و سازمان صهیونیست ابزاری است برای اجرای این طرح که همانا تحقق بخشیدن به تئوری صهیونیست میباشد. این طرح به طور مرحلهای آغاز گردید و همچنان ادامه دارد.
3ـ نقش رسانهها در افکار عمومی:
اگر امروز همه ما در یک جهان زندگی میکنیم این امر تا حدّ زیادی نتیجة برد جهانی رسانههای ارتباطی است. گفته شده است که کنترل خبرهای جهان توسط خبرزگاریهای مهم غربی به گونهای اجتناب ناپذیر به معنای تفوق دیدگاههای جهان اول در اطلاعاتی که انتقال داده میشود، است.(11)
برخی نظریه پردازان ارتباطات بیان کردهاند که امروز جهان در دست کسی است که رسانهها را در اختیار دارد. با رسانهها میتوان جامعه را جهت داد، مشتریان را وادار به خرید کرد و سیاستها و استراتژیهای بلند مدت خود را به راحتی جامة عمل پوشاند.
(12) وسایل ارتباط جمعی و رسانههای گروهی که مجموعة رادیو، تلویزیون، مطبوعات، خبرگزاریها، تلکس و... را دربرمیگیرد، در واقع بهترین و مدرنترین وسیله ارتباط جوامع بشری با توجه به کثرت و پراکندگی آنها در نقاط مختلف جهان میباشد. این وسایل، امروزه آنچنان دچار تحول گردیدهاند که به واقع میتوان گفت: جهان بشری را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار داده، و دست یابی به اخبار، گزارشات و رویدادهای جهانی، فرصتی کمتر از زمان را میطلبد، زیرا که سرعت عمل این وسایل به قدری سریع و تند میباشد که در کوتاهترین لحظات، رخدادهای گوناگون در سراسر جهان توسط آنها منتشر میگردد.
وسعت و گستردگی وسایل ارتباط جمعی و تبلیغی در جهان به شکلی است که به واقع سرتا سر کرة زمین، زیر چتر و تحت پوشش این قبیل وسایل و دستگاهها قرار گرفته که افزایش روز افزون آنها، امروزه به نحو بارزی جلب نظر میکند.(13)
بیشک رسانهها نقش مهمی در افکار عمومی ایفا میکنند و حتی میتوان با صراحت به این نکته اشاره کرد که با سلطه و هژمونی رسانهها بر افکار عمومی اینک شاهد این هستیم که احساسات طرفدار اسرائیل در افکار عمومی و کنگره آمریکا هنوز حالت غالب و مسلط را دارد.(14) با چنین رویکردی میتوان به بحث شیوههای سیطره صهیونیسم بر رسانهها پرداخت.
ادامه دارد...
نویسنده: رابرت سیلوست*
مترجم: زهره جواهری
منبع: باشگاه اندیشه 16/8/85
ما حدود 000/150 ساعت از زندگی خود را بین سنین یک و 18 سالگی سپری مینماییم. حدود 000/50 ساعت از این زمان را میخوابیم و دو ساعت از 8 ساعتی را که در خوابیم رؤیا میبینیم. به نظر میرسد خواب و رؤیا به رشد و حفاظت از حافظه بلند مدت که از فعالیتهای روزانه نشأت میگیرد مربوط میباشد.
در حدود 000/65 از 000/100 ساعت زمان بیداریمان را صرف فعالیتهای انفرادی و ارتباطات غیررسمی مستقیم با خانواده و دوستان مینماییم، و این فعالیتها نقش مهمی در رشد و حفظ (نگهداری) حافظههای شخصی افراد بازی میکند.
در حدود 000/35 از ساعتهای بیداریمان را با فرهنگ گستردهتری از فعالیتهای سمبولیک / استعاری رسمی و غیر رسمی- حدود 000/12 ساعت در مدرسه و حدود دو برابر آن با انواع مختلف رسانهها گرهی (به طور مثال، تلویزیون، کامپیوتر، فیلم موسیقی، ورزش، کلیسا، موزه) به سر میبریم. بدین سان رسانههای گروهی و مدرسه نقش مهمی در رشد و نگهداری حافظه فرهنگی ما بازی میکند.
از اینرو، در یک روز در حال رشد به طور متوسط، بین سنین یک تا 18 سالگی یک فرد جوان 8 ساعت میخوابد، 10 ساعت بیداری را به خود، خانواده و دوستان اختصاص میدهد، 4 ساعت را با رسانههای گروهی میگذراند و فقط دو ساعت را در مدرسه سپری میکند. (جامعه ما انتظارات زیای برای آن دو ساعت دارد).
امروزه جوانان تمایل دارند که زمان / انرژی بیشتری را صرف رسانههای الکترونیکی از قبیل بازیها، تلویزیون و کامپیوتر نمایند.
عواطف، توجه را به همراه میآورند و آموزش طرز رفتار را در پی دارد بنابراین رسانههای گروهی اغلب عوامل عاطفی اولیه قوی را در برنامههای خود وارد مینمایند تا توجه مردم را افزون سازند. از آنجا خشونت و تمایلات جنسی ر رسانههای گروهی عواطف اولیه به شمار میروند، بیشتر جوانان در طول بچگی با هزاران رفتار خشونت بار و مقدار زیاد تمایلات جنسی از طریق رسانههای گروهی مواجه میشوند. و این عملکرد هزینه زیادی به همراه دارد تا نشان دادن تجربههای معمولی و مثبتتر رفتارها و برخوردهای انسانها. رسانههای گروهی تمایل دارند تا به ما نشان دهند چطور شهوت انگیز نه مناسب با جنسیت خود، چطور قدرتمند و نه صلح طلب باشیم.
حمایت مالی بازرگانی در رسانه گروهی منجر به از بین رفتن نمایش موضوعات فرهنگی مهم و با ارزش شده است. به طور مثال، تبلیغات بازرگانی تلویزیون قصد دراد بسیار کوتاه، سطحی و در واقع با تعصب باشد. به علاوه، برنامههای کامپیوتری و تکنیکهای تلویزیونی ارتباطات مکانی/ زمانی طبیعی را فشرده، طولانی و یا از بین میبرد، و عامل مهمی در خلق و استفاده از حافظه بلند مدت میباشد.
مغزها و رسانه الکترونیکی: سیستمهای زیست شناختی، موضوعات فرهنگی
رشد مغز
● مغز بسیار پیچیده، اما در عین حال سادهی ما در جهان شناخته شده بیشترین سازماندهی را دارد. مغز اندام محتاط، کنجکاو و اکتشافی است که به طور فعال محیط اطراف خود را تجربه نموده و تفسیر مینماید، و برای این امر از مدلهای مختلف ادراکی و سیستمهای گوناگونی استفاده مینماید و با واقعیتی که دریافت مینماید رشد میکند. مغز، به عنوان یک اندام حیوانی اصلی، در طول تکامل در سه لایه بقایی، عاطفی و سرانجام برخوردهای منطقی رشد مینماید. بخش قشری منطقی که در قسمت جلویی مغز میباشد در اندازه و توانایی در بین مغزهای حیوانات بینظیر است، اما بخش زیرین مغزها که بخش بقایی است و هم چنین سیستمهای عاطفی در شکلگیری افکار و رفتار ما، نقش مهمتری از آنچه پیش از این تصور میشد بازی میکنند.
● مغزها از دهها بیلیون نورونهایی تشکیل یافته که با هم در ارتباطند که از طریق الکتروشیمیایی نورونهای اطراف و دورتر از طریق سیستم لولهای در ارتباط میباشد. که از این طریق پیغامهایی دریافت و فرستاده میشود. نورونهای قشری در تعداد زیادی از شبکههای ستونی نیمهخودمختار سازماندهی شدهاند که بیشتر آنها توسط تجربیاتی که از مغزها مخابره میشود قابل تغییر است.
هر فرایند مجزایی، یک عملکرد ویژه و گروهی از شبکهها عملکردهای آنها را به فرایندهای پیچیدهتری تبدیل مینماید. به طور مثال، صداها تبدیل به واج سپس کلمات، بعد جمله و سپس قصه میشوند.
● ژنتیک نقش مهمتری در رشد مغز و توانایی آن از آنچه پیش از این تصور میشد بازی میکنند. کنجکاوی و توانایی زیاد ما در حل مشکل به ما این اجازه را میدهد تا ابزارهایی از جمله کتاب، کامپیوتر و دارو را که برای محدودیتهای مغزی / بدنی ما مفید میباشد، گسترش دهیم و ابزارهای کامپیوتری الکترونیکی بسیار قوی به طور سریع فرهنگ، را انتقال میدهند. بدین سان اکنون میتوانیم داروها و تکنولوژی را به عنوان چهارمین قسمت مغز تکنولوژیکی که در بیرون از جمجمهمان واقع شده. اما به طور قدرتمندی با سه قسمت مغز بیولوژیکی در داخل جمجمه همکاری مینماید به حساب آوریم.
● آموزش، انگیزه و تجربه میتواند تواناییهای ژنتیکی را افزایش دهد. بنابراین رشد مغزی آیندهای فعال از طبیعت و تربیت میباشد. بدین سان، مهم است که والدین شخص را با دقت انتخاب نماییم زیرا از طریق آنها ژنها انتقال یافته و محیط فرهنگی کودکان پدید میآیند و این ترکیب مناسبی از زیست شناسی، تکنولوژی و جامعه است.
● مغزها طوری طراحی شده تا شبکههای قشری آن با محیطی که در آن زندگی مینماید خود را تطبیق میدهد. محیطی که کنجکاوی و حس اکتشاف را تحریک نموده و رشد یک مغز کار را افزایش میدهد. بدین سان، افراد زیادی که در بچگی از رسانههای الکترونیکی که عملکرد را در جامعه محدود میسازد استفاده مینمایند رشد سیستمهای اجتماعی مغز آنها به تأخیر میافتد. به عکس، جلوگیری از یک بچه برای کشف تکنولوژی الکترونیکی کمک به ایجاد فرد بالغی مینماید که از نظر الکترونیکی مختل شده و آن هم در جامعه الکترونیکی که این مسئه در حال افزایش است. صرف زمان بر تلویزیون و ویدئو و اینترنت و هر وسیله دیگر الکترونیکی مرحلهای است که به فرد میآموزد چه طور از وسایل الکترونیکی استفاده نماید به طور مثال وقتی میخواهیم یک ماشین را برانیم که با موفقیت یک سه چرخه و اکنون و دو چرخه را رانده باشم.
سیستمهای حافظه
● حافظه کوتاه مدت ما سپری است که به ما اجازه میدهد که واحدهایی از اطلاعات به مدت کوتاهی در ذهن نگه داریم. از آنجا که سیستم محدودیتهای زمانی / مکانی دارد باید با سرعت تکههای کلیدی مرتبط اطلاعات را در واحدهای فردی با تشخیص شباهتها، تفاوتها و الگوهایی که میتواند آن را ساده نماید ترکیب کند. بازیهای ویدئویی کامپیوتری ممکن است به خوبی برای بازیکنان آنها بدون دستورالعمل روشنی انجام گیرد و بازیکنان را به مبارزه میطلبد و شکست آنها را به مرحله آغازین باز میگرداند و پیروزی کشمکش جذاب و پیچیدهتری در محیط الکترونیکی بعدی به وجود میآورد.
● فرآیندهای حافظه کوتاه مدت ما بخش محیطی که ما درک مینماییم را تنظیم میکند. ما به چیزهایی که داخل این چارچوب هستند توجه مینماییم رسانه گروهی اغلب تصویر مناسبی از یک اتفاق را حذف نموده و اهمیت و مفهوم آن را از بین میبرد.
● کارایی سیستم حافظه بلند مدت ما به توانایی در ایجاد توالیهای طولانی را دارد
1- عملکردهای موتوری وابسته به مهارتهای اتوماتیکی (حافظه عملی) و 2- حوادث، اتفاقات مربوط به قصهها (حافظه اخباری) بدین سان فعالیتهای قصهگویی فرهنگ ما را از طریق مکالمات، جوکها، آهنگها، رمانها، فیلمها، تلویزیون، ورزشها و .. جوانها باید فرمها و تکنیکهای قصهگویی مختلف را بیاموزند و رسانه الکترونیکی میتواند به هر دو آنها کمک کند.