فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

تبلیغات خبرى و منافع ملى تبلیغ سفید، سیاه و خاکسترى(1)

دکتر پیروز شعارغفارى

جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (حافظ)
اداره و جهت دادن به افکار عمومى از طریق رسانه‏ها (همراه با مذاکرات سیاسى، قدرت اقتصادى و ابزار خشونت) یکى از چهار اهرم سیاست خارجى کشورها محسوب مى‏شود. از طرفى به قول گابریل آلموند (1956) در هیچ زمینه‏اى به اندازه سیاست خارجى و امنیت ملّى افکار عمومى وابسته به اقدامات و ابداعات قوه مجریه نیست.1 از طرف دیگر به عقیده گروهى از منتقدین رسانه‏ها، میزان آزادى رسانه‏هاى هرکشور را باید با میزان استقلال ]جدایى] آنها از منافع ملّى- که عمدتاً توسط رهبران سیاسى و نخبگان جامعه تعریف مى‏شوند- سنجید. به‏عبارت دیگر، باید دید که نحوه گزارش اخبار بین‏المللى و طرز برخورد مطبوعات با کشورهاى دیگر تا چه اندازه با سیاست خارجى آن کشور همخوانى دارد و نوسان پیدا مى‏کند.2
اگر به بینش واقعگرایانه از سیاست خارجى و رابطه آن با مطبوعات ملّى معتقد باشیم، باید بر این گفته لُرد پالمرستون، سیاستمدار انگلیسى قرن 19، تأکید کنیم که «ملتها نه دوستان ابدى دارند و نه دشمنان همیشگى، بلکه تنها منافع ملّى آنها ابدى و همیشگى است». در این دیدگاه از سیاست خارجى، که در آن اخلاق و قانون و رفاه دیگران فداى منافع ملّى مى‏شوند، و این مفاهیم به‏عنوان وسیله در خدمت پیشبرد منافع ملّى قرار مى‏گیرند، نقش مطبوعات و رسالت آزادى و حقیقت‏جویى آنها را چگونه مى‏توان بررسى کرد؟
در مورد تضاد آزادى مطبوعات و سیاست خارجى، ادوارد کار (1939) نوشته است: «هیچ دولتى نمى‏تواند اطلاعات مربوط به قدرت نظامى خود و یا آگاهیش از قدرت دیگران را آشکار و برملا کند».3 در نتیجه بحث آزاد و عمومى درباره سیاست خارجى بدون در اختیار داشتن مهم‏ترین و تعیین‏کننده‏ترین اطلاعات صورت مى‏گیرد.
البته بحث تضاد آزادى مطبوعات و مسأله امنیت ملّى بحث تازه‏اى نیست. آنچه این بحث را بغرنج‏تر کرده این است که مسائل زندگى امروز ما، مسائلى جهانى‏اند درحالى که سیاستهاى برخورد با این مسائل هنوز سیاستهاى ملّى هستند. به‏عبارت دیگر، به سبب جهانى‏شدن ارتباطات و همبستگیهاى نوع بشر سخن از دهکده جهانى در میان است درصورتى که ارگانهاى تصمیم‏گیرى و اجرایى هنوز نهادهاى ملّى هستند و مطبوعات هر کشور عمدتاً زندگى وابسته به این نهادهاى ملّى دارند و در عمل بناچار در خدمت منافع ملّى قرار مى‏گیرند. به این بحث در پایان مقاله براى نتیجه‏گیرى باز خواهم گشت.
براى پى بردن به کنش خبر و رابطه آن با تبلیغ باید ابتدا شناختى از ماهیت خبر و نقش رسانه‏ها در جوامع امروزى داشت. از آنجا که خبر با معنى سروکار دارد، پیش از پرداختن به تعاریف خبر و تبلیغ و تفکیک آنها از هم، به‏طور فهرست‏وار به طرح چشم‏اندازى مى‏پردازم که خبر و شناخت آن را با ویژگیهاى جوامع گره مى‏زند، بار ایدئولوژیک آن را مى‏بیند و خبر را همسان با محصولات فرهنگى دیگر در شمار اهرمهاى تبلیغاتى قرار مى‏دهد. این چشم‏انداز وسیع فرهنگى با دید محدودتر و اطلاعاتى- که خبر را فقط پدیده‏اى جهانى و بدون مرز و بوم مى‏داند و تلویحاً ادعاى گسستگى از خاستگاه فرهنگى دارد- یکسان نیست.4
رسانه‏ها در عملکرد روزانه خود صحنه مناظره بینشها و میدان منازعه کلمات و معانى هستند. برخلاف آنچه ظاهراً به‏نظر مى‏رسد، رسانه‏ها در نقش خبرى خود آیینه انعکاس رویدادها و واقعیات دنیاى اجتماعى و سیاسى نیستند، بلکه برعکس آفریننده واقعیتهاى اجتماعى و سیاسى هستند و به برداشت ما از دنیاى اطرافمان هستى مى‏بخشند. این فرض و پیشنهاد در ابتدا عجیب و ناخوشایند مى‏نماید و ممکن است ما را در شناخت محیط اطراف خود دچار تردید کند. لیکن با اندکى اندیشه مى‏توان پى‏برد که خبر خود واقعیت و خودِ عینیت جهان اطراف ما نیست بلکه تنها حکایت و روایتى از این واقعیت است.
اینکه آیا واقعیتى خارج از محدوده کلام وجود دارد یا نه، مورد بحث نیست بلکه این شناخت اساسى که خبر ساخته و پرداخته ذهن بشر است و این ذهن تنیده در عقاید، آداب و رسوم و هنجارهاى فرهنگى است، کلید گشایش راز خبر است. خبر به ما مى‏گوید که به چه چیز فکر کنیم و چگونه به آن بیندیشیم.
علاوه‏بر این خبر محصول کار سازمان‏یافته‏اى است که سلسله مراتب، ارزشها و هنجارهاى تولیدى خود را دارد. خبر از دنیاى واقعى برمى‏خیزد، براساس ارزشها و هنجارهاى فرهنگى و سازمان خبرى واقعیت را دگرگون مى‏کند و به‏صورت روایت و داستان به دنیاى واقعى باز مى‏گردد. در این فراگرد (مشاهده، تعبیر، روایت و اشاعه) خبر به ارزشها و هنجارهایى که از آنها برخاسته است حکم طبیعى و عینى مى‏بخشد و در گستره خود آنها را بازتولید مى‏کند.
علیرغم ادعاى روشنگرى، خبر از آنجا که باید ساده باشد و در سطح تصورات و ذهنیات مخاطبانش قرار گیرد، از آنجا که باید به زبان آنان سخن گوید و از دیدگاه ایشان داراى معنى باشد، نمى‏تواند فراتر از سطح عمومى مخاطبانش حرکت کند. در نتیجه خبر به‏صورت تأییدکننده و توجیه‏گر باورهاى پیش‏پرداخته مخاطبان عمل مى‏کند.5
خبر در واقع حکایت است. همچون داستان، قهرمان دارد. ابتدا و انتها، صعود و نزول و اوج داستانسرایى را در بازتاب و بازساخت واقعیات به خدمت مى‏گیرد. خبر صحنه‏پردازى مى‏کند. از برخوردها و مبارزات قهرمانانش سخن مى‏گوید، هیجان مى‏آفریند و در نهایت در معنى آشکار و نهفته خود از آن نتیجه اخلاقى مى‏گیرد. در خبر تبهکار و جانى مجازات مى‏شود و نیکى بر بدى فایق مى‏آید. خبر با ترسیم فجایع و مشکلات دیگران درس تحمل و بردبارى مى‏آموزد. خبر مى‏گوید که کار و کوشش نتیجه دارد، رهبران بى‏وقفه براى بهبود زندگى مردم تلاش مى‏کنند، نهادهاى اجتماعى به وظایف خود عمل مى‏نمایند و مردم باید هوشیار از فتنه دشمنان باشند. اگر اختلاسى در فلان مؤسسه شده، اگر پیمانکارى در کار ساختمان تقلب کرده، اگر مأمورى رشوه گرفته است، آنها را فاش مى‏کند و این افشاگرى خود تأییدى است که نهادها کارشان را به درستى انجام مى‏دهند و نظام اجتماعى، منطق استوار خود را دارد. در واقع خبر با ترسیم انحراف از هنجارها، یادآور مُستمر و روزانه آنهاست و لاجرم مانند داستان به قوام و دوام نظام اجتماعى کمک مى‏کند.
عنایت به معنى نهفته خبر- که متأسفانه در روشهاى تحقیق علمى توجه لازم به آن نشده است- ما را در فهم نقش خبر و بار ایدئولوژیک آن یارى مى‏کند. خبر معنىِ آشکارى دارد که همان معنى لغت‏نامه‏اى پیام است. ولى در عین‏حال حامل معانى پوشیده‏اى است که به شرایط زمانى و مکانى، نشانه‏هاى زبان و استعاره‏هاى نهفته در آن و تجارب گیرنده و فرستنده خبر بستگى دارند. خبر ساده‏اى مانند: «فضانوردان در کره ماه پیاده شدند.» معنى آشکارى دارد که دلالت به این رویداد مى‏کند، ولى در معنى پوشیده‏اش مفاهیم متعددى مانند «پیروزى علم بشرى»، «توجیه بودجه تحقیقات فضایى» و جز آن را در ذهن گیرنده تداعى مى‏کند.
داده‏هاى عینى خبر به خودى‏خود فاقد معنى هستند. این گزارش و خبر است که به آنها معنى مى‏بخشد. خبرنگار در مشاهده رویدادها نمى‏تواند مانند صفحه حساس عکاسى عمل کند بلکه رویدادها را از زوایاى ذهنیت خود مى‏نگرد و در تهیه خبر، علاوه‏بر انتخاب داده‏ها، آنها را براساس فرمولها و قالبهاى جاافتاده گزارش‏نویسى به هم ربط مى‏دهد و معنى‏دار مى‏کند. این فرمولهاى خبرنویسى شاید برحسب موضوع از شماره انگشتان دست تجاوز نکنند. جالبتر این است که این رویداد نیست که قالب را تعیین مى‏کند، بلکه این قالب است که داده‏ها را مى‏گزیند و روابط آنها را شکل مى‏بخشد. در واقع خبرنگار نه تنها مانند دیگران و به‏صورت ناخودآگاه میراث فرهنگى جامعه‏اش را به‏دوش مى‏کشد بلکه قالبهاى بیانى خبر را در فراگرد آموزش و کارآموزى، درونى کرده است. خبرنگار از سلیقه سردبیر و صاحب نشریه و از معیارهاى قضاوت همکارانش باخبر است و مى‏داند کدام خبر، با کدام شیوه نگارش تحسین مخاطبان را برمى‏انگیزد. در عین‏حال، خبرنگار تصویرى گنگ و نامتبلور از مخاطبانش دارد و اکثراً در ذهن خبرنگار، مخاطبان خبر، همکاران مطبوعاتى هستند و نه مخاطبان ناشناخته. یعنى خبرنگاران بیشتر براى منابع خبرى و براى همدیگر مى‏نویسند تا براى مخاطبان، همین امر به استمرار روشهاى خبرنویسى کمک مى‏کند.6
براى روشن‏ترشدن مطلب، مثالى ذکر مى‏کنم. سه‏سال پیش که براى شرکت در «سمینار بررسى مسائل مطبوعات» در تهران بودم، فرصتى پیش آمد تا با تنى چند از دست‏اندرکاران امور مطبوعاتى از جمله آقاى فرامرزیان مدیرکل وقت مطبوعات خارجى گفت‏وگو کنم. آقاى فرامرزیان تعریف مى‏کرد که «مایکل والاس» خبرنگار کارکشته شبکه تلویزیونى C.B.S. آمریکا در تهران بود و گزارشى براى برنامه خبرى 60 Minutes از طرز تفکر و برداشت ایرانیان از انقلاب و مسأله گروگانگیرى تهیه کرد. با وجود آنکه آقاى «والاس» با عده زیادى مصاحبه کرده و نقطه نظرات آنها را ضبط کرده بود، در گزارش تلویزیونى خود، تنها به پخش قسمتهایى پرداخت که دشمنى و کینه ایرانیان از آمریکا را بیان مى‏کرد. شکایت آقاى فرامرزیان این بود که آقاى «والاس» در گزارش خود امانتدارى نکرده و به تحریف واقعیت دست زده است.
این مثال یادآور این مسأله است که خبرنگار معمولاً با تصویرى پیش‏ساخته و داستانى پیش‏پرداخته به مشاهده رویدادها مى‏رود و با نگرشى شکل‏گرفته بر گزینش داده‏ها و بررسى پدیده‏هاى اجتماعى مى‏پردازد. داده‏هاى عینى رویداد فقط حجره‏هاى پیش‏ساخته داستان را پرمى‏کنند. یعنى خبرنگار داستانى را که در ذهن دارد، در رویدادها مى‏بیند و در واقع متغیرهاى این داستانهاى ثابت اسامى افراد، مکان و زمان و داده‏هاى مشابه دیگرند که به خبر جنبه عینیت و عینى‏گرایى مى‏بخشند.
به‏احتمال زیاد آقاى «والاس» و گروه خبرى او پیش از آنکه حتى پایشان به خاک ایران برسد، داستانى در ذهن خود از ایران و ایرانى و روابط ایران با آمریکا پرداخته بودند و تنها چیزى که لازم داشتند، تصویرهایى از افراد و اماکن ایرانى بود که به آن رنگ و جلوه عینى ببخشد و خبر خوانده شود. البته آقاى «والاس» در پرداختن این داستان نمى‏توانست جو حاکم بر روابط ایران و آمریکا را نادیده بگیرد و یا خارج از چارچوب ذهنیت غالب منابع آمریکایى و پیش‏داوریهاى مخاطبانش عمل کند.
این بینشها و ذهنیات برخاسته از فرهنگ در پوشش بین‏المللى خبر یکجانبه نیستند و به‏همین شکل هم از طرف خبرنگاران ایرانى در شناخت و گزارش کشورهاى دیگر عمل مى‏کنند.

خبر چیست؟
با آنچه گفته شد، پس خبر چیست و چه تفاوت آشکارى با تبلیغ دارد؟ تعریف جامع و کاملى از خبر که دربرگیرنده تمامى محدودیتهاى زمانى و مکانى (فرهنگى) کاربردش باشد، تقریباً غیرممکن است. با این حال من به تعریف محدودترى از خبر- آنگونه که مفهوم خبر را امروزه به‏کار مى‏گیریم- مى‏پردازم. این تعریف خود بیانگر تحول مفهوم خبر در دوقرن اخیر است که طى آن خبر به نوعى کالا، که محصول کار تولیدى است و ارزش مادى دارد و داد و ستد مى‏شود، تبدیل شده است. این تعریف در عین‏حال بیان‏کننده مکانیسمها و ارزشهاى جاافتاده‏اى است که در فراگرد جمع‏آورى و پخش آن به‏کار گرفته مى‏شوند. خبر در مفهوم امروزى خود از معانى موعظه، اندرز اخلاقى و بحث اقناعى جدا شده و با مددگرفتن (تقلید) از روش مشاهده علمى و حرفه‏اى‏شدن تهیه‏کنندگانش، رنگ و بوى عینى‏گرایى به‏خود گرفته است. ما امروزه خبر را به چشم خدمت و مایحتاجى چون نان و آب و برق مى‏بینیم.7
بنابراین خبر را به‏طور عام مى‏توان اطلاعاتى دانست که در مورد موضوع مشخص و مورد علاقه بخش بزرگى از مردم جمع‏آورى و پخش مى‏شود.8 در این تعریف اطلاعات تاریخى از آنجا که ویژگى تازه بودن ندارند، کارهاى هنرى از آنجا که حاوى اطلاعات نیستند، اطلاعات سرّى دولتى از آنجا که براى اطلاع عموم جمع‏آورى نشده‏اند، گفت‏وگوها و رویدادهاى خصوصى و روزمره مردم از آنجا که با مسائل عموم سروکار ندارند و مورد علاقه همگان نیستند، خبر محسوب نمى‏شوند.
تعاریف دیگرى از خبر شده است ولى آنچه آمد، جان کلام است. براى مثال گفته مى‏شود که خبر گزارش یک واقعه مانند آتش‏سوزى، قتل، رأى‏گیرى و... است. با این حال موضع یک فرد مهم و نه لزوماً یک رویداد، مثلاً موضع رئیس‏جمهورى در مورد کنفرانس صلح خاورمیانه، خبر محسوب مى‏شود. یا اینکه مى‏گویند که از مشخصات خبر، تازه بودن آن است. با این وجود، کشف جدیدى درباره یک واقعه تاریخى، مثلاً اینکه ناپلئون در سال 1821 در جزیره «سنت‏هلن» مسموم شد، مى‏تواند خبر تلقى شود. پاره‏اى از تعاریف، خبر را به‏عنوان حقیقت مى‏شناسند در صورتى که هرکس اخبار را دنبال کند و یا دستى در کار خبرى داشته باشد، متوجه است که خبر لزوماً بیان حقیقت نیست. شاید عده‏اى ایراد بگیرند که این تعریف موضوعات و اطلاعات بى‏اهمیت مانند غیبت و یا اخبار ورزشى را هم در برمى‏گیرد. در واقع تعریفى که ارائه شد، وجوه اشتراک هر نوع گزارش، از خبر آتش‏سوزى گرفته تا اعدام، مبارزات سیاسى و روابط فلان هنرپیشه را درنظر دارد. حال این گزارش چه به‏صورت شعر درآید، چه در دهل کوبیده شود، چه به‏وسیله یک خبرگزارى جهانى گزارش شود و چه در روزنامه ظاهر گردد، خبر است.
خبر یعنى آنچه از ذهن جامعه مى‏گذرد. آیا لایحه‏اى در مجلس تصویب شد؟ آیا کسى در سانحه آسیب دید؟ آیا فلان عاشق، بهمان است؟ مردم از طریق خبر، نظرى به دنیاى اطراف خود مى‏کنند. حال از این بى‏نهایت رویداد، کدامها را نگاه نکنند و کدامها را ببینند، خود گویاى فلسفه و فرهنگ غالب مردم است.

اخلاق از دیدگاه ژان ژاک روسو

ترانه جوانبخت

    روسو معتقد است که انسان طبیعتا خوب است و براساس حالت طبیعی، بدی کردن او غیرممکن است. روسو در کتاب "قرارداد اجتماعی" از منافع ویژه ای که تضاد با آنها تشکیل جامعه را واجب کرده انتقاد می کند. او در این کتاب، مسئله اخلاق را براساس ساختارهای اجتماعی شرح می دهد. استدلال روسو جهت برقراری قراردادی بنیادین با جایگزین کردن اخلاق برابری و قانونی به قرارداد و حقوقی ست که طبیعت با نابرابری جسمی بین انسانها موجب شده است. در این مقاله، نگاه انتقادی در وحله نخست متوجه موقعیت کنونی جهان و در مرحله بعد یادآوری اهمیت واحد اخلاقی است که جامعه را به عنوان مجموعه ای واحد تشکیل می دهد و در آن قانون افراد را به یکدیگر مرتبط می کند.
روسو برای دفاع از این نظر از
استدلالهای مختلفی بهره می گیرد. استدلال های روسو که در چند زمینه از جمله طبیعت انسانی، مذهب، اخلاق و قانون است پیرامون یک ایده اصلی ست بین منافع مختلفی که ارتباط اجتماعی را شکل می دهند وجه مشترک وجود دارد و اگر موردی نبود که همه منافع به آن مربوط شوند، هیچ جامعه ای وجود نداشت. بر همین نفع مشترک است که جامعه باید اداره شود و قرارداد اجتماعی اثراتی دارد که بدون آنها غیرممکن است که جامعه به حیاتش ادامه دهد.
استدلا
ل روسو با شروع از قدیمی ترین جوامع و تنها شکل طبیعی آن یعنی خانواده مسیری منطقی می پیماید. روسو سعی در نشان دادن این دارد که با اتمام نیاز بچه ها به پدرشان ارتباط طبیعی تغییر می کند و اعضای خانواده همگی به طور یکسان مستقل می شوند. برای رسیدن به این حد، روسو نتیجه می گیرد که اگر اعضای خانواده به ماندن در کنار هم ادامه دهند، به صورت طبیعی نیست بلکه اختیاری ست و خانواده فقط با قرارداد حفظ می شود. این آزادی مشترک نتیجه طبیعت انسانی ست. طبق نظر روسو، خانواده نخستین مدل جامعه است حاکم نقش پدر و مردم نقش بچه ها را دارند و همگی  به طور آزاد و برابر به دنیا می آیند.
طبق نظر روسو، ارتباط معامله ای که نه تنها شهروندان ویژه را شامل می شود بلکه
مربوط به ایجاد ارتباط بین طبقات جامعه است، به عنوان اصل اجتماعی تعریف شده که عبارت است از یک بنیان واقعی برای ارتباطات اجتماعی که از فرار داد اجتماعی روسو بسط می یابد و مرجع دادن به معیار سودمندی به ویژگی اخلاقی دیگری ازقرارداد اجتماعی مربوط می شود که از این پس برپایه تعادل منافع بین طبقات است. به جای اخلاق سودمندی مشترک برپایه قربانی کردن، توافق مادی اشتراک منافع برپایه گسترش منافع ویژه بین خودشان مد نظر است. این اخلاق اجتماعی و سیاسی بر مبنای تقدم منافع ویژه می باشد.
موضوع دیگری که اهمیت دارد اتحاد اعضای اجتماع است
. طبق نظر روسو، اگر دولت مثل شخصی ست که زندگی اش به اتحاد بین اعضای اجتماع وابسته است و اگر مهمترین آنها بقای خود اوست، برایش نیرویی عمومی لازم است تا بتواند هر گروه را متناسب با دیگران به حرکت درآورد. چون طبیعت به هر انسان، قدرت مطلق بر همه اعضایش را می دهد، قرارداد اجتماعی به پیکره سیاسی قدرتی مطلق بر همه گروهها را می دهد. بنابراین با پذیرفتن جامعه به عنوان ساختاری طبیعی، جامعه توانمند خواهد بود. روسو مفهوم حقوق را در نظر میگیرد او سه نوع حقوق قایل است: حقوق شهروندان، حقوق حاکم و نیز حقوق طبیعی که باید برمبنای ویژگیهای انسانی باشد.

روسو استدلال می کند که همه مجرمینی که به حقوق اجتماعی حمله می کنند به عنوان آشوبگر و خائن هستند، با تجاوز به قوانین از عضو اجتماع بودن در می آیند و حتی با آن مقابله می کنند. روسو نتیجه می گیرد که چنین دشمن نمی تواند فردی اخلقی باشد. برای روسو مجازات کردن یک مجرم قراداد ویژه ای ست. روسو این مجازات را قانونی طبیعی می داند که بدون آن جامعه نمی تواند ادامه حیات یابد. بنابراین اخلاق برای داشتن جامعه ای که در آن افراد به حقوق یکدیگر احترام می گذارند لازم است. بعد از ابن استدلال، روسو این نظر را مطرح می کند که برقراری یک جامعه نیازمند تغییر اعضای آن است. بنابراین باید موجودیت جزئی هر انسان را به موجودیتی که هر کدام از ما از طبیعت دریافت کرده ایم تغییر داد. این تغییر توضیحی برای تشکیل جامعه است
روسو لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوان به حسیات را توجیه می کند
: از آن جایی که هدف شکل دادن موجودی عقل گراست تربیت به وسیله پیش بینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. این اثرات خطرناک شکل غیر طبیعی اخلاقی را که به صورت رفتاری غیرفعال و ریاکارانه درمی آید می گیرند. در مجموع باید اجتناب کرد که نوجوان عادت کند که از روی تحمیل کردن و منفعت جویی رفتار کند. در تربیتی که روسو از آن دفاع می کند باید پیشرفت طبیعی نوجوان را مورد توجه قرار داد. تعلیم صحیح عبارت است از تشخیص انگیزه هایی که به صورت طبیعی ایجاد می شوند. به منظور آن که تاثیر تربیتی نوجوان مثبت باشد، باید به مبانی تعلیمی مرتبط با اعمال قدرت قانونی پرداخت. این مسئله به یافتن اصول تعلیمی انسان و ساختن مدل تئوری تربیتی ایده ال مربوط است. در انتقاد به روش اجتناب از اثرات زیاده خواهی اعمال قدرت یعنی آشوبگری نوجوان، روسو پاسخ می دهد برای شکل دادن فردی با اشتیاق به آزادی، باید ویژگی و ارزش نوجوانی را شناخت و از مقایسه با فرد بالغ اجتناب کرد. ایده روسو آن است که تربیت نوجوان نباید براساس تلقین ارزشهای اخلاقی، اعمال قدرت یا توقعات زیاد جامعه باشد وگرنه نوجوان از آنها دوری خواهد کرد. اگر هدف تربیت، شکل دادن شخص است، نباید هدف و روش را با هم اشتباه گرفت تا نتیجه غیر طبیعی به دست نیاید. استدلال کردن با نوجوان دقیقا معکوس کردن ترتیب طبیعی دریافتها و شکل دادن فردی قابل قبول است. باید با افکار و احساسات نوجوان کنار آمد تا از تبدیل او به شخصی آشوبگر و حسابگر اجتناب کرد طبق نظر روسو، تربیت نوجوان قبل از سن بلوغ نباید براساس اجبار، اطاعت و بی توجهی به اصول اجتماعی باشد. روسو بر این عقیده است که استدلال کردن با نوجوان کاری بیهوده و تضاد آفرین است. روسو از روشی تربیتی دفاع می کند که به آماده کردن عقل ذهنی نوجوان از طریق به کارگیری عقل حسی او می پردازد به گونه ای که نوجوان برای استفاده از نیروی خرد توسط خودش و نه به دلیل عاملی خارجی به طور کافی استحکام شخصیتی بیابد. در اینجا منظور از عقل صرفا توانایی تشخیص خوب و بد و بهره گیری از قضاوت خود نیست بلکه همینطور قوت خواستن و انتخاب بهترین یا بدترین است. می توان نتیجه گرفت که تعلیم عقلانی از عقل یک ابزار می سازد یعنی وسیله ای که برای رسیدن به هدفی مشخص به کار می رود درحالی که عقل فقط یک گشاینده جهت پیشرفتی تدریجی است. نباید هدف و وسیله یعنی تربیت عقلانی و تربیت توسط عقل را با هم اشتباه گرفت زیرا عقلی بچگانه وجود دارد که مخصوص نوجوان است که فقط الزامی را می شناسد که با اجبار همراه نیست و ارزشهای اخلاقی و احتیاجات اجتماعی هر چه بیشتر فرد تربیت کننده به ویژگی سنی نوجوان توجه کند توسعه خواهد یافت. می توان این ایراد را بر این نظریه که لزوم تغییر افراد را پیشنهاد می کند وارد دانست که وجود داشتن اخلاق در جنین جامعه ای ادامه می یابد. روسو مفهوم "شهروند" را به عنوان "عضو حاکم" مطرح کرده است. این دوگانگی آشکار بر مبنای مفهوم فرموله شده "آزادی اخلاقی" است که طبق آن "تبعیت از قانون، آزادی ست" و"آزاد بودن" در تعریف مفهومی قرارداد اجتماعی به معنای "تبعیت از اراده عمومی" است. هر فرد وجود اخلاقی اش را به منظور شرکت در تشکیل اجتماع از دست می دهد. با این وجود فرضیه ای دیگر مطرح است که در آن روسو استدلال می کند که هر فرد می تواند اراده ای ویژه مخالف یا متفاوت از اراده عمومی که به عنوان شهروند دارد داشته باشد. نظر روسو این است که بهتر است برای نوجوان از واژه هایی که بزرگسالان درباره اخلاق به کار می برند خودداری کرد. این یادآوری کاربردی عمومی دارد و می تواند به شکل یک اصل درآید: فایده ای ندارد که به نوجوان لغات و علامتهایی که هیچ گونه مفهومی برایش ندارند را بیاموزیم. روسو مفهوم زبانی جالبی را به کار می گیرد. در صورتی که ایده ای از اشیاء نداشته باشیم چگونه لغات می توانند خودشان ایده های ذهنی به وجود آورند؟ لغات در واقع علاماتی هستند که به اشیاء و یا ایده ها مربوط می شوند. برای یک نوجوان واژه ها می توانند جهت طرح اشیاء در غیابشان به کار روند درحالی که اگر این واژه ها صرفا ایده ها را نشان دهند، همانند مفاهیم اخلاقی، به دنیای واقعیت مربوط نخواهند بود بلکه دنیایی ذهنی را مجسم می کنند که هنور دنیای نوجوان نیست. نتیجه ای که روسو می گیرد آن است که برای تغییر ندادن ماهیت ذهنیت هایی که نوجوان درباره اخلاق دارد، ایده آل آن است که شناخت او را به تجربیات حسی محدود کنیم. با توجه به این اصل که تربیت باید ریتم طبیعی نوجوان را حفظ کند، روسو پیشنهاد می کند که جریان یادگیری او را نباید با تعجیل از طرف بزرگسالان شتاب داد. اگر این اصل رعایت نشود در نوجوان نگرشی غیرعقلنی و تغییر شکل یافته از اخلاق ایجاد خواهد شد. بعد از نشان دادن خطراتی که در تربیت نوجوان در به کارگیری لغات اخلاقی قبل از آن که وی قادر به درک آنها باشد وجود دارد، روسو از آن نتیجه می گیرد که ذهنیت های نوجوان به داده های حسی محدود می شود. عقل در فرایند گسترش روانی فرد به دو صورت شکل می گیرد: نخست "عقل حسی" ست که ابتدایی ترین می باشد و جوهره "عقل ذهنی" را شکل می دهد. عقل حسی از نظر زمانی پیش از عقل ذهنی ست. تربیت مناسب عقل حسی باید گسترش عقل ذهنی را ممکن کند. اصلی که در اینجا نیز پروژه تربیتی را حرکت می دهد رعایت کردن ترتیب طبیعی ست که با عقل حسی شروع می شود.

منابع: 

M. P. Nichols, “Rousseau’s Novel Education In The Emile”, Political Theory, Vol. 13, No. 4 (1985), p. 535-558. 

R. A. Nye, “Forum: Biology, Sexuality, and Morality In Eighteenth- Century France", Eighteenth Century Studies, Vol. 35, No. 2 (2002), p  .235-277.

 J. J. Rousseau, “Du Contrat Social” (1762).

مطالب مرتبط : ژان ژاک روسو و اندیشه عدالت

به نقل از :

http://philosophers.atspace.com/t_rousseau.htm

ارتباط سالم؛ جهانی سالم

 

 

ارتباط سالم؛ جهانی سالم

به نقل از روزنامه هموطن سلام  ۱۷ مهر ۸۴

روابط بین فردی دو جانبه است و هر کس در صدد است که آنچه را که خود می‏طلبد در دیگران جست‏وجو ‏کند.

ارتباط و فرآیند آن که دارای نتایجی مثبت یا منفی است از مقوله‏های مهم کارشناسان و جامعه‏شناسان امروزی است به طوری که چگونگی برقرار کردن ارتباط، انواع آن و نتایجش می‏تواند در سلامت فرد و جامعه نقش مخرب یا سازنده داشته باشد.
دکتر مرتضی شانه‏ای روانشناس و مشاور در گفت‏وگویی با تشریح و توضیح پیرامون ارتباط و پیچیدگی‏های آن از نقش این فرآیند در کاهش بیماری‏های روان تنی سخن می‏گوید.
- فرآیند ارتباط با توجه به اهمیت آن در جوامع کنونی چگونه است و چطور می‏توان آن را تشریح کرد.
* همانطور که پیشتر ذکر شد ارتباط فرآیندی متقابل است که می‏تواند دارای نتیجه‏ای مثبت یا منفی باشد کما این‏که سولیوان، روانشناس معروف معتقد است که فواید اثرات متقابل بین افراد بستگی به پس خوراند (فیدبک) مثبت آن دارد. اگر این چنین باشد موجب مجذوب شدن دیگران و در نتیجه ارزش قائل شدن آنها برای برقراری ارتباط و احساس امنیت برای خودشان می‏شود.
برعکس این قضیه هم صادق است یعنی آن که هر گاه روابط بین فردی موجب نگرانی و اضطراب شدید شود مخصوصا در دوران‏های اولیه زندگی موجب بروز دفاعیات و متعاقب آن و استفاده از مکانیزم‏های دفاعی منفی خواهد شد که این نوع مکانیزم از نوع تنزیلی است یعنی رابطه را به جای آن که اوج بدهد نزول می‏بخشد و نه تنها به رشد فرد کمک می‏کند بلکه موجب اختلال در ارتباط و رشد فرد خواهد شد.
بنابراین روابط بین فردی دو جانبه است و هر کس در صدد است که آنچه را که خود می‏طلبد در دیگران جست‏وجو ‏کند.

- این دو جانبه بودن به چه معناست و فرد چگونه آنچه را که دارد می‏خواهد در دیگران جست‏وجو کند.
*‏ فرض کنید نوجوانی که نسبت به خود بدگمان است و احساس بی کفایتی می‏کند هنگامی که دیگران دست دوستی به سوی او دراز می‏کنند که تمایل به رد پیشنهاد دارد تا قبول دوستی؛ تا بددلی و بی‏اعتمادی خود را همچنان حفظ کند اما تجربیات مثبت موجب احساس پشتیبانی و کاهش تنش ناشی از محترم شمردن دیگران و احساس امنیت فرد می‏شود و برعکس تجربیات منفی تهدیدآمیز، مضطرب‏کننده و موجب احساس عدم امنیت می‏شود.

 

" هر چند با ایجاد ارتباطات اجتماعی و از جمله تعهد به وظایف و مسئولیت‏ها، مسائل و مشکلات آدمی افزوده می‏شود اما در کنار آن یکسری از مشکلات و مسائل نیز کاهش می‏یابد یا حل خواهد شد... "

 
 


- اهمیت ارتباط در جوامع امروزی بر کسی پوشیده نیست لطفا درباره این اهمیت بیشتر توضیح دهید.
*‏ طرز رفتار و پندار مردم از خویشتن اول بستگی به طرف فرد دارد و دوم زمان ارتباط نیز بسیار مهم و اثرگذار است. این دو در نحوه رفتار و پندار از خودمان موثر است و به همین خاطر است که نوجوانان در رفتارهای متقابل خود با افراد مختلف برخوردهای متفاوت دارند. یعنی با پدر و مادر یک نوع ارتباط و با دوستان نوعی دیگر دارند. یا با افراد هم جنس و غیرهم جنس نوعی دیگر از ارتباط را بر می‏گزینند. به لحاظ همین اهمیت است که هنگام رویارویی مشکلات و در مواقع سخت زندگی وجود دوستان صمیمی، خانواده گرم و آشنایان دلسوزموجب احساس ایمنی و اعتماد می‏شود.

- نقش ارتباط در سلامت روان و جسم فرد به چه نحو است؟
*‏ با توجه به مطالب فوق نتیجه می گیریم که وجود پیوندها و ارتباط‏های اجتماعی با انسان‏های دیگر نقش مهمی هم در سلامت روانی و هم در سلامت جهانی دارد. پژوهش‏های علمی نیز این نتیجه را تایید کرده‏اند به این صورت که افراد با ارتباطات اجتماعی (به‏ویژه افراد متاهل) کمتر دچار بیماری روانی و جسمانی می‏شوند.
هر چند با ایجاد ارتباطات اجتماعی و از جمله تعهد به وظایف و مسئولیت‏ها، مسائل و مشکلات آدمی افزوده می‏شود اما در کنار آن یکسری از مشکلات و مسائل نیز کاهش می‏یابد یا حل خواهد شد.
در واقع پیوندها و روابط و معاشرت‏های بین فردی و اجتماعی مانند سپری در برابر ناملایمات زندگی از انسان دفاع می‏کنند و قادرند اثر شدیدترین فشارها و مصیبت‏ها را نیز خنثی کنند.
به زبان علمی به چنین ارتباط‏ها و پیوندهای اجتماعی «حمایت‏های اجتماعی» گفته می‏شود که در بحث علوم انسانی و مسائل اجتماعی و فرهنگی جایگاه ویژه‏ای دارد.


-پیش از شروع مصاحبه به سطوح و انواع ارتباط اشاره کردید. می‏توانید در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
*با توجه به تعریف ارتباط می‏توان یک تعریف ارتباطی برای زندگی عنوان کرد. به این صورت که زندگی برآیند مجموعه ارتباطات متقابل افراد با خود و دیگران، گروه‏ها، جامعه و متافیزیک طی مراحل مختلف زندگی است. بنابراین می‏توان پنج سطح عمودی ارتباط را طبق این تعریف عنوان کرد:
-1 ارتباط فرد با خود
-2 ارتباط فرد با دیگری (بین فردی)
-3 ارتباط فرد با گروه یا جامعه (ارتباط‏های اجتماعی)
-4 ارتباط فرد با محیط (حیوانات، نباتات، اشیاء و ...)
-5 ارتباط فرد با متافیزیک (ارتباط الهی و معنوی)
نوعی دیگر از انواع ارتباط که ارتباط افقی گفته می‏شود به شرح زیر است:
-1 ارتباط فرد با والدین
-2 ارتباط فرد با مدرسه
-3 ارتباط فرد با همگنان (مثل هم‏سالان و دوستان)
-4 ارتباط فرد با محیط کار
-5 ارتباط فرد با غیرهمگنان (مثل غیرهم‏جنس)
-6 ارتباط عرفی، شرعی و قانونی فرد به عنوان ازدواج
-7 ارتباط فرد با همسر و اعضای خانواده از جمله فرزندان و فرزندان آنها (نوه‏ها)

 

" با توجه به تعریف ارتباط می‏توان یک تعریف ارتباطی برای زندگی عنوان کرد. به این صورت که زندگی برآیند مجموعه ارتباطات متقابل افراد با خود و دیگران، گروه‏ها، جامعه و متافیزیک طی مراحل مختلف زندگی است... "

 
 


- در پایان در ارتباط با نقش رابطه در جوامع کنونی و سلامت جامعه توضیحاتی ارائه دهید.
*‏ انسان نیاز به ارتباط دارد و باید با خود ارتباط صحیح داشته باشد یعنی صحیح غذا بخورد، صحیح زندگی کند و بیاندیشد. یکی از انواع ارتباط ازدواج است که عدم آن باعث بروز بیماری‏های روحی و جسمی می‏شود. همانطور که اعلام شده است 60 درصد بیماری‏ها شبه جسمی هستند و بیماری‏های روان تنی گفته می‏شوند. تنظیم ارتباط در افراد متاهل نیاز به شناخت و علم کافی دارد و کسانی که از این وظیفه شانه خالی کنند یا ندانند که چگونه ارتباط برقرار کنند آسیب‏های جدی به خود و جامعه وارد می‏کنند.

آنارشی و اینترنت

 

 

 

ترجمه: علی ملائکه

 

 گوردون گراهام استاد فلسفة اخلاق دانشگاه ابردین اسکاتلند در  این مقاله می‌گوید اینترنت بیشتر از آنکه آنارشی سیاسی را ترویج کند، آنارشی اخلاقی را رواج می‌دهد و این ذاتاً ویرانگر است.

کلمة آنارشی (anarchy) به دو طریق معنا می شود: یک معنای مثبت و یک معنای منفی. آنارشی در کاربرد مثبت آن، یعنی معنایی که آنارشیست های مشهوری چون پرودون و کروپتکین از آن مراد می‌کردند، به معنای فقدان دولت و به این دلیل به معنای آزادی از قدرت قهری دولت است. کاربرد منفی و رایج تر آنارشی نیز بیانگر فقدان دولت است، اما دقیقاً به همین دلیل، به صورت شرایطی از بی قانونی و آشوب تصور می شود. به طور خلاصه آنارشی - جامعه بدون دولت- را می توان به عنوان یک آرمان یا به عنوان یک خطر تلقی کرد.

در واقع استدلال‌های به نفع آنارشی ،به عنوان یک آرمان، هرگز در نظریه سیاسی جدی گرفته نشده است، چرا که عموماً تصور می شود که این آرمان به طور بدیهی غیرواقع‌گرایانه است.با این وجود می‌‌توان این سخن را به نفع آن بیان کرد: قدرتمندترین ابزار مصیبت انسانی، چه در دوران گذشته و چه در دوران مدرن، دولت بوده است. هیچ جماعت جنایتکاری تا به حال حتی به گرد آن درجه‌ای از وحشت و رنج نرسیده‌است که بوسیله دولت های تحت تسلط استالین، هیتلر، مائو یا پل‌پوت تحقق یافت .آیا می‌توان جوامع بدون دولت بدتر از این جوامع دانست؟

مخالفان آنارشی، آنهایی که این کلمه را به معنای منفی به کار می برند، ممکن است پاسخ دهند که ما نباید در مورد موهبت‌های دولت بر مبنای بدترین نمونه‌های آن قضاوت کنیم. آنها همچنین ممکن است بپذیرند که دولت واقعاً نامطلوب است، اما مجادله کنند که دولت شری ضروری است؛ به همان طریقی که برای مثال یک عمل جراحی گسترده برای بهبود بخشیدن به بیمار شری ضروری است. این طرح استدلال آشنا را به طرزی عالی می توان در افکار تامس هابز یافت. ایده او این است که دولت، که به صورت قدرت انحصاریِ اجبار مشروع تعریف می شود، امری ضروری است تا از جنگ همه علیه همه جلوگیری کند، عدالت را به اجرا درآورد و از بی گناهان و آسیب‌پذیران محافظت به عمل آورد.

آنارشیست‌های مثبت به نوبه خود ممکن است پاسخ دهند که این مدعا نوعی مصادره به مطلوب کردن است؛ حقیقت این است که دستگاه دولت، مقصود نظری‌اش هرچه که باشد، ممکن است برای دست یازیدن به ظلم و بهره کشی از بی گناهان و آسیب‌پذیران مورد استفاده قرار گیرد. هنگامی که چنین وضعی رخ می‌دهد، انحصار کارآمد دولت بر قوه قهریه شرایط را بدتر می کند. آن گاه پرسش آنارشیست‌ها این است که آیا به وجود آوردن و حفظ کردن بنیادی اجتماعی با امکان انحراف یافتنی این همه ویرانگر، عاقلانه است.

مقصود من حل و فصل کردن منازعه میان آنارشیست ها و مدافعان دولت نیست؛ بلکه می خواهم نشان دهم که تصور آنارشی را می توان به دو طریق متفاوت مورد ملاحظه قرار داد،و این که افرادی که برداشتی مثبت از آن دارند بنیادهایی فکری برای دیدگاهشان دارند. چنین ملاحظه‌ای ضرورت دارد اگر قرار باشد که با سؤالی متفاوت مواجه شویم،این سوال که آیا ظهور اینترنت گامی در جهت آنارشی نیست؟زیرا اگر  واقعا اینترنت چنین تاثیری داشته باشد، پیش از این که از این آنارشی استقبال کنیم یا از آن بهراسیم، باید سؤال کنیم که کدام معنای آنارشی مورد نظر است.

 1اینترنت دو خصلت بارز دارد: بین‌الملل‌گرایی (انترناسیونالیسم) و عوام‌گرایی (پوپولیسم). بین الملل‌گرایی اینترنت صرفاً مربوط به این حقیقت نیست که  اینترنت باعث ارتباط یافتن مردمانی از ملل مختلف می‌شود، چرا که بسیاری از ابزارها و فعالیت های انسانی دیگر نیز چنین کاری را انجام می‌دهند. نکته در این جاست که جست و جو در اینترنت کاملاً نسبت به مرزهای ملی بی اعتنا است؛ مردمانی که در غیر از فضای شبکه با هم  غربیه هستند، بوسیله علائق مشترکی پیوند می یابند که هیچ ربطی به ملیت‌شان ندارد. اینترنت از این جهت در تضادی شدید با آنچه فیلسوفان «جامعة مدنی» می‌نامند قرار می گیرد، یعنی جامعه ای که خصوصیتِ آن پیوند دادن افراد بیگانه یا وحدت بخشیدن به آنها درون یک روال یا حوزة سیاسی است.

به همین دلیل اینترنت جدا از دلایل دیگر ،دارای این توان است که از لحاظ سیاسی ضدحکومت و برانداز باشد؛ اما شکل این براندازی بسیار عمیق است و این وضع صرفاً به خاطر این نیست که جاسوسان یا افرادی مانند آنها، به کمک اینترنت اکنون شیوه‌ای تقریباً غیرقابل شناسایی از ارتباط با رهبران سیاسی‌شان را در اختیار دارند- امری که حقیقی و مهم است- یا این که تروریست‌ها می‌توانند در امنیتی نسبی اطلاعات را مبادله کنند؛ بلکه دلیل اصلی این وضع  آن است که همة تعاملات بر روی شبکه می توانند بدون توجه به مرزهای ملی صورت گیرد. از آن جایی که جهان روابط بین‌الملل تاکنون عمدتاً به صورت روابط بین دولت‌ها بوده است و وضع جدید به معنای آن است که اکنون فضایی در حال رشد از تماس و همکاری وجود دارد که دولت‌ها، حتی در هماهنگی با یکدیگر کنترل ناچیزی بر آن دارند و از آن جایی که سلطه (authority) دولت- گرچه با قدرت (power) آن یکسان نیست- به طور غیرمستقیم بر آن قدرت تکیه  دارد، این توان اینترنت در کاهش دادن قدرت دولت‌ها از طریق به وجود آوردن فضایی برای فعالیتی بی اعتنا به آن، همزمان توانی برای کاهش دادن سلطة دولت هم هست. و به همین دلیل است که یک آنارشیست ممکن است از اینترنت استقبال کند.

دومین خصلت اینترنت عوام‌گرایی یا پوپولیسم آن است. در این مورد هم باید توجه داشته باشیم که این عوام‌گرایی نه در مرتبه ای سطحی بلکه در مرتبه‌ای عمقی قرار دارد. در شرایط حاضر صلاحیت خاصی برای جست و جو کردن مطالب بر روی شبکه و مهم تر از آن مشارکت‌کردن در آن لازم نیست و هیچ نظام واقعی سانسوری که مشارکت افراد را در غیاب چنین صلاحیت‌هایی مانع شود وجود ندارد. تنها نوع سانسوری دولت‌هایی مانند دولت سنگاپور و یا شرکت‌هایی که دسترسی افراد را به شبکه ممکن می‌کنند، [برای جلوگیری از دسترسی به سایت های غیراخلاقی] پیشنهاد شده است مقصودی کاملاً متفاوت دارد. به علاوه با در دسترس بودن گسترده کامپیوترها در مدارس و کالج‌ها و تأسیس کافه‌های اینترنتی، هزینه استفاده و وارد شدن به اینترنت آن قدر ناچیز شده است که از آنها هم کار چندانی برای مقابله کردن با عوام‌گرایی این سیستم به مثابه یک کل برنمی‌آید.

این خصلت عوام‌گرایانه اینترنت بیشترین شادی آنارشیست‌ها را باعث می‌شود، چرا که به نظر می رسد امکان ایجاد اجتماع بین‌المللی نوینی را به میان می‌آورد که در آن معمولی‌ترین افراد می‌توانند دسترس نامحدودی به جهان اطلاعات داشته باشد و کم اهمیت‌ترین افراد می‌توانند مستقیماً در شکل‌دهی به جهان دخالت کنند. افراد بر روی شبکه بر مبنای علائق و انتخاب‌های فردی خودشان عمل می‌کنند و هم‌پیمان می‌شوند و انجام دادن چنین کارهایی تحت نظارت مرزهایی ملی یا قدرت هایی مسلط نیستند. تحقق آنارشی مثبت هنگامی کامل می‌شود که ما به این چشم‌انداز، تصویر دولت‌های ناکامی را بیفزاییم که علی رغم قدرت‌های قاهرشان عاجزانه به این وضعیت می‌نگرند.

گرچه این تحلیل و سناریویی که مجسم می‌کند، کاملاً تخیلی و بی اساس نیست، اما بر مبنای مفروضاتی است که نیاز به بررسی دارند. این سناریو تنها هنگامی واقعیت پیدا می‌کند که دسترسی نامحدود به دانش، باعث قدرت یافتن عموم باشد و بر همین قیاس در صورتی که ناتوانی در محدود کردن دانش به عامل تقلیل یافتن قدرت دولت شمرده شود.

دومین فرض این است که توانایی در مشارکت‌کردن در جهان اینترنت نیز به وجود آورندة قدرت یا به عبارت دیگر بوجودآورنده تأثیری بر پیامدها در جهان [واقعی] باشد.

یک نتیجه‌گیری مقدماتی مبنی بر این نظر که اینترنت ویژگی‌های مثبتی برای آنهایی دارد که آنارشی را به عنوان یک آرمان تلقی می کنند، بی‌وجه نیست؛ اما تنها هنگامی کاملاً اثبات می‌شود که بررسی‌ها، صحت برخی از مفروضات تعیین‌کننده در  این نتیجه‌گیری را تایید‌کنند.

2

برای ذهنی که آنارشی را به صورت شرایطی که باید از آن ترسید تلقی می کند، همان ویژگی‌های اینترنت را که آنارشیست‌ها تحسین می‌کنند، ممکن است نقص های آن شمرده شود. اینترنت زمینة کاملاً مستعدی برای توطئه‌های جنایتکارانه را در اختیار پست‌ترین مخرج مشترک انگیزش‌های انسانی می‌گذارد. البته چنین دیدگاهی هم دقیقاً همان مفروضات را می پذیرد، و بنابراین در معرض همان تردیدهایی قرار می گیرد که برای دیدگاه اول ذکر شد. کمترین چیزی که در این مورد می توانیم بگوییم این است که موضع بدبینانه نه ضعیف تر و نه قوی تر از موضع خوش بینانه است.

اما یک مسیر فکری دیگر وجود دارد که ارزش کاوش را دارد. این نظریه بر این ایده استوار است که اینترنت بیشتر از آنارشی سیاسی، آنارشی اخلاقی را ترویج می کند و این که آنارشی اخلاقی ذاتاً ویرانگر است. برای بررسی این موضوع لازم است که نگاهی کمی دقیق تر به ایده تربیت اخلاقی بیندازیم .در این جا من تنها می‌توانم طرح مجملی از روندی فکری را ارائه دهم که برخی از تأکیدات نسبتاً جزیی در آن بر روان شناسی اخلاقی تکیه دارند.

من از کلمه «پسند‌ها» (preferences) به عنوان اصطلاحی ژنریک برای آن انگیزش‌ های انسانی مثل اشتیاق، علاقه، کنجکاوی و غیره استفاده خواهم‌کرد که نوعی عنصر سنجشی مثبت در خود دارند و در مقابل آنهایی قرار می‌گیرند که سبعانه‌تر هستند، مثل ترس، خشم، آشفتگی و غیره. «پسند‌ها» به این معنا دست کم تا حدی طبیعی هستند؛ به این معنا که پیش از این که اجتماعی‌شدن استقرار یابد، حتی شاید پیش از آن که اجتماعی شدن آغاز شود، برخی از چنین پسند‌هایی در انسان‌ها وجود دارند و ما می‌توانیم بر اساس آنها  رفتارهای انسان‌ها را توضیح دهیم. فرآیند اجتماعی‌شدن فرد را می‌توان به عنوان پالایش این پسند‌ها از طریق فرآیند پذیرش تأثیرات خارجی تلقی کرد.

بنابراین به این معنا،میل به بیان‌کردن خود امری طبیعی محسوب می‌شود؛ بدون چنین میلی انسان‌ها زبان نمی‌آموزند.اما این پسند،فی نفسه، به معنای واقعی کلمه،متنافر (incoherent) است؛ تنها با به‌دست آوردن زبانی توارثی و ابداع نشده است که این میل‌ را می توان به درستی درک کرد.[اما از طرف دیگر] کسب‌کردن چنین زبانی به تسلیم‌شدن این میل طبیعی به خود‌بیانگری، در برابر قواعد جامعه سخنگویان آن زبان وابسته است.

به نظر من چیزی شبیه مثال بالا را می‌توان در مورد اخلاقیات هم بیان کرد. تکانه‌های طبیعی که در کانون اخلاقیات قرار دارند و به عبارتی، بنیادی فعال برای خودآگاهی اخلاقی را تشکیل می دهند، هرچه که باشند، هنگامی چارچوبشان معین می‌شود که در معرض فرآیند پالاینده مجموعه ای به ارث رسیده و ابداع نشده از ارزش‌ها و آداب قرار گیرند. به نظر من اشتباه هست که تصور کنیم امور به علت آن که تمایل به آنها وجود دارد، دارای ارزش می شوند؛ برعکس امیال ما هنگامی شکل می‌گیرند که آنها را با آنچه می‌آموزیم تطبیق می‌دهیم ،تطبیق‌دادن با  آنچه تجربه جمعیِ به ارث‌رسیده میل داشتن به آنها را دارای ارزش  می‌داند یا به عبارت دیگر آنها را  ارزشمند تلقی می‌کند. بنابراین برای مثال، به عقیدة من علاقه به موسیقی، یک پسند‌ طبیعی است، اما در عین حال علاقه ای است که پختگی خود را از طریق تطبیق یافتن با یادگیری دربارة اشکال و ترکیب‌بندی‌های موسیقیایی بدست می آورد که تجربة جمعی  آنها را اهدافی مناسب برای تحقق یافتن آن پسند‌ می‌شمرد.

بر این اساس، تربیت اخلاقی در سال های اول زندگی آشکارتر است، اما به طوری بی پایان ادامه می یابد و در همه مرحله شکل آن مشابه است، در معرض‌قرار‌دادن و تعدیل‌کردن پسند‌های طبیعی با تأثیرات روند  اجتماعی‌شدن. این روند، هماهنگ شدن پسند‌های انسان‌هایی را که در غیر این صورت جدا از هم می‌بودند، را به عنوان پیامدی مطلوب باعث خواهد شد. و بنابراین بوجود آوردن جامعة متمدن را ممکن می کند. به طور خلاصه تربیت اخلاقی یک روند اجتماعی‌شدن است، و بنابراین به نظر من  اتفاقی نیست که معمولاً منحرفان جدی اجتماعی، مثلاً قاتلان زنجیره ای، به شکلی ریشه‌ای به علت سابقه اختلال روانی‌شان از خود‌بیگانه‌ شده‌اند.

اکنون نکته تکان‌دهنده در مورد اینترنت این است که شکل‌گیری آنچه را که من «هم آمیزی مطلق علائق» می‌نامم ممکن و حتی تشویق خواهدکرد.منظور من از این اصطلاح این است که توانایی پرسه‌زدن صرف در شبکة ساختار‌نیافته‌ای از پسند‌ها است که صرفا مجال همسانی (congruence) - و نه هماهنگی (coordination) - را فراهم می‌آورد. وب‌گردها این فرصت را دارند که در جست و جوی افراد با  روحیه‌های مشابه با خود باشند و آن نوع تأثیرات اصلاح و تزکیه کننده را که در فرآیندهای طبیعی یادگیری عمل می کنند نادیده بگیرند. این وضعیت بارزتر از همه شاید در مسائلی مانند شبکه های پورونوگرافی کودکان خود را نشان می‌دهد که مانعی در برابر  جلوی پسند‌های شریرانه وجود ندارد، چرا که وب‌گرد می‌تواند آن چیزهایی را که مانع این نوع پسند‌ها می شوند، نادیده بگیرد و سپس تمایل این وب‌گرد با  دریافت کردن پاسخ های تأیید‌کننده از جانب افراد دارای پسند مشابه، تقویت می‌شود.

پیامد منطقی چنین وضعیتی فروپاشی اخلاقی است و نه یگانگی اخلاقی. این فروپاشی به معنای بد کلمه آنارشیستی است، چرا که وسیله‌ای برای انتشار یافتن و به هم پیوستن پسند‌ها خودساخته‌ای از هر نوع است. یقیناً چنین وضعیتی هرگز نمی تواند مطلق شود، چرا که همیشه  درجه‌ای از ارتباط مورد نیاز است، ارتباط برقرار‌کردن به نوعی زبان نیاز دارد و این امر به نوبه خود به تسلیم کردن پسند‌های شخصی به تأثیرات اجتماعی‌کننده- به طریقی که پیش از این توصیف شد- نیاز دارد. علاوه بر این خود پیوند‌یافتن پسند‌های خودساخته به فعالیتی همگام و به میزانی از نظم و انضباط اجتماعی نیازمند است. اما آنچه که این روش نوین برقرار شدن تماس بین انسان‌ها امکان‌پذیر می‌کند، انتشار یافتن گسترده‌تر تمایلات آزاد شده، بدون تأثیرات پالاینده‌ای است که به طور طبیعی بر آنها لگام می‌زند و آنها را محدود می‌کند.

3

مقصود من از این خط فکری به راه انداختن جاروجنجال نیست. تنها مقصود این است که یادآوری شود اینترنت در واقع ابزاری با امکانات جدید است که باید به درک عمیقی از آن رسید. منظور من از ترسیم این خط فکری که نتیجه‌گیری معینی را به دست می‌دهد، برانگیختن بحث در این مورد است و نه مانع‌شدن از سایر نتیجه‌گیری‌ها. مسئله مهمتر اینکه اگر مدعاهایی را که مطرح کردم بتوان ثابت کرد، هیچ استلزام صریحی از نحوه عمل در برابر آنها به دست نمی‌آید، اگر اصلاً بشود عملی در این باره انجام داد.

 

 

منبع:

Ends and Means, Vol. 1, No. 2, Spring 1997

 

اینترنت - همشهری آنلاین -  

 

برخی کارکردهای آموزشی و پژوهشی وبلاگها

 

مریم صراف زاده[1]
Email: mmsarraf@yahoo.com

 مقدمه
 بلاگها یا وبلاگها بطور روزافزونی در خلال 5 سال گذشته عمومیت یافته ودر تمام محیط وب ریشه دوانده  و کارکردهای متفاوتی از دفترچه خاطرات روزانه گرفته تا روزنامه نگاری اینترنتی یافته اند. در ایران وبلاگ نویسی از آبان ماه سال 1380 ایجاد شد . اهمیت وبلاگ در ایران تا آنجاست که ایران طی این مدت کوتاه رتبه چهارم جهان را از لحاظ تعداد وبلاگها به خود اختصاص داده است[2]. وبلاگها از نقطه نظرات اجتماعی، سیاسی، هنری و ... مورد بررسی قرار گرفته اند اما به کارکردهای علمی و پژوهشی آنان چندان پرداخته نشده است. در این مقاله به برخی از این کارکردها اشاره شده است.
 
مشخصه های وبلاگ
● ایوان ویلیامز، یکی از خالقین محبوبترین ابزار وبلاگ نویسی یعنی بلاگر تعریف مختصر زیر را ارائه داده است:برای من، مفهوم بلاگ سه چیز است: تداوم، ایجاز و فرد محور بودن. آنچه در وبلاگ مهم است قالب آن است نه مندرجاتش. در ذیل مشخصات اصلی بلاگ ذکر شده است:
● ایجاد یک وبلاگ بسیار آسان و اغلب رایگان است
یکی از دلایل رشد سریع و همه گیر شدن بلاگ، آسانی فوق العاده  ایجاد و نگهداری و البته رایگان بودن آن است. بلاگر با طی سه گام ساده که عبارت از انتخاب نام، آدرس و قالب بلاگ است به شما اجازه میدهد بلاگ دار شوید. نوشتن در یک بلاگ نیز به آسانی نوشتن یک ایمیل است.
● وبلاگ رسانه ای تعاملی است.
در وبلاگ شما میتوانید از نظرات خوانندگان خود بسرعت بهره مند شوید. در واقع یکی از مهمترین تفاوتهای وبلاگ با وب سایت سیستم نظرخواهی وبلاگهاست. بخشی از همه گیر شدن و محبوبیت این رسانه به این قابلیت برمیگردد که وبلاگها رابطه ای دوسویه بین نویسنده و خواننده برقرار میکنند.
 
● تداوم و روزآمدی
یکی از مشخصه های مهم بلاگها روزآمدی آنهاست. بسیاری بلاگها روزانه روزآمد میشوند و برخی حتی چندین بار در طی روز روزآمد میشوند. نوشته های وبلاگ به ترتیب زمانی قرار می گیرند به صورتی که جدیدترین مطالب همیشه بالای صفحه اند. در واقع یکی از مهمترین تفاوتهای وبلاگ و وب سایت در همین ویژگی روزآمدی نهفته است. روزآمدی وبلاگ سبب بازدید مداوم وبلاگ میشود در صورتیکه یک وب سایت بندرت ممکن است مورد بازدید دائم قرار بگیرد.
 
● ایجاز و ساده نویسی
برای نوشتن در یک وبلاگ لازم نیست که متنی طولانی آماده نمایید. در واقع خصوصیت وبلاگ مختصر بودن پستهای آن است. از آنجا که وبلاگ غیررسمی است به وبلاگ نویس اجازه میدهد به هر صورتی که مایل است بنویسد و در قید و بند نوشتار رسمی نباشد چرا که از یک نوشته وبلاگی انتظار نمیرود که بدون عیب و نقص و منزه باشد.
 
●  امکان استفاده از لینک و صدا و تصویر
امکان ایجاد پیوند به مطالب مرتبط در متن باعث میشود که برخلاف متون سنتی ، خواننده بسرعت به مأخذ اشاره شده دسترسی داشته و ارتباط بهتری با متن ایجاد کند. امکان قرار دادن صدا و تصویر و سایر رسانه ها بلاگها را تبدیل به یک رسانه پویای آموزشی کرده است.
 
●  انتشار سریع
وبلاگها امروزه بعنوان یکی از سریعترین ابزارهای انتشار مبتنی بر وب شناخته شده اند. فاصله بین نوشتن یک مطلب و انتشار آن کمتر از چند ساعت-بسته به نوع نرم افزار- است.  
 
نرم افزارهای وبلاگ نویسی
نرم افزار بلاگینگ به وبلاگ نویس-بلاگر- امکان میدهند تا وبلاگش را بدون دانستن مقدار زیادی  htmlیا کار با قالبهای پیچیده وب ایجاد کند. استفاده از نرم افزار بلاگینگ، برخلاف ویرایشگرهای وب مثل فرانت پیج  راحت است و  برای روزآمد نمودن مکرر صفحات طراحی شده است. برخی وبلاگ نویسان مستقیما از html برای ایجاد وبلاگشان استفاده میکنند. برخی از معروفترین نرم افزارهای ایجاد بلاگ عبارتند از:


Blogger
Live Journal
Moveable Type
WordPress
Persianblog (فارسی)
Blogfa (فارسی)
Mihanblog (فارسی)


تمام نرم افزارهای فوق-بجز مووبل تایپ- در سرور خود به شما مکانی اختصاص میدهند. با مووبل تایپ باید خودتان سرور داشته باشید.
 
کارکردهای آموزشی و پژوهشی وبلاگ
● دسترسی به مخاطب بیشتر
وبلاگ وسیله ای برای دسترسی به مخاطب بیشتر است. برخلاف نشریات علمی و تحقیقاتی  که مخاطبانی خاص دارند، وبلاگ امکان دسترسی به مخاطبانی متفاوت و بیش از یک گروه خاص از متخصصان را فراهم میکند و نویسنده را از نقطه نظرهای مختلف آگاه کرده و موجب غنی شدن دانش و اطلاعات میشود. از آنجا که بسیاری از علوم چند رشته ای بوده و با رشته های مشابه خود پیوندهایی دارند، این قابلیت باعث نزدیکتر شدن اندیشمندان علوم مختلف با یکدیگر شده و میتواند بینشهای جدید ایجاد کند.
وبلاگ وسیله ای برای ارتباط محقق امروزه با دنیای خارج است.
 
● بازخورد سریع
وبلاگ به شما امکان میدهد تا بازخورد افکار و اندیشه ها خود را بسرعت دریافت کرده و ارتباط متفاوتی با مخاطبان نوشته های خود برقرار کنید. برخلاف مقالات دانشگاهی سنتی که زمان طولانی تا انتشار و دریافت نقد و نظرهای دیگران شما را در انتظار میگذارند و چه بسا دیگر موضوع برای خود شما نیز کهنه شده باشد، وبلاگ نویسی به شما امکان میدهد تا لحظه به لحظه افکار و نظرات خود را در معرض نقادی قرار داده و بنابراین موجبات پویایی اندیشه های شما را فراهم می آورند. وبلاگها برای اشتراک اندیشه ها نوشته میشوند و نه صرفا برای نشان دادن آنها. صاحب وبلاگ سیبستان مینویسد: " کتاب نوشتن دربستن است به روی خود به مدت یک سال و دوسال و گاه هفت و هشت سال. و در تنهایی با خود گفتگو کردن است. وبلاگ نوشتن، گفتگو با جمع است و نوشتن در حضور جمع. آرامشی است در حضور دیگران. این بکلی یک ویژگی جدید است. وانگهی چون وبلاگ از یک نظر "با دیگران" نوشته می شود همیشه درک به روزتری از خواننده به نویسنده می دهد. بسیار کتابها هست که نویسنده برای دریافت نقد و نظری و واکنشی باید ماهها صبوری کند و گاه به دلایلی که می دانی و می دانیم نویسنده هرگز نقدی بر اثر خود نمی بیند. اما وبلاگ محل دایمی نقد است. این نیز کاملا تازه است."[3]
امکان نظر دادن بصورت ناشناس سبب میشود تا افراد به راحتی و بدور از ملاحظات شخصی نظر خود را ارائه دهند.
  
● حفاظت از اندیشه ها
وبلاگ حافظ اندیشه ها و افکار شماست. در بسیاری از مواقع افکاری بسوی ما می آیند که نمیدانیم چگونه آنها را منتشر کرده و دیگران را در آن سهیم نماییم. گاهی این افکار در قالب کتاب و مقاله نمی گنجد چرا که آنقدر وسیع نیست که بشود به آن متنی این چنینی اختصاص داد و جای دادن آن در نوشته ای دیگر نیز بخاطر عدم همگونی با کل موضوع نیز امکان ندارد[4]. بسیاری از اندیشه ها به همین دلایل فوق هرگز منتشر نمیشوند.امکان نوشتن فوری وبلاگها افراد را قادر می سازد تا فارغ از اسلوبهای نگارش علمی و صرف وقت برای یک نوشته شسته و رفته ، افکار خود را بسرعت منتشر نموده و بنابراین ثبت و ضبط نمایند. در وبلاگ میتوانید خلاصه مذاکرات علمی خود با دیگران  را نیز منعکس نموده و بدین ترتیب از فراموش شدن آنها جلوگیری نمایید. وبلاگها موجبات جریان دائمی افکار را فراهم می آورند.
 
●  دسترسی دائمی
با اتصال به اینترنت، در هر لحظه و هر مکان میتوانید به وبلاگ خود دسترسی داشته و نگران از دست رفتن منابع و اطلاعات  پژوهشی خود در فایلها و دیسکهای کامپیوتری نباشید. نگارنده فهرست منابع مورد استفاده پایان نامه خود را در یک وبلاگ قرار داده است تا هم در وقت افرادی که در این زمینه خاص تحقیق میکنند صرفه جویی نماید و هم اینکه همیشه به آنان دسترسی داشته باشد. وبلاگ به شما اجازه میدهد تا فارغ از مکان فیزیکی خود مطالب مورد نظر خود را منتشر کنید. نیاز نیست که حتما در محل کار خود باشید تا بتوانید مثلا گزارش کنفرانسی را که هم اینک حضور دارید منعکس سازید.
  
● تمرین نوشتن
 یکی از مهمترین مشکلات دانشجویان تحصیلات تکمیلی نوشتن پایان نامه است. برای برخی آنقدر کابوس پایان نامه هول برانگیز است که عطای مدرک را به لقایش بخشیده و تحصیل خود را نیمه کاره رها میکنند. ریشه این مشکل در عدم عادت به نوشتن دانشجویان است که خود ریشه از سیستم آموزشی ما گرفته و بررسی آن مجال بیشتری می طلبد ولی بطور خلاصه از آنجا که سیستم آموزشی ما عادت به نوشتن را در دانش آموزان نهادینه نمیکند- تنها درسی که دانش آموز موظف به نوشتن است انشا است که آن هم جدی گرفته نمیشود- در مرحله ای که دانشجو مجبور به نوشتن میشود فشار عظیمی را متحمل میشود. وبلاگ نویسی به دانشجویان تحصیلات تکمیلی کمک می نماید که از آغاز کار پژوهشی خود مرحله به مرحله تمرین نوشتن نموده و از موکول نمودن نوشتن پایان نامه به مراحل پایانی اجتناب نمایند. همانطور که صاحب وبلاگ سیبستان مینویسد وبلاگ خیلی ها را نویسنده کرده است.
 
● ذخیره و بازیابی دانش و اطلاعات
آرشیو وبلاگ امکان بایگانی مطالب و بازیابی مجدد آنها را بدست میدهد و میتواند نقش یک بانک اطلاعات را برای وبلاگ نویس ایفا کند. بسیاری وبلاگها لوگوی گوگل را در وبلاگ خود تعبیه نموده اند که به خواننده اجازه میدهد تا کل مطالب وبلاگ را برای یک موضوع خاص جستجو نماید.
 
● پرهیز از دوباره کاری
وبلاگها به افراد کمک میکنند تا جایگاه موضوع مورد تحقیق خود را در دنیای پژوهش دریافته و از انجام تحقیق تکراری اجتناب نمایند.
 
● گردآوری مهم ترین، مرتبط ترین و  روزآمدترین منابع در یکجا
 
همانطور که ذکر شد یکی از مشخصه های اصلی وبلاگها استفاده از لینک در آنهاست. معمولا در قسمتهای کناری- سمت چپ وبلاگهای فارسی و سمت راست وبلاگهای انگلیسی- وبلاگها فهرستی از لینکها به وبلاگها یا وب سایتهای مرتبط با موضوع وبلاگ دیده میشود. به این لیست بلاگ رول میگویند. از آنجا که این فهرست معمولا فیلتر شده و شامل بهترینهاست، نقطه شروع خوبی برای افرادی است که در آن حوزه خاص تحقیق میکنند و آنها را از سرگردانی در اینترنت و صرف وقت برای کاوش و بازیابی منابع معتبر نجات میدهد. علاوه بر آن برای خود وبلاگ نویس نیز کلید دستیابی به منابعی است که مرتب با آنان سروکار دارد که بجای بوک مارک کردن در کامپیوتر که فقط از طریق همان کامپیوتر قابل دسترسی است همیشه در دسترس است.
لینکهای درون متنی هم معمولا ارجاع به مطلبی هستند که وبلاگ نویس در مورد آن بحث میکند. لینک میتواند به صفحه ای از کتابی در آمازون باشد یا به وبلاگ و وب سایتی دیگر. برخلاف متون سنتی دانشگاهی که ارجاعات آنان براحتی قابل دستیابی نیست، وبلاگ اجازه دسترسی سریع به منبع را فراهم میکند.
 
● روزآمد نمودن دانش و ا طلاعات
استادان و فرهیختگان میتوانند از طریق وبلاگ خود دانشجویان را در جریان آخرین اطلاعات و تحولات روز مطلع نمایند. در سیستم سنتی آشنایی با علم روز معمولا با تاخیر صورت میگیرد. ضعف زبان انگلیسی باعث میشود که منابع فارسی تنها منبع دسترسی افراد به اطلاعات باشد و متاسفانه این منابع نیز با تاخیر چاپ میشوند و به همین دلیل است که گاهی موضوعی که در دنیای غرب در حال کهنگی است تازه به مشام دانشجویان و تحصیلکردگان ایرانی می رسد. علاوه بر آن، فارغ التحصیلانی که جذب بازار کار شده نیز نیاز به روزآمد نمودن دانش خود دارند. وبلاگها میتوانند فاصله دانشگاههای تهران و شهرستانها را کم نموده و به همه افراد امکان بهره مندی از محضر استادان گرانقدر را فراهم نمایند. دکتر یونس شکرخواه استاد ارتباطات با استفاده از وبلاگ دانشجویانش را در جریان دانش روز قرار داده و به سوالات آنان پاسخ میدهد.
 

 یادداشتها:
[1] دانشجوی دکترای سیستمهای اطلاعاتی
[2] روزنامه شرق-13 اسفند 1383
[3] مانیفست ایرانی وبلاگ از وبلاگ سیبستان:

http://sibestaan.malakut.org/archives/005903.shtml

 
[4] Mortensen, T. and J. Walker (2002). "Blogging thoughts: personal publication as an online research tool." Researching ICTs in Context(11): 249-