فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی
فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی
۳. پیامدها: مردم و تدابیر
پژوهش درباره پیامدهای ناشی ازمشاهده خشونت از طریق رسانهها، سابقهای طولانی و پرفراز ونشیب دارد. بیشتر پژوهشهای انجام شده تنها برخی از جنبههای مربوط به سناریوهای پیچیده خشونت و وحشت را مورد توجه قرار دادهاند. انگیزه اصلی این پژوهشها موضوعاتی از قبیل نگرانی در مورد تقلید افراد از این گونه صحنهها، تحریک پذیری و قساوت قلب یا توسل به اقدامات خرابکارانه از یک سو، و تلاش رسانهها برای مقابله با چنین اتهاماتی از سوی دیگر بوده است. از این رو، بیشتر پژوهشها به بررسی نشانهها و حالت روانی مشهود و قابل اندازهگیری اختصاص دارد، مانند پرخاشگری که گفته میشود به خشونت منجر میگردد و میتوان آن را نتیجه قرار گرفتن در معرض خشونت به نمایش درآمده در رسانهها دانست.
تحقیق درباره پرخاشگری، گستردهترین و پر سر وصدا ترین زمینه در مطالعات مربوط به خشونت رسانهای به شمارمیرود. رولاند (1983) و برخی دیگر از پژوهشگران براین باورند که به احتمال زیاد پژوهش در این زمینه از آن رو در اولویت قرار دارد که انجام آن مشکل چندانی برای محقق ندارد ودر عین حال کمترین آسیب را به منافع و خط مشی نهادی سازمانهای رسانهای وارد میآورد.
پرخاشگری مفهومی است دوگانه و متناقض و دارای جنبههای مثبت ومنفی. ارتباط پرخاشگری با جنایت و خشونت سازمان یافته و برنامهریزی شده ( ونه انگیزههای فردی ) بسیار اندک است. دیدگاههایی که بر زیر پاگذاشتن نظم و قانوناز سوی افراد تأکید میورزند بیشتر به اجرای قانون و کنترل اجتماعی توجه میکنند که با رسانهها و دیگر ملاحظات نهادی ارتباط نزدیکتری دارند. این نوع نگرش و برخورد با پدیده پرخاشگری، دارای جنبه جامعهشناختی انتقادی نیست. علاوه بر این، متمرکز ساختن پژوهشها بر رسانههای گروهی ممکن است به غافل ماندن از دیگر شرایط جمعیتی و اجتماعی مرتبط باخشونت و جنایت منجرشود.
موضوعی که به ندرت مورد بحث و تاکید قرار گرفته، مسأله خط مشی و سیاست است: چرا باید رسانهها که نهادهای تثبیت شده جامعه هستند، موجودیت خود را با تشویق و ترویج خشونت به مخاطره اندازند؟ آیا تهیج و تقلید پیامد اجتناب ناپذیر قرار گرفتن در معرض خشونت است؟ آیا رسانهها و صاحبان آنها از رواج خشونت سود میبرند؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه سودی از این بابت عاید رسانهها میشود؟ آیا گردانندگان رسانهها میتوانند به رغم انتقادهای همگانی و نگرانی بینالمللی، سیاستهای خود را در قبال رواج خشونت توجیه کنند؟
در بخش مربوط به سیاستگذاری نشان دادهایم که نمایش خشونت و وحشت رسانهها ممکن است منافع چشمگیر سیاسی و در عین حال مسوولیتهایی را به همراه داشته باشد. بررسیهای انجام شده در زمینه محتوای رسانهها نشان داد که نمایش خشونت و وحشت در رسانهها، قدرت اجتماعی را به نمایش میگذارد و در نتیجه به سمت جانبداری و حمایت از نیروی قویتر گرایش دارد. ارتباط و همگرایی تحقیقات و تئوری در زمینة نمایش خشونت و وحشت در رسانهها، منجر به یک سری بررسیهایی شد که کارکردهای اجتماعی و سازمان یافتة خشونت رسانهای را مورد توجه قرار داده بودند.
دراین بخش از گزارش، ابتدا خلاصهای از پژوهشهای انجام شده در زمینه قرار گرفتن در معرض خشونت رسانهای و برداشتهایی که از خشونت ارائه شده، بازگو خواهیم کرد. سپس رئوس اصلی تحقیقات انجام شده در زمینه خشونت و پژوهشهایی که نشان میدهد بین پرخاشگری و بروز خشونت واقعی رابطه مستقیم وجود دارد بررسی خواهیم کرد. سرانجام، طرحهای کلان مطالعاتی را که ازسوی دولت در زمینه خشونت در تلویزیون صورت گرفته و نتایج بدست آمده از این بررسیها را که بازگو کننده رابطه گسترده میان این پدیده و سیاست حاکم بر رسانههاست مورد بحث قرار خواهیم داد.
در این گزارش قصد نداریم علت خشونت و جنایت را ریشهیابی کنیم چون این موضوع، از بحث مربوط به رسانهها خارج است. سوالی که برای یافتن پاسخ آن تلاش میکنیم این است که سیاست و خط مشی رسانهها و قرار گرفتن مداوم در معرض خشونت و وحشت به نمایش گذاشته شده در آنها چه نقشی در برداشت مردم از واقعیت، الگوهای رفتاری و منافع نهادی دارد.
قرار گرفتن در معرض خشونت و سلیقههای متفاوت
داستانهای خشونتآمیز و وحشتناک، مسائلی چون مناقشه، قدرت و همبستگی بشری را مطرح میسازند. خشونت و وحشت، جزئی ازاسطوره، ادبیات و دیگر ابعاد فرهنگی محسوب میشوند. رسانههای گروهی، خشونت و وحشت را ساده سازی و استاندارد کرده، سپس آنها را به عنوان بخشی از آداب و سنن روزمره وارد زندگی بسیاری از خانوادهها میکنند. قرار گرفتن در معرض خشونت و وحشت از خردسالی آغاز و در طول زندگی ادامه مییابد. فرهنگ جدید از صحنههای خشونت و وحشت تولید شده توسط رسانهها اشباع شده است و این امری است که گریزناپذیر به نظر میرسد. از این رو پژوهش درباره موارد خاصی از قرار گرفتن در معرض خشونت و وحشت رسانهای، سلیقهها و برداشتها اهمیت حاشیهای دارد.
مطالعات انجام شده در زمینه قرار داشتن در معرض خشونت رسانهای نشان میدهد که در این زمینه مسائل دیگری نیز مثل رواج خشونت و وحشت در محتوای رسانههای مختلف، موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی، جنسیت و برخی از الگوهای گزینشی مؤثر هستند. بررسیهای شرام (1949) در زمینه مطالعه اخبار، دو نوع سلیقه ورجحان را نشان میدهد : اخبار و گزارشهایی که نتایج آنی به همراه دارند(جنایت ، فساد، سانحه، فاجعه، ورزش، سرگرمی، رویدادهای اجتماعی و علائق بشری) و اخبار و گزارشهایی که نتایج آتی دربردارند(موضوعات مربوط به دولت، اقتصاد، مشکلات اجتماعی، علوم، تحصیلات و بهداشت). تحصیلات بالاتر توجه بیشتر افراد را به اخبار و گزارشهایی که نتایج آتی در بردارند، به دنبال خواهد داشت.
لاینس (1952) سلیقه کودکان و نوجوانان را در خواندن روزنامهها تا پیش از اختراع تلویزیون بررسی کرده است. اکثریت کودکان و نوجوانانی که در این بررسی شرکت داشتند، علاقهمندی خود را به خواندن اخبار مربوط به قتل، سرقت و حوادث ابراز کردند. درصد پسرهای علاقهمند به خواندن این گونه اخبار، ده درصد بیشتر از دخترها بود.
سوانسون (1955) خوانندگان بالغ 130 روزنامه را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که بیش از نیمی از آنها به خواندن مطالب فکاهی علاقهمند هستند (درفصل پیش یادآور شدیم که حدود 30 درصد از محتوای مطالب فکاهی روزنامهها را خشونت تشکیل میدهد). اخبار خشن (جنگ و فاجعه) 30 درصد (40 درصد مردان) و جنایت و حادثه 20 درصد از خوانندگان را به خود مشغول میکند.
تماشای تلویزیون فعالیتی است که با محدودیت زمانی همراه است و مخاطب حق انتخاب چندانی ندارد. میزان خشونت در پربینندهترین ساعات، و در برنامههای کودک در روزهای پایانی هفته (دستکم درآمریکا) بهاوج خود میرسد. بررسیهای سینیورلی (1986) نشان میدهد ترکیب برنامهها تلویزیونی به گونهای است که بینندگان عادی در تماشای برنامهها حق انتخاب چندانی ندارند. فیلمهای خشن در ساعات پربیننده به نمایش گذاشته میشود و انبوه مخاطبان در چنین ساعاتی چاره دیگری جز تماشای اینگونه فیلمها ندارند.
بررسیهای انجام شده درباره مخاطبان و محبوبیت فیلمهای خشن، نتایج فوِ را تأئید کرده است. بررسی کامستاک و همکاران وی(1978) در این زمینه نشان میدهد که محبوبیت برنامهها و تأیید آنها از سوی بینندگان هیچ ارتباطی به محتوای خشن فیلمها ندارد. تحقیقات رابرتس (1981) نشان داد که عادات و سلیقه کودکان در زمینه تماشای برنامههای تلویزیونی تقریباً از سلیقه والدینشان تبعیت میکند. بررسیهای چنی (1970) ثابت کرد که بین ابراز علاقه کودکان نسبت به برنامههای خشن تلویزیون و تماشای برنامههای خشن از سوی کودکان هیچ ارتباطی وجود ندارد. رابینسون (1979) به این نتیجه رسید که حتی نگرانی از خشونت به نمایش گذاشته شده در تلویزیون به تغییر الگوی تماشای این گونه برنامهها منجر نمیشود.
پژوهشگران در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که محتوای برنامهها هیچ ارتباطی به شهرت و محبوبیت آنها ندارد بلکه زمان پخش برنامه است که به شهرت و محبوبیت برنامه منجر میشود. پژوهشگران برای نشان دادن فقدان رابطه میان محتوای برنامه و میزان محبوبیت آنها، آزمایشی انجام دادند. آنها یک فیلم پلیسی پرحادثه را سانسور کرده وقسمتهایی از صحنههای خشن و هیجان انگیز آن را حذف کردند و سپس فیلم را برای نیمی از شرکت کنندگان در بررسی نمایش دادند. مجدداً تمامی فیلم را که حاوی میزان بالایی از صحنههای خشونتآمیز بود برای گروه دوم نمایش دادند. نتیجه به دست آمده نشان داد که هیچ یک ازدو نسخه این فیلم چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
کمیسیون رادیو ـ تلویزیون و ارتباطات کانادا درباره تعداد مخاطبان تلویزیون تورنتو در زمان پخش برنامههای خانوادگی، تحقیقی انجام داد و به این نتیجه رسید که فیلمهای کمدی هشت سال پیش، هنوز هم میتواند به اندازه فیلمهای پرحادثه و هیجانانگیز پربیننده باشد. اسپرفکین و همکارانش (1977) معتقدند که بین ویژگیهای خشونتآمیز یا هواداری از نظم اجتماعی به تصویر کشیده شده در فیلمهای تلویزیونی و میزان محبوبیت آنها هیچ نوع ارتباطی وجود ندارد. بررسی انجام شده ازسوی رندال، کول و فدلر (1970) نشان داد که عامل جنسیت بهترین شاخص در زمینه ترجیح دادن فیلمهای خشن محسوب میشود. ویژگیهای جمعیتی افرادی که بیشتر فیلمهای خشن تماشا میکنند مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که در مجموع، مردان بیشتر از زنان فیلمهای خشن تماشا میکنند. این گروه از مردان در مقایسه با کسانیکه علاقه کمتری به فیلمهای خشن دارند درآمد کمتر، تحصیلات پائینتر و موقعیت قومی نامناسبتری دارند.
با توجه به آنچه که گفته شد مشخص میشود که قرار گرفتن در معرض خشونت موجود در برنامههای تلویزیونی جنبه انتخاب فردی نداشته بلکه ازسیاست رسانههاو تعلقات گروهی سرچشمه میگیرد. برای اثبات این برداشت عامیانه و ادعای دست اندرکاران رسانههای تصویری مبنی بر این که خشونت به خودی خود بینندگان بسیاری را جلب میکند، هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد. این احتمال وجود دارد که در تولید فیلمها و سریالهای خشن، عامل اقتصادی دخیل باشد چون تولید این گونه فیلمها در مقایسه با برنامههای پیچیده، ارزانتر تمام میشود. با توجه به نداشتن آزادی عمل کامل در انتخاب مخاطبان تلویزیونی، و این واقعیت که تعداد مخاطبان تاحدود زیادی به در اختیار داشتن مخاطبان در هریک از مقاطع زمانی بستگی دارد، کاستن از هزینه تولید از جمله راههای افزایش درآمد محسوب میشود. به هر حال، نمیتوان سودجویی احتمالی را عامل اصلی تولید بی وقفه برنامههای خشونتآمیز تلویزیونی که پیوسته با انتقاد همگانی روبروست به شمار آورد. نتایج پژوهشهای انجام شده در زمینه سیاست وقدرت رسانهها، توجیه منطقیتری ازعلت پرداختن رسانهها به خشونت و وحشت ارائه میدهد.
http://www.rasaneh.org/persian/page-view.asp?pagetype=research&id=5