فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

حوزه عمومی - منابع و ماخذ

[1] Strukturwandel der Öffentlichkeit

[2] idealtypisch

[3] micro-public sphere

[4] meso-pubic sphere

[5] macro-public sphere

[6] hypertext

[7] mediated

[8]media capital

[9] News Corporation International

[10] Daniel Dayan and Elihu Katz (1992); Daniel Hallin ‎‎(1994)

[11] Nightlin

[12] packet switching

[13] Advanced Research Projects Agency (ARPA)

[14] host ‎‎

[15]این آمار مربوط به سال 1995 است ـ م‏. 

[16] Krol, ‎‎1994

[17]The Association for Progressive Communications (APC)

[18]Netizens

[19]Habermas, 1976.

[20]Sonia Livingstone and Peter Lung, ‎‎1994.

[21]Keane, 1984

[22]Oskar Negt and Alexander Kluge, Öffentlichkeit und Erfahrung, 1972.

[23]Keane, 1988, 1991.

[24]nonfoundationalist

[25]de-territorialization

[26]Local Area Networks, LANs

[27]Metropolitan Area Networks, MANs

[28]Wide Area Networks, WANs

[29]John Dewey, The Public and Its Problems, ‎‎1927

[30] The Public and Its Problems, p. 142.

[31] Robert Bellah, ‎‎1967

[32] Henri Lefebvre, 1974

[33] Henri Lefebvre, 1974, p. ‎‎116.

[34]Harold Innis, 1951.

Reference

Bellah, R. N. (1967) Civil religion in America.Daedalus 96 (Winter), 1 -21.

Dayan, D. and Katz, E. (1992)Media Events: The Live Broadcasting of History. Cambridge, MA: Harvard University Press.

Dewey, J. ‎‎(1927) The Public and Its Problems. New York: H. Holt and Co

Fiske, J. (1933) Power Plays, Power Works. London: Verson.

Friedland, L. A. (1992) Covering the World: International Television News Services. New York: Twentieth Century Fund.

Habermas, J. (1976) Was heisst Universalpragmatik?, in K. O. Apel (ed.) Spachpragmatick und Philosophie. ‎‎Frankfurt am Main: Suhrkamp.

Hallin, D. C. (1994) We Keep America on Top of the World: Television, Journalism and the Public Sphere. London and New York: Routledge.

Innis, H. (1951) The Bias of Communication. ‎‎Toronto: University of Toronto Press.

Jaspers, K. (1969) ‎‎Philosophy is for Everyman: A Short Course in “Philosophical Thinking. New York: Harcourt, Brace and World

Keane, J. (1984) Public Life and Late Capitalism: Toward a Socialist Theory of Democracy. Cambridge and New York: Cambridge University Press.

Keane, J. (1988) Democracy and Civil Society: On the Predicaments of European Socialism, the Prospects for Democracy, and the Problem of Controlling Social and Political Power. London: Verso.

Kean, J. ‎‎(1991) Media and Democracy. Cambridge: Polity Press.

Krol, E. ‎‎(1994) The Whole Internet: Users’ Guide and Catalogue. Sebastopol, CA: O’Realy and Associates.

Lefebvre, H. (1974) La production de l’espace. ‎‎Paris : Editions Anthropos.

Livingstone, S. and Lunt, P. ‎‎(1994)Talk on Television: Audience Participation and Public Debate. London: Routledge

Mellucci, A. (1989) Nomads of the Present: Social Movements and Individual Needs in Contemporary Society. In P. Mier and J. Keane (eds). London and Philadelphia: Temple University Press.

Negt, O. and Kluge, A. (1972) Öffentlichkeit und Erfahrung: Zur Organisationanalyse von bürgerlicher und proletarischer Öffentlichkeit. Frankfurt am Main: Suhrkamp

Nelson, T. H. (1987) Computer Lib; Dream Machines. Redmond, WA: Tempus Books

Provenso, E. F. (1991) Video Kids: Making Sense of Nintedo.Cambridge, MA and London: Harvard University Press.

Wittgenstein, L. (1958) Philosophical Investigations. G. Anscombe and R. Rhees (eds). Oxford: Blackwell

 

حوزه عمومی - بخش سوم

 

 

پیامدهای پژوهشی

این تلاش‌ها برای بازاندیشی جدی ‏نظریه‌ی حوزه‌ی عمومی، مثل همه‌ی جریانات پرسشگری که مرزهای خرَد متعارف را نقض می‌کند، بسته‌های ‏پیچیده‌ای از پرسش را می‌گشاید که استلزامات و پیامدهای مهمی برای پژوهش‌های آینده در حوزه‌های ارتباطات ‏و سیاست دارد. به‌عنوان یکی از آشکارترین پیامدها، تلاش جمهوری‌خواهان جدید که نظریه‌ی حوزه‌ی عمومی را ‏به نهادها و رسانه‌های دولتی بسط می‌دهند را با دلایل متقن تجربی ناکام می‌گذارد؛ یا در وجهی ایجابی‌تر، دلایل ‏تجربی کافی ارائه می‌کند و نشان می‌دهد که مفهوم «حوزه‌ی عمومی» پدیده‌های گوناگون و گاه ناهمخوانی ‏همچون شبکه‌های رایانه‌ای، طرح‌ها و اقدامات شهروندان، گردش مطبوعات، پخش ماهواره‌ای، و بازی‌های ‏ویدئویی و رایانه‌ای کودکان را در بر می‌گیرد. حوزه‌های عمومی در «پناه» اختصاصی و انحصاری رسانه‌های دولتی ‏نیستند؛ و (برخلاف نظر هابرماس) به منطقه‌ی محدودی از زندگی اجتماعی که در یک سوی آن دیوار دولت و ‏ثروت (دولت / اقتصاد) واقع شده است و در سویه‌ی دیگر آن انجمن‌های پیشاـ‌سیاسی جامعه‌ی مدنی، وابستگی ‏ذاتی ندارد. جغرافیای سیاسی مورد نظر هابرماسی‌ها و نظریه‌هایی که رسانه‌ی دولتی را در مقام «حوزه‌ی عمومی» ‏می‌نشانند، توان تبیین شرایط کنونی را ندارند. حوزه‌های عمومی در حیطه‌های گوناگونی از جامعه‌ی مدنی و ‏نهادهای دولتی، در قلمروهای اهریمنی بازار، در حوزه‌هایی از قدرت که خارج از دسترس دولت‌ـ‌ملت‌هاست، در ‏جهانی هابزی که از دیرباز در سلطه‌ی توافق‌نامه‌های مبهم است، در دیپلماسی‌های کارآمد، در معاملات تجاری، و ‏در جنگ و بعد از جنگ شکل می‌گیرند.

این گزاره که در دوران مدرن حوزه‌های عمومی ‏تمایل مزمنی به گسترش به بخش‌هایی از زندگی دارند که تا به‌حال در برابر ورود بحث‌های سیاسی مقاوم بوده ‏است، نیاز به پژوهشی جامع‌تر دارد. اما در میان استلزام‌های این تأمل پیرامون موضوع زندگی عمومی در ‏دموکراسی‌های باستانی، این واقعیت نهفته است که هیچ حوزه‌ای از زندگی سیاسی و اجتماعی در برابر بحث‌ها و ‏مناقشات عمومی و مردمی پیرامون توزیع قدرت، ایمن نیست. تلاش‌هایی که در اوایل دوران مدرن، برخی ‏الگوهای مالکیت، شرایط بازار، زندگی خانوادگی، و حتی رخدادهایی همچون مرگ و تولد را «طبیعی» جلوه داد، ‏به‌تدریج محو و خنثی می‌شود. پندار کهنه‌تری که ریشه در مفهوم یونانی oikos (خانه، اندرونی) دارد، و ‏حوزه‌ی عمومی شهروندی را مبتنی بر سکوت (بخوانید بلاهت) پیرامون حریم خصوصی می‌داند، نیز چنین ‏سرنوشتی دارد. با گسترش جریان نشر رسانه‌ای ـ که میزگردهای تلویزیونی و بازی‌های ویدئویی و رایانه‌ای ‏کودکان خبر از آن می‌دهند ـ پدیده‌هایی که خصوصی فرض شده بود به درون گرداب مناقشات مذاکره‌ای کشیده ‏می‌شوند، جایی که نشان از حوزه‌های عمومی دارد. حیطه و حریم خصوصی محو می‌شود. فرایند سیاسی‌شدن (یا ‏سیاسی کردن)، تمایز پذیرفته شده و متعارف میان «امر عمومی» (جایی که دیگران مشروعیت دارند درباره‌ی قدرت ‏بحث کنند) و «امر خصوصی» (جایی که بارگاه «صمیمیت»، انتخاب فردی، هبه‌ی الهی، یا «طبیعت» زیستی است و ‏چنین بحث‌هایی مشروعیت ندارد) را بی‌بنیاد و تضعیف می‌کند. فرایند سیاسی شدن ماهیت اختیاری و انتخابی ‏تعاریف «حریم خصوصی» را آشکار می‌کند و (همان‌طور که بسیاری از مقامات امروزی می‌آموزند) توجیه هر ‏کنشی به‌عنوان مسئله‌ای خصوصی را دشوار می‌سازد. شگفت آن که همین فرایند سیاسی‌شدن، مقوله‌ی جدیدی را ‏در میان مناقشات عمومی می‌گشاید که به مزایای تعریف یا بازاندیشی برخی حوزه‌های زندگی اجتماعی و سیاسی، ‏در مقام «حریم خصوصی» می‌پردازد. صاحب‌نظران عرصه‌ی حقوق، مسئله‌ی تجاوز جنسی را در سطح جامعه ‏مطرح می‌کنند و در عین حال بر محرمانه بودن هویت آنهایی که مورد جرم واقع شده‌اند، تأکید می‌کنند؛ ‏همجنس‌بازان برای حقوق خود در برابر مزاحمت متعصبان و خبرنگاران سمج راهپیمایی می‌کنند؛ مدافعان و ‏طرفداران حق حریم خصوصی، قانون‌گذاری در خصوص حفاظت از اطلاعات را در مطبوعات خود طلب ‏می‌کنند؛ در حالی که، سیاست‌مداران گرفتار آمده و فرمانروایان بی‌آبرو شده به‌صورت عمومی تکرار می‌کنند که ‏رسانه‌ها در اتاق خواب آنها جایی ندارند.

جریانات و رویدادهایی از این دست را نمی‌توان در ‏چارچوب سنتی حوزه‌ی عمومی دریافت، چارچوبی که با تقسیم‌بندی مدرن میان «امر عمومی» و «امر خصوصی» ‏ارتباطی تنگاتنگ دارد. مدافعان حوزه‌ی عمومی سنتی ممکن است بگویند، حوزه‌های عمومی مطرح شده در بالا، ‏حوزه‌های عمومی کاذبی هستند که نه ثباتی دارند و نه ساختار آن با استدلال‌های عقلی، یا به‌قول گارنهام، «سیاست ‏عقلانی و عام» تعیین شده است. مناقشات ناپایدار و بی‌ثبات عمومی ایجاد شده توسط نهضت‌های اجتماعی، نشان ‏می‌دهد که همه‌ی مثال‌های بالا از حوزه‌های عمومی عمری طولانی ندارند، و همین قضیه می‌تواند این پیش‌فرض ‏را نقش کند که یکی از مشخصه‌های حوزه‌ی عمومی را مقاومت در برابر زمان می‌داند. پرداختن به نکته‌ی پیرامون ‏بحث و استدلال عقلانی اندکی دشوارتر است، اما باز هم آشکار است که در اصل دلیلی برای وابستگی و ‏همبستگی ذاتی میان حوزه‌ی عمومی و نمونه‌ی ایده‌آل ارتباط که می‌خواهد با استفاده از بهترین برهان (یا همان ‏چیزی که هابرماس verständigungsorientierten Handelns می‌نامد[19]) به اجماع برسد،‌ وجود ندارد. سونیا لیوینگستون و پیتر لانگ[20] با مطالعه‌ی میزگردهای تلویزیونی نشان داده‌اند که ‏برنامه‌های بحث با مخاطب به راه‌های گوناگونی، مفهوم متعارف فلسفی از خرد را که مبتنی بر خرد استقرایی است ‏را نقض می‌کنند و آن را دور می‌زنند ـ بر اساس خرد استقرایی، مجموعه‌ای از تشریفات ارائه‌ی برهان وجود دارد ‏که قوانین ضمنی استنتاج را برمی‌شمارند و صدق و کذب احکام را فارغ از محتوا و بستر گزاره‌ها تعیین می‌کنند. ‏لیوینگستون و لانگ با پیروی از تفحصات فلسفی ویتگنشتاین (1958) از مشروعیت «استدلال معمولی» یا ‏عامه دفاع می‌کنند، استدلال‌هایی از جنس دعوا و مرافعه (که همراه با شور و احساس بوده و نسبت به طرح نظر ‏خود با هر هزینه‌ای تعهد دارد)، موعظه، سخنرانی سیاسی و قصه‌گویی، در این استدلال‌ها، نکته‌ها به‌صورتی اتفاقی ‏و بی‌نظم، و به‌صورت تکراری، بازگشتی و لایه‌ای مطرح می‌شوند. همان‌طور که در زندگی عمومی و ‏سرمایه‌داری متأخر[21] با نگاهی پساـ‌وبری اشاره ‏کرده‌ام و اسکار نگت و الکساندر کلوگ[22] با نگاهی ‏پسامارکسیستی تأکید کرده‌اند، حوزه‌های عمومی دوران مدرنیته‌ی اولیه از الگوی ایده‌آل هابرماسی بحث عقلانی ‏تبعیت نمی‌کنند. موسیقی، اپرا، ورزش، نقاشی و رقص از جمله صورت‌های ارتباطی بودند که رشد زندگی عمومی ‏را باعث می‌شدند و از این‌رو، جدای از تعصبات فلسفی، نمی‌توان استدلال آورد که همتایان معاصر آنها ـ ‏جایزه‌های شاد و شلوغ سالانه‌ی اِم‌تی‌وی، فریادهای میان میزگردهای تلویزیونی، یا متن‌های فعال بازی‌های ‏رایانه‌ای و ویدئویی ـ رسانه‌های مشروعی برای جدال‌های سیاسی نیستند.

این فرض که ‏مباحثات عمومی می‌توانند و باید به‌وسیله‌ی گستره‌ی متفاوتی از صورت‌بندی‌های ارتباطی اجرا شوند، برابر با ‏افتادن در دام نسبی‌گرایی و مساوی دانستن هر شکلی از مبارزه‌ی سیاسی با شکل مشروعی از حوزه‌ی عمومی، ‏نیست. برخوردهای خشن میان فاعلان حوزه‌ی عمومی مشروعی را شکل نمی‌دهد؛ برداشت‌های اولیه‌ی یونانی ‏هم جنگ را خارج از حیطه‌ی شهر (پولیس) تعریف می‌کردند، چرا که از همان ابتدا تصمیم بر نابودی و خفه ‏کردن رقیب است. نکته‌ی اصلی ـ که در جاهای دیگر به تفصیل شرح داده‌ام[23] ـ اینجاست: اظهار نیاز به فهم متکثری از صورت‌بندی‌های متغیر ‏ارتباطات که در حال حاضر زندگی عمومی را تشکیل می‌دهد، با فهمی غیرشالوده‌گرا[24] از دموکراسی، پیوندی انتخابی دارد، چرا که این شکل از دموکراسی، ‏گونه‌ای از حکومت است که افراد و گروه‌های متکثر و واقعی را به‌بیان همبستگی یا مخالفت خود با ‏صورت‌بندی‌ها و آرمان‌های زندگی دیگران دعوت می‌کند. درخواست رسیدن به درکی متکثر از زندگی عمومی، با ‏اجتناب از مسیرهای دشوار و خطرناک ایده‌آل‌های بزرگ و فراتاریخی و حقیقت‌های قاطع، به‌صورتی ضمنی به ‏این معنا اشاره می‌کند که برای تعیین این‌که چه گونه‌ی خاصی از مباحثات عمومی ترجیحی عام دارد، معیاری ‏نهایی وجود ندارد. به‌بیانی ساده، تنها چیزی که می‌توان گفت آن است که یک در حکومت دموکراتیک سالم ‏گونه‌های مختلف حوزه‌ی عمومی زنده و حضوری فعال دارند و در عمل، هیچ‌کدام از آنها به‌صورت منفرد از حق ‏انحصار مباحث عمومی پیرامون توزیع قدرت برخوردار نیست. برعکس این حالت، حکومتی که در آن میزگردهای ‏تلویزیونی یا رخدادهای رسانه‌ای دیگر، صورت قالب ارتباطی باشد، انسجام شهروندان خود را برهم می‌زند. ‏حکومتی که «بحث‌های عقلانی» سمینارگونه یا موعظه‌ها و خطبه‌های سیاسی را به‌عنوان تنها معیار «متمدن» بحث ‏پیرامون چه‌کسی چه‌چیزی را چه‌زمانی و چگونه کسب می‌کند به‌کار گیرد نیز در همین درجه است خفقان است. ‎‎

تأکیدی که اینجا بر تکثرگرایی می‌شود، ما را به مسئله‌ی مکان برمی‌گرداند، مسئله‌ای که ‏نقطه‌ی عزیمت این بازاندیشی جامع تغییرات ساختاری حوزه‌ی عمومی در دموکراسی‌های قدیمی بود. در سنت ‏تفکر سیاسی جمهوری‌خواهان، که تا تلاش‌های اخیر برای ایجاد ارتباط میان حوزه‌ی عمومی و خدمات عمومی ‏امتداد یافته است، فرض بر این است که درون چارچوب و مرزهای دولت‌ـ‌ملت به بهترین وجهی می‌توان بر ‏قدرت نظارت داشت و سوء استفاده‌های احتمالی از آن را کشف کرد. جمهوری‌خواهی مبتنی بر این فرض است ‏که شهروندانی که روحیه‌ی جمهوری‌خواهی دارند می‌توانند در کنار یکدیگر و در فضای برساخته‌ی سیاسی ‏منسجمی فعالیت کنند که در زمینی استقرار یافته است که در اختیار دولت حاضر است. این پیش‌فرض را باید رد کرد، چرا که تعداد روزافزونی از حوزه‌های عمومی ـ همچون اینترنت و رخدادهای رسانه‌ای جهانی ـ فضاهای ‏برساخته‌ی سیاسی جدیدی هستند که ارتباط وثیقی با یک زمین خاص ندارند. حتی می‌توان ادّعا کرد که زندگی ‏عمومی در معرض فرایند و جریان زمین‌زدایی[25] واقع ‏شده است، جریانی که حس وابستگی زندگی شهروندان در محیط‌های فرهنگی و اجتماعی مختلف را از محل ‏تولد، محل رشد، محل عاشق شدن، محل کار، محل زندگی و محل مردن منتزع و جدا می‌کند.

ممکن است اعتراض شود که تلاش برای مقوله‌بندی زندگی عمومی معاصر به میادین و «رَسش‌»های ‏گوناگون از دو وجه هنجاری و تجربی اشتباه است. به‌بیانی تجربی، می‌توان گفت که حوزه‌های عمومی مطروحه ‏در این مقاله فضاهای جدابافته و منفصلی نیستند؛ مقولاتی چون خُرد، میان و کلان چنین اشاره‌ای دارند. این حوزه‌ها، شبکه‌های مرقع و بخش‌بخشی هستند که روی هم افتاده‌اند و با عدم تمایز میان حوزه‌ها تعریف می‌شوند. ‏بی‌شک مفهوم مرقع‌سازی می‌تواند خطر الگوسازی از ایده‌ی تمایز میان خُرد و میان و کلان را یادآوری کند. این ‏مفهوم می‌تواند در راه فهم پیچیدگی‌های روزافزون زندگی عمومی کارآمد باشد. اما به این معنا نیست که مرزهای ‏میان حوزه‌های عمومی گوناگون و ناهم‌اندازه برای همیشه برداشته می‌شود. برعکس، نظام مرقع بر اساس ‏تمایزهای درونی زنده است و نتیجه‌ی آن را تنها می‌توان از طریق مقولات ایده‌آلی درک کرد که آن مرزهای درونی ‏را برجسته می‌سازند. توسعه ارتباطات رایانه‌ای در دوران جدید مثالی بر این مدعاست. شبکه‌های رایانه‌ای در ‏صورت ابتدایی، پایانه‌های کاربری را به رایانه‌های بزرگ (مین‌فریم) وصل می‌کرد تا در زمان صرفه‌جویی شود، اما ‏در طول دو دهه‌ی اخیر، الگویی از ساختارهای توزیعی در سطوح خُرد، میان و کلان غالب شده است. در طول دهه‌ی 1980 میلادی، شبکه‌های محلی[26] ـ که انتقال ‏سریع اطلاعات در درون یک سازمان را ممکن می‌ساختند ـ گسترش یافتند؛ این شبکه‌ها بعدها به شبکه‌های ‏ناحیه‌ی شهری[27] که به انتقال داده‌های ماهواره‌ای ‏وابسته است، و شبکه‌های گسترده[28] که می‌تواند چند ‏قاره را پوشش دهد، متصل شدند. با این‌وجود، تمایز میان خُرد، میان و کلان همچنان بر جای خود باقی است و ‏بخش مهمی از کل نظام ارتباطی است.

تمایز سه‌گانه‌ی میان حوزه‌های عمومی ناهم‌اندازه را ‏می‌توان با استفاده از معیارهای هنجاری نقد کرد. در طول سال‌های اولیه‌ی قرن بیستم، در اولایل دوران پخش، جان ‏دیویی در کتاب مشهور امر عمومی و مسائل آن[29]طرحی از تجزیه و تلاشی زندگی عمومی در جوامع مدرن را ترسیم کرد. او نوشت: «امور عمومی زیادی وجود دارد و منابع ما پاسخگوی دغدغه‌های عمومی فراوان موجود نیستند. . . نیاز اصلی ما نظام ‏یکپارچه‌ساز و تلفیقی از روش‌ها و شرایط بحث، مجادله، و ترغیب است و این مسئله‌ی عمومی ‏است[30]

تقاضاهایی از این ‏دست (که رابرت بلا[31] و دیگران هم مطرح کرده‌اند) ‏برای احیای جمهوری‌خواهی مطرح می‌شوند و قابل نقدند. این ایده نمی‌تواند بفهمد که تمایز ساختاری فضاهای ‏عمومی موجود را نمی‌توان در کوتاه مدت رفع کرد و از همین جهت، استفاده مکرر از آرمان حوزه‌ی عمومی ‏اصیل، آن را محتوای تجربی خالی می‌کند و به ناکجاآبادی غریب و دست‌نیافتنی تبدیل می‌کند. همان‌طور که ‏هانری لفبوره[32] پیش‌بینی کرده بود، از جامعه‌ای که ‏‏«مکان» در آن مطلق است، به‌جامعه‌ای می‌رویم که همیشه «تمرین مکان» می‌کند. [33] جمهوری‌خواهان سنتی جایگزین‌های غیردموکراتیک آرزوهای ‏حوزه‌ی عمومی یکپارچه‌ی خود را نمی‌بینند. این فرض که همه‌ی مباحثات پیرامون قدرت را می‌توان در سطح ‏درونی دولت‌ـ‌ملت‌ها و در یک سرزمین نشاند، یادگار دوران تشکیل دولت‌ـ‌ملت‌ها و تلاش‌های ساکنان آن دوران ‏برای کسب حق رأی بیشتر است که در نهایت همه‌ی بحث‌ها به دولت محلی می‌رسید. برعکس، در شرایط کنونی ‏که حق رأی جهانی اهمیت دارد، این‌که چه کسی رأی می‌دهد مهم نیست و محل رأی دادن است که مسئله‌ی ‏اصلی سیاست‌های دموکراتیک است. از این دیدگاه، تکثیر حوزه‌های عمومی ناهم‌اندازه و مرقع را باید به‌فال نیک ‏گرفت و در عمل با استفاده از قانون‌گذاری، پول و ابزارها و کانال‌های ارتباطی آن را تقویت کرد. این حوزه‌ها ‏اشراف خوبی بر عملکرد قدرت از جایگاه‌های درونی دولت‌ و نهادهای اجتماعی دارند و می‌توانند بر این که ‏قدرت در مالکیت کسی نیست نظارت داشته باشند و احتمال پاسخگویی قدرت در برابر همگان را افزایش ‏می‌دهد.

باید اذعان کرد که جریانات توصیف شده در این مقاله تنها جریانند. در دموکراسی‌های قدیمی، ضدجریانات ضددموکراتیک فراوانی وجود داشت، یعنی این‌که نباید به این خیال بیفتیم که ‏هم‌اکنون آغاز دوران پایان قدرت غیرپاسخگو را پشت سر می‌گذاریم. به قول هارولد اینیس،[34] همه‌ی قدرت‌های بزرگ تلاش کرده‌اند مکان زندگی ‏مستعمرات خود را با استفاده از وسایل ارتباطی خاصی تعریف و مهار کنند و از این راه بر قدرت خود بیافزایند. مجسمه‌های شخصیت‌های سیاسی و نظامی در میدان‌های عمومی یکی از آشکارترین مثال‌هایی است که یادآور ‏تاریخ پیچیده و دیرینه‌ای از فرمانروایانی است که مکان را با افتخارات خود وصل و تعریف می‌کرده‌اند و از این ‏راه، و با تعریف قدرت به‌عنوان عاملی خدشه‌ناپذیر و چالش‌ناپذیر، درجه‌ی وفاداری نیروهای مطیع خود را افزایش ‏می‌داده‌اند.

وقتی اینیس به شرایط موجود در قرن بیستم می‌اندیشد، مقاومتی در برابر این ‏تلاش گروه‌های حاکم برای تنظیم فضای زندگی مردم نمی‌یابد. او بر این ادّعا است که رسانه‌های مبتنی بر مکان، ‏از جنس رادیوی محلی و روزنامه، با همه‌ی حرف‌هایی که درباره‌ی دموکراتیک‌ کردن جریان اطلاعات می‌زنند، ‏شیوه‌های جدیدی از سلطه را جاری می‌سازند. آیا این عقیده‌ی جهانی اینیس درست است؟ آیا مدرنیته، همچون ‏دوره‌های گذشته است و هنوز رسانه‌هایی در آن غالبند که اطلاعات را جذب و ثبت می‌کنند و بعد همین اطلاعات ‏را به نظامی از دانش تبدیل می‌کنند که با ساختارهای بنیادین نهاد قدرت مسلط همخوان است؟ آیا رادیو و ‏تلویزیون عمومی در دوران پیش روی خود نسبت به زندگی عمومی سرسنگین و غیردوستانه خواهد بود؟ آیا ایده‌ی تکثر دموکراتیک حوزه‌های عمومی چیزی در حد آرمان‌شهری ناقص است؟ یا این‌که در آینده شاهد ‏گستره‌ای از جریانات متناقض خواهیم بود؛ از جمله شیوه‌های استیلای بیشتری ظاهر خواهد شد و جنگ‌های ‏عمومی بی‌سابقه‌ای برای تعریف و مهار فضاهای شهروندی در خواهد گرفت؟ پرسش‌هایی از این دست، در ‏رشته‌های مطالعات سیاسی و ارتباطات، هنوز به‌خوبی مطرح نشده‌اند و پاسخ موقتی که می‌توان برای آنها ارائه کرد ‏یا هنوز پیدا نشده است و یا خیلی حدسی و نظری و فلسفی است. شاهد تنها چیزی که بتوان در این شرایط گفت ‏این است که نظریه‌ای از زندگی عمومی که با تعصب به حوزه‌ی عمومی یکپارچه می‌اندیشد و در آن «افکار ‏عمومی» و «منافع عمومی» تعریف شده‌اند، آرزویی واهی است ـ و به‌خاطر دموکراسی باید آن را دور ‏انداخت.


 

حوزه عمومی - بخش دوم

 

 

بخش دوم

 

میان‌‌ـ‌حوزه‌های ‏عمومی

از آنجا که میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی آشناترین شکل از سه نوع حوزه‌ی ‏عمومی است که در اینجا مطالعه می‌کنیم، این بررسی کوتاه خواهد بود. میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی آن فضاهای از ‏بحث پیرامون قدرت هستند که میلیون‌ها انسان بیننده، شنونده یا خواننده را در طول فاصله‌ها و مسافت‌های ‏طولانی دربرمی‌گیرند. این حوزه‌ها اغلب با مرزهای دولت‌ـ‌ملت‌ها همپوشی دارند و گاه ممکن است تا خارج از ‏مرزهای خود کشیده شوند و مخاطبان همسایه را پوشش دهند (مثل مورد برنامه‌ها و انتشارات آلمانی زبان برای ‏اتریش)؛ گاهی هم ممکن است پوشش آنها به ناحیه‌های خاصی در درون یک کشور، مثل نواحی غیرکاستیلی‌زبان ‏اسپانیا و از جمله کاتالونیا و باسک، محدود بماند. میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی به وسیله‌ی روزنامه‌های پرتیراژی از ‏قبیل «نیویورک تایمز»، «لوموند»، «دای زایت»، «دگلوب اند میل»، و روزنامه‌ی کاتالانی «آوویی» انتقال می‌یابند و ‏رسانده[7] می‌شوند. این حوزه‌ها توسط رسانه‌های ‏الکترونیکی از قبیل رادیو و تلویزیون بی‌بی‌سی، رادیو سوئد، آر‌ اِی‌ آی، و (در امریکا) رادیو عمومی ملی، و چهار ‏شبکه ملی (سی‌بی‌اس، ان‌بی‌سی، ای‌بی‌سی، و فاکس) رسانده می‌شوند.

میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی ‏با آن که همیشه «از پایین» و توسط خرد‌ـ‌حوزه‌های عمومی مورد فشار قرار دارند، از استحکام قابل توجهی ‏برخوردارند. این عرصه‌های ناهم‌اندازه‌ی عمومی وقتی با هم جمع می‌شوند برابر با صفر نمی‌شوند و همدیگر را ‏خنثی نمی‌کنند، شاید به این خاطر که هر یک از طریق تنش با دیگری تغذیه می‌شود (برای مثال، خوانندگان ‏روزنامه‌های ملی به بولتن‌ها و مجلات محلی مراجعه می‌کنند، چرا که موضوعات و تأکید‌های متفاوتی را دنبال ‏می‌کنند) و شاید به این خاطر که میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی سوار بر رسانه‌هایی هستند که برای گروه‌های زبانی ملی ‏یا محلی خاص جذابیت دارند، و ساختارهای تولید و توزیع مستقر، خوش‌ساخت و نیرومندی دارند که آنها را در ‏انتشار اخبار، وقایع، فیلم‌ها و سرگرمی‌هایی یاری می‌رسانند که سبک‌ها و عادت‌های ارتباطی خاصی را تقویت ‏می‌کنند و دغدغه‌های عمومی خاصی را برمی‌انگیزند. بی‌شک، قدرتِ شهرت، اعتبار، بودجه، و توزیع دلیل مهمی ‏بر این است که رسانه‌های خدمات عمومی، به‌رغم همه‌ی کارهای بازاری، بخشی از وسایل صحنه‌ی زندگی ‏عمومی خواهند ماند. دلیل شگفت‌آور دیگری هم بر محو نشدن میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی وجود دارد. مثال‌های بالا ‏از تأمین میان‌‌ـ‌حوزه‌های عمومی توسط رسانه‌ها، این نکته را روشن می‌سازد که رسانه‌های خصوصی جامعه‌ی ‏مدنی، بحث‌های عمومی پیرامون قدرت را برمی‌انگیزند ـ نکته‌ای که دور از نظر کسانی است که نظریه‌ی حوزه‌ی ‏عمومی را با سرنوشت رسانه‌های خدمات عمومی مرتبط می‌دانند. شواهد فراوانی وجود دارد که به‌موازات آن‌که ‏رسانه‌های خدماتی عمومی در قید نیروهای بازار قرار می‌گیرند، رسانه‌های تحت هدایت بازار هم در فرایند سیاسی ‏شدن افتاده‌اند. شهروندان توان تشخیص میان «هیاهو»های رسانه‌ای و مسائل اصلی را می‌یابند و این رسانه‌های ‏بازاری مجبورند مسائل خاص این شهروندان را پوشش دهند. ورود چهره‌هایی از رسانه‌های بازاری، از قبیل رونالد ‏ریگان و سیلویو برلوسکونی به سیاست‌های رسمی، مثال بارزی برای این جریان است. کاوش خشن روزنامه‌های ‏جنجالی انگلیسی در زندگی خصوصی اعضای خانواده‌ی سلطنتی و سیاستمدران در دهه‌ی گذشته، نشانی از همین ‏جریان دارد. به یک جریان دیگر هم می‌توان اشاره کرد: برنامه‌های روزانه‌ای همچون لری کینگ زنده در ‏سی‌ان‌ان و گسترش چشمگیر میزگردهای خبری که در میان تبلیغات برای کالاهایی از جنس خمیردندان، شکلات، ‏تشک فنری، و پیتزا، در سطح محلی دعواهایی بر سر مسائلی از قبیل آموزش و آموزش جنسی نوجوانان، بارداری، ‏تجاوز جنسی را در بین مخاطبان خود ایجاد می‌کنند؛ مخاطبانی که علاوه بر بحث با اطرافیان خود، به مجری، ‏متخصص، مصاحبه شونده هم گاه با فریاد جواب می‌دهند، آنها را احمق‌های واقعی می‌خوانند و به کتمان واقعیت ‏متهمشان می‌کنند.

کلان‌ـ‌حوزه‌های ‏عمومی

رشد جدید کلان‌ـ‌حوزه‌های عمومی در سطح جهانی و منطقه‌ای (همچون ‏اتحادیه‌ی اروپایی) از شگرف‌ترین تغییراتی است که نظریه متداول حوزه‌ی عمومی را نقض می‌کند و کمترین ‏توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. سیاست کلان صدها میلیون شهروند نتیجه‌ی (ناخواستة) تمرکز ‏بین‌المللی مؤسسات رسانه‌ای عمومی‌ای است که مالکیت و عمکرد پیشین آن محدود به سطح دولت‌ـ‌ملت بود. ‏البته در طول یک قرن، شکل دیگری از تمرکز سرمایه‌ی رسانه‌ای[8] در جریان بود؛ به‌ویژه در صنایع مجلات و روزنامه و در هسته‌ی اصلی کارگزارهایخبری که ‏تحت سیطره‌ی شرکت‌های امریکایی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی بود. این شرکت‌ها در عرصه‌های نفوذ ‏دولت‌های خود، جهان را به‌گونه‌ی جدیدی تفسیر کردند. برای این شکل از تمرکز سرمایه‌ی رسانه‌ای از جمله ‏می‌توان به مالکیت زنجیره‌ای روزنامه‌ها، تملیک رسانه‌ها توسط صاحبان صنایع عادی، و از همه جالب‌تر، رشد ‏جهانی نظام‌های ارتباطی همبسته با ماهواره اشاره کرد.

رشد شرکت‌های ارتباطاتی جهان‌گستر، ‏از قبیل شرکت بین‌المللی اخبار،[9] رویتر، تایم‌ـ‌وارنر و ‏برتلزمن، به‌انگیزه‌ی حمایت از رشد مخاطبان بین‌المللی ایجاد نشد. پژوهش‌های محدودی پیرامون انگیزه‌ها و ‏منافع جهانی‌شدن انجام شده است و با این‌وجود، آشکار است که این فرایند، که تقریباً سابقه‌ای تاریخی ندارد، با ‏اقتصاد سیاسی برانگیخته می‌شود. شرکت‌های رسانه‌‌ای که در سطح جهانی عمل می‌کنند از مزیت‌های خاصی ‏نسبت به همتایان ملّی خود برخوردارند. شرکت‌های فراملّیتی توسط گروه کوچکی از افراد اداره می‌شوند، توانایی ‏‏«دور زدن» شرکت‌های رسانه‌ای بی‌رونق و استفاده حداکثری از منابع و سرمایه‌های خود را دارند و از منافع اقتصاد ‏جهانی استفاده می‌کنند. آنها می‌توانند منابع تخصص، مهارت‌های بازاریابی، استعدادهای ژورنالیستی، را برای مثال ‏از یک حوزه‌ی کاری به حوزه‌ای دیگر انتقال دهند؛ آنها می‌توانند با استفاده‌ی مؤثر از نیروهای متخصص جوامع ‏مختلف، هزینه‌های خود را کاهش داده و نوآوری‌ می‌کنند. این شرکت‌ها می‌توانند شکل‌های گوناگونی از همیاری ‏را ایجاد کنند: می‌توانند یک رمان را در یک کشور توزیع کنند و فیلم ساخته شده بر اساس آن را در کشور دیگر ‏نمایش دهند، می‌توانند بدون آن‌که دغدغه‌ی حقوق مادی و معنوی داشته باشند و یا مجبور به برنامه‌ریزی‌های ‏میان‌شرکتی باشند، یک کار را در به‌صورت پی‌درپی از طریق رسانه‌هایی همچون تلویزیون کابلی، ویدئو، تلویزیون، ‏مجله و کتاب منتشر کنند. امتیاز عمده‌ی دیگری که شرکت‌های چندملیتی دارند این است که بیشتر می‌توانند از زیر ‏بار قوانین ملّی شانه خالی کرده و با تغییر اوضاع فرهنگی و سیاسی و حقوقی، توانایی عمل خود را از یک حوزه ‏به حوزه‌ای دیگر انتقال دهند.

از جمله نکته‌های پیرامونی این فرایند مبتنی بر مخاطره و سود، ‏می‌توان به این ناسازه اشاره کرد که این فرایند از رشد مخاطبان به فراتر از مرزهای دولت‌ـ‌ملت بهره می‌برد. ‏بسیاری از این حوزه‌های عمومی هنوز نورسته و تازه‌کار به حساب می‌آیند. آنها در زمانی کوتاه و به‌صورتی ‏غیررسمی کار می‌کنند ـ منابع محدودی برای تأمین هزینه و پشتیبانی حقوقی دارند، و از این رو، پدیده‌هایی ‏به‌شدت آسیب‌پذیر و گاه گذرایند. برای مثال می‌توان به رخدادهای رسانه‌ای بین‌المللی اشاره کرد که حالا تقریباً ‏هر هفته پخش می‌شوند. همان‌طور که دانیل دایان و الیهو کاتز (1992) و دانیل هالین (1994‏)[10] و دیگران نشان داده‌اند، رخدادهای رسانه‌ای جهانی از جنس نشست‌های ‏جهانی فرایندهایی هستند که بار نمادین بالایی دارند، همه‌ی رسانه‌های جهان آنها را پوشش می‌دهند و «مخاطبان ‏جهانی» خیالی را خطاب می‌کنند. در سه نشست بزرگی که ریگان و گورباچف برپا کردند ـ 1985 ژنو، 1987 ‏واشنگتن و 1988 مسکو ـ مخاطبان دو نیمکره‌ی جهان شاهد شبکه‌هایی همچون سی‌ان‌ان، خط شب[11] ای‌بی‌سی، و برنامه‌ی صبحگاهی 90 دقیقه بودند که روایت‌هایی از نشست‌هایی را نقل می‌کردند که نشان از پایان جنگ سرد داشت. همیشه این انتقاد بوده ‏است که چنین پوشش‌هایی، صلح را تشریفاتی می‌کند و دهان مخاطبان جهانی شیفته‌ی تماشای رخداد را می‌بندد. ‏بی‌شک می‌توان چنین ادّعایی را پیرامون پوشش خبری جنگ مالویناس و جنگ خلیج فارس مطرح کرد؛ البته هنوز ‏نشانه‌هایی وجود دارد که پخش جهانی نشست‌ها و دیگر رخدادها بیشتر در وجه شرطی صورت می‌گیرد، یعنی ‏رسانه‌ها این حس را در مخاطبان خود برمی‌انگیزند که «قوانین» موجود ذره‌ای «طبیعی» نیستند و ساخت جهان نیاز ‏به تلاش برای دستکاری در بخش‌هایی از آن بر اساس معیارهایی خاص دارد.

این تأکید قابل ‏توجه بر وجه شرطی در کنار پیامدهای ناشی از دسترسی به مخاطبان جهانی، می‌تواند اختلاف‌نظرهای عمومی ‏جدیدی را درباره‌ی گسترس قدرت به خارج از مرزهای محدود میان‌ـ‌حوزه‌های عمومی ایجاد کند. برای مثال، در ‏طول نشست‌های ریگان ـ گورباچف، در میان شهروندان و دولت‌های کشورهای مختلف، بحث‌های سیاسی ‏فراوانی پیرامون خطر گسترش تسلیحات هسته‌ای و متعارف جریان داشت؛ یا در روسیه، که زندگی مستقل عمومی ‏چیزی در حد جرم ضدانقلابی و براندازی تعریف شده بود، حامیان بوریس یلتسین از مصاحبه این رهبر تنزل مقام ‏یافته با سی‌بی‌اس و بی‌بی‌سی و مجبور شدن میخائیل گورباچف به انجام مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی روحیه ‏گرفتند؛ از سوی دیگر، ناراضیان مذهبی از طریق چانه‌زنی با رونالد ریگان توانستند نشستی عمومی برپا کنند، ‏جایی که نظرهای متعارضی پیرامون انتخابات، آینده‌ی دین، و مقایسه‌ی تطبیقی «معیارهای زندگی» در امریکا و ‏روسیه مطرح شد.

شاید بارزترین مثالی که می‌توان برای نقش و قدرت رسانه‌ها در تحریک و ‏تقویت مناقشات عمومی پیرامون قدرت در میان میلیون‌ها انسان ارائه کرد، حادثه‌ی میدان تیان‌آن‌من در اواخر بهار ‏‏1989 میلادی در چین باشد. پوشش بیست‌وچهار ساعته‌ی حادثه‌ی میدان تیان‌آن‌من توسط شبکه‌ی خبری سی‌ان‌ان‌ ‏نقطه‌ی عطفی در رشد و توسعه‌ی اخبار جهانی بود. این حادثه علاوه‌بر آن‌که مهمترین گزارش خبری ارائه شده در ‏تلویزیون ماهواره‌ای بین‌المللی بود به‌قول لویس فریدلند (1992) و دیگران اولین فرصت ممکن پیش روی ماهواره ‏برای اثرگذاری بر حوادث بود، که به‌سرعت در سه سطح آشکار شد: در درون مرزهای ملّی، در میان محافل ‏دیپلماتیک جهانی، و در صحنه‌ی بحث‌های عمومی بین‌المللی پیرامون راه‌های حل بحران‌. تعهد سی‌ان‌ان به تهیه‌ی ‏گزارش از همه‌ی زوایا و طیف‌های سیاسی توانست نیازهای دانشجویان را منعکس کند، بسیاری از این دانشجویان ‏با جهان خارج از چین آشنایی داشتند و توانایی‌ها و امکانات رسانه‌ی تلویزیون در راه تشکیل و استقرار حوزه‌ی ‏عمومی برای مقاومت در برابر دولت توتالیتر چین را می‌شناختند. جالب اینجاست که آنها «الهه‌ی دموکراسی» را ‏به‌عنوان نماد اصلی خود برگزیدند و در شعارنوشته‌های خود از جملات آبراهام لینکلن و دیگران به‌زبان انگلیسی ‏استفاده کردند تا بتوانند با مخاطبان غربی ارتباط برقرار کنند. دانشجویان به‌درستی محاسبه کردند که با استفاده‌ی ‏خودآموخته از تلفن، دوربین، و بعد دوربین‌های 8 میلیمتری دستی که روی دوچرخه‌های خود نصب کرده بودند، ‏می‌توان شانس بقا و معرفی خود به جهانیان را افزایش داد. بی‌شک منظور و مقصود آنها در دیگر کشورها و ‏ایالت‌ها آوازه‌ای جهانی یافت. پوشش جهانی حادثه‌ی میدان تیان‌آن‌من توانست اعتبار جهانی حزب حاکم را ‏مخدوش کرده و حتی فرایند فروپاشی آرام و درونی رژیم کمونیستی را تسریع بخشد. در کوتاه مدت، این پوشش ‏خبری به‌یقین توانست حیات تظاهرات را طولانی‌تر کند، تظاهراتی که به کشتار دسته‌جمعی بین 400 تا 800 ‏دانشجو در میدان انجامید. به‌گفته آلک میران که در زمان حادثه‌ی تیان‌آن‌من مدیر پخش بود، «مردم در خیابان به ‏کنار ما می‌آمدند و می‌خواستند ادامه دهیم، پخش کنیم، «تا وقتی برنامه‌ی شما هست آنها حمله نخواهند کرد.» این ‏جمله درست بود. بعد از خاموش شدن دوربین‌ها، سربازان وارد صحنه شدند» (به‌نقل از فریدلند 1992، ص. ‏‏5‏).

توسعه‌ی چشمگیر ارتباطات بین‌المللی شبکه‌ای و رایانه‌ای در طول دو دهه‌ی گذشته، ‏جدیدترین تصویر از کلان‌ـ‌حوزه‌های عمومی را ترسیم می‌کند. در این چرخش، شبکه‌ای جهانی از رایانه‌های ‏متعلق به دولت‌ها، سازمان‌ها، کارگاه‌ها، دانشگاه‌ها و شهروندان با استفاده از فن‌آوری‌هایی همچون سوئیچ ‏بسته‌ها[12]، کاربرانی از سراسر جهان و از همه‌ی ‏طبقات را گرد هم می‌آورد. بسیاری از این فن‌آوری‌های وابسته در دهه‌ی 1960 میلادی به سفارش وزارت دفاع ‏امریکا و توسط مؤسسه‌ی پروژه‌های پژوهشی پیشرفته[13] انجام شد. اینترنت، شبکه‌ای که بیشترین بحث‌ها را پیرامون و درون خود برانگیخته است، ‏دربرگیرنده‌ی حدود سه میلیون رایانه است که به‌عنوان میزبان[14] به‌کار می‌روند و به میلیون‌ها رایانه‌ای متصل‌اند که حدود سی‌ میلیون ‏کاربر دارند.[15] تعداد «شهروندان» اینترنتی رشد ‏سریعی دارد (حدود یک میلیون کاربر در ماه). برخی در اینترنت «می‌گردند» و از روی بی‌کاری به گروه‌ها و ‏سایت‌های مختلف سر می‌زنند. شرکت‌ها و سازمان‌ها معاملات بانکی خود را از طریق اینترنت انجام می‌دهند. ‏پخش زنده‌ی سخنرانی‌ها و انتقال تصاویری از نقشه‌های اقلیمی، نقاشی و عکس‌های مختلف از جمله کاربردهای ‏معمولی است. برخی دیگر از شبکه برای دریافت مقالات از کتابخانه‌ها و نشریات یا گپ‌زدن با دوستی در قاره‌ای ‏دیگر استفاده می‌کنند.

اینترنت را می‌توان با کمترین هزینه یا مجانی برای مقاصد گوناگونی ‏به‌کار برد، از این‌رو، برخی پژوهشگران[16] آن را با ‏اصطلاحاتی نورمانتیک، به مسافران قرن هجدهمی تشبیه می‌کنند که در جست‌وجوی غذا و پناهگاه از یک آبادی ‏به آبادی دیگر می‌رفتند. این تشبیه، با آن‌که می‌تواند ماهیت اختیاری و قراردادی تعاملات اینترنتی را نشان دهد، ‏به‌صورت نابه‌جا به‌کار رفته است. برای مثال این تشبیه، سردرگمی‌های ناشی از سازمانِ اغلب ناسنجیده‌ی منابع ‏اطلاعات در میان کاربرانی که موضوعاتی را مطرح می‌کنند را دست کم ‌می‌گیرد ـ در نتیجه مسافران شاهراه‌های ‏اطلاعاتی بر سر مسیرها، ابزار سفر، قوانین میزبان‌ها و (به‌خاطر ارسال مجدد پیام‌ها توسط فرستنده‌ها و گیرنده‌های ‏ناشناس) مقاصد نهایی، دو دل و مرددند. به‌جاتر آن که این تشبیه توان توصیف و تبیین رشد کلان‌ـ‌حوزه‌های ‏عمومی در اینترنت را ندارد. دسته‌ای از کاربران با «حضور در شبکه» وجود دارند؛ اینان مسافر نیستند، بلکه ‏شهروندانی‌اند که در میان اجتماعات مجازی و دور، بحث‌های سیاسی و اصولی ایجاد می‌کنند. برای مثال، ‏‏«انجمن ارتباطات پیشرو»[17] به‌عنوان یک شرکت ‏جهانی متشکل از اعضای شبکه کار می‌کند: متعهد به ارائه‌ی خدمات ارتباطات رایانه‌ای پیشرفته و کم‌هزینه، ‏به‌منظور تقویت شبکه‌ها و توزیع اطلاعات برای سازمان‌ها و افرادی که در جهت حفظ و پایداری محیط‌زیست، ‏عدالت اقتصادی و اجتماعی و حقوق بشر تلاش می‌کنند. در ساختار انجمن ارتباطات پیشرو، حوزه‌های بحث‌های ‏عمومی («تریبون‌های آزاد بحث عمومی») که همه‌ی مسائل زمین را در بر می‌گیرد، حضوری همیشگی دارد. بدیهی ‏است که تأملاتی پیرامون روابط سیاسی درون خود شبکه‌های جهانی هم چنین حضوری داشته باشند. ‏رویکرد «شبکه‌وند‌ها»[18] به تریبون‌های آزاد عمومی ‏حکایت از خودپسندی دارد ـ بیش از آن که بدهند، می‌گیرند؛ آنها به این حوزه با شک می‌نگرند و همچون ‏گرفتاری‌های ناشی از تبلیغات ناخواسته، همیشه منتظر سوءاستفاده‌اند. بحث‌هایی پیرامون مزایای اعطای یارانه‌های ‏دولتی و استفاده‌ی رایگان از اینترنت در می‌گیرد؛ (در امریکا)‌ پیشنهاداتی برای تشکیل «شرکت پخش اینترنت ‏عمومی» مطرح می‌شود تا همچون یک اتاق پایاپا، بودجه‌های فدرال را هدایت کرده، تراکم و کیفیت محتوای شبکه ‏را افزایش دهد و برای دسترسی شهروندان به اینترنت چانه‌زنی کند؛ و ترس‌هایی بیان می‌شود که صنایع مخابراتی ‏و تفریحی جدید را بنای نظام‌های ارتباطی پیشرفته‌ای می‌داند که دولت‌ها و بازار را قادر می‌سازد بر بخش‌هایی از ‏اینترنت نظارت داشته باشند و هزینه‌های دسترسی را افزایش دهند.

حوزه عمومی - بخش اول

                                                                                                                                                    نویسنده ‎ جان کین ‎                                                                                                                      

                                                                                                                                     ‎ترجمه‌ی اسماعیل یزدان‌پور

 

بخش اول :

دوران استیلای دیرین زندگی عمومی با ‏ساختارهای تعیین شده توسط دولت، محدود به یک ناحیه‌ی جغرافیایی، و تحت تأثیر رادیو، تلویزیون، روزنامه و ‏کتاب به پایان می‌رسد. فضاهای متکثر شبکه‌ای برای ارتباط، سلطه‌ی این ساختارها را به تدریج فرسوده می‌کند؛ ‏این فضاهای شبکه‌ای در قید مستقیم یک قلمرو نیست و در نتیجه، هر چیزی که پیش از این شباهتی با حوزه‌ی ‏عمومی مجرد و مکان‌مند داشت را برای همیشه دور می‌زند و متلاشی می‌کند. آرمان یک حوزه‌ی عمومی ‏یکنواخت و بینش ملازم با آن، که جمع شهروندان مقید به یک قلمرو را در تلاش برای حفظ یک خیر عمومی ‏تعریف می‌کند، منسوخ شده است. به‌جای این‌ها، به بیانی مجازی، زندگی عمومی امروز «دوباره فئودالی» می‌شود. ‏فئودالی‌ شدن دوباره، به‌معنایی که هابرماس در تحول ساختاری عرصه‌ی عمومی[1]به‌کار برد نیست، و بیشتر به‌معنای ایجاد مرقع و موزائیک پیچیده‌ای از ‏عرصه‌های عمومی کوچک و بزرگ، هم‌پوشان و در ارتباط با یکدیگر است؛ این امر ما را بر آن می‌دارد که تمامیت ‏فهم خود از زندگی عمومی و دیگر مفاهیم «شریک» همچون افکار عمومی، خیر عمومی و دوگانه‌ی خصوصی / ‏عمومی را اصلاح کنیم.

گرچه این حوزه‌های عمومی در بسترهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت ‏و گوشه و کنار جامعه‌ی مدنی و دولت ظاهر می‌شوند، همه‌ی آنها مراحل کنش مقید به علاقه و قدرت هستند که ‏ویژگی‌های اصلی حوزه‌ی عمومی را از خود نشان می‌دهند. حوزه‌ی عمومی شکل خاصی از روابط مکانی میان دو ‏یا چند نفر است که معمولاً از طریق وسایل ارتباطی (تلویزیون، رادیو، ماهواره، نمابر، و غیره) با هم ارتباط دارند. ‏در این وسایل ارتباطی، برای مدتی کوتاه یا بلند، مناقشاتی عاری از خشونت پیرامون روابط عملیاتی قدرت رخ ‏می‌دهد؛ این مناقشات می‌تواند پیرامون مسائل موجود در محیط گفت‌وگو و یا پیرامون ساختارهای سیاسی و ‏اجتماعی بزرگ‌تر باشد. با این معنا، حوزه‌ی عمومی هیچگاه به صورت ناب و خالص ـ یا به‌اصطلاح، ‏الگوی ‏ایده‌آل[2] ـ پدیدار نمی‌شود و به ندرت به صورت ‏جدا و منفرد پدید می‌آید. با آن که حوزه‌های عمومی همیشه به‌صورت شبکه‌ای و در هم تنیده هستند، وضعیتی ‏شکسته دارند؛ وضعیتی که با گرایش به سوی حوزه عمومی یکپارچه رفع نمی‌شود. مثال‌هایی که در اینجا آمده ‏است، ناهمگنی و ناهم‌اندازگی آنها را نشان می‌دهد؛ و به همین دلیل است که ـ به رغم امکان شکل گرفتن ‏تعبیرهای غلط ـ تصمیم گرفتم میان خُردـ‌حوزه‌ی عمومی[3]، که ده‌ها، صدها یا هزاران منازعه کننده در سطح‌ درون مرزی را شامل می‌شود؛ میان‌ـ‌‌حوزه‌ی ‏عمومی[4]، که میلیون‌ها انسان متعامل در سطح ‏چارچوب‌های دولت‌ـ‌ملت را شامل می‌شود؛ و کلان‌ـ‌حوزه‌ی عمومی[5] که به‌طور عادی دربرگیرنده‌ی صدها میلیون و حتی میلیاردها انسانی است که مشغول بحث ‏پیرامون سطوح فراملّی و جهانی قدرت هستند. هر یک را به تفصیل تشریح خواهیم کرد و معانی ضمنی هر یک را ‏برای یک نظریه سیاسی اصلاح یافته پیرامون نقش حوزه‌های عمومی در جمهوری‌های مردم‌سالار بررسی خواهیم ‏کرد.

خُردـ‌حوزه‌های عمومی

قهوه‌خانه، نشست‌های شهری و انجمن‌های ادبی که اولین حوزه‌های عمومی مدرن را در خود ‏پروراندند، همتاهای امروزی خود را در فضاهای محلی متنوع و متفاوتی می‌یابند که در آن شهروندان به بحث و ‏مناقشه پیرامون چه‌کسی باید چه کاری را چه زمانی و چگونه انجام دهد مشغولند. کتاب جان فیسک با عنوان ‎‎بازی‌های قدرت (1993) برای اهمیت مکان‌های کوچک و از پایین به بالا دلایل متقاعد کننده‌ای ارائه داده ‏است؛ جاهایی که شهروندان هویت خود را شکل‌ می‌دهند و این هویت‌سازی اغلب در مخالفت با نگاه از بالا به ‏پایین قدرت‌های «استعمارگر»ی است که تنظیم، دستکاری و یا زدودن (یا «رتبه‌بندی») زندگی عمومی در سطح ‏محلی را قصد کرده است. فیسک از یک سو (به‌تبعیت از فوکو) به درستی تأکید می‌کند که این حوزه‌های عمومی ‏کوچک می‌دانند که همه‌ی نهادهای بزرگ به همکاری و اطاعت وابستگان خود نیاز دارند، و هر تغییری در سطح ‏خرد آثار محتومی در سطح کلان دارد، اما او مناقشات درونی این مکان‌ها را دست کم می‌گیرد و در عوض ترجیح ‏می‌دهد بر روابط مبارزه‌ای میان ناحیه و «قدرت‌های استعماری» تأکید کند و به پتانسیل‌های غنی این مناقشات ‏محلی و منطقه‌ای برای نظریه‌ی حوزه‌ی عمومی توجه نکند. دو مثال این نکته را روشن می‌کند و معنای ‏خردـ‌حوزه‌ی عمومی را آشکار می‌کند.

خردـ‌حوزه‌های عمومی بخش حیاتی همه‌ی ‏جریان‌های اجتماعی امروزند. همان‌طور که پل می‌یر، آلبرتو ملوچی و دیگران بیان کرده‌اند، جریان‌های اجتماعی ‏معاصر بیش از آن که دغدغه‌ی مبارزه بر سر تولید و توزیع منابع و کالاهای مادی را داشته باشند، به فکر راه‌های ‏تولید و انباشت اطلاعات و ایجاد و تأمین معنا در میان اعضای جوامع پساصنعتی هستند (ملوچی 1989). برای ‏مثال، سازمان‌های نهضت‌های زنان به طرح سئوالات مهم پیرامون نابرابری‌های مادی بسنده نمی‌کنند و به‌صورتی ‏همزمان، از طریق نشان دادن اهمیتِ به‌رسمیت‌شناختن نمادین تفاوت‌ها به بقیه‌ی جامعه، هنجارهای مذکر غالب را ‏هم به چالش می‌کشند. با آن که این نهضت‌ها گرایش‌هایی سعادت‌جویانه دارند،‌ تأکید فراوان آنها بر تعریف و ‏بازتعریف تفاوت‌های نمادین، دلیل خوبی بر عدم پیروی آنها از پنداره‌های بزرگ و اتوپیاهای آینده است. حامیان، ‏هواداران و فعالان این جنبش‌ها «خانه‌به‌دوشان اکنون»اند. آنها بر زمان حال متمرکز می‌شوند و در آن به تمرین ‏تغییرات اجتماعی مطلوب خود مشغولند و از این‌رو، وسایل سازمانی آنها ارزشی برابر با هدف دارند. جریان‌های ‏اجتماعی در حالت عادی شامل شبکه‌های کم‌رنگی از سازمان‌ها، پروژه‌ها، آشنایی‌های محلی، دوستی‌ها، و ‏گروه‌ها کوچکی است که غرق در زندگی روزمره‌ی خود هستند. این شبکه‌های سرگرم کار، که بر همبستگی، ‏نیازهای فردی و اشتغال پاره‌وقت تأکید می‌کنند، آزمایشگاه‌های کوچکی هستند که تجربه‌های کوچک را ابداع و ‏ترویج می‌‌کنند. نهضت‌ها، در این آزمایشگاه‌های کوچک، ابزارهای مختلف ارتباطی (تلفن، فاکس، فتوکپی، دوربین ‏فیلم‌برداری، ویدئو، رایانه شخصی) را به‌کار می‌گیرند تا رموز و قوانین زندگی روزمره را به‌پرسش بکشند و انتقال ‏دهند. این آزمایشگاه‌ها نقشی چون فضاهای عمومی دارند که در آن عناصر زندگی روزمره ترکیب و بازترکیب ‏می‌شوند، توسعه می‌یابند و مورد آزمایش قرار می‌گیرند. حوزه‌های عمومی از قبیل محافل بحث، بنگاه‌های ‏انتشاراتی، اماکن مذهبی، درمانگاه‌ها، و یا گپ‌های کوچک سیاسی با دوستان و آشنایان، جاهایی هستند که ‏شهروندان در آن شبه‌ـ‌دستورات واقعیت را به چالش می‌کشند و با تجربه‌های جایگزین زمان، مکان و روابط ‏میان‌فردی با آنها مقابله می‌کنند. این حوزه‌های عمومی به تدریج در رویدادهای رسانه‌‌ای، همچون تظاهرات برای ‏احقاق حقوق اقلیت‌های فکری یا تحصن در اعتراض به احداث جاده یا نیروگاه، آشکار می‌شوند. شگفت آن که ‏این خردـ‌‌حوزه‌های عمومی، قدرت خود را بیش از هر چیز از نهفتگی و پنهانی خود می‌گیرند. این خردـ‌حوزه‌های ‏عمومی، «خصوصی» به نظر می‌رسند و از دور، بر زندگی رسمی عمومی، سیاست حزبی، و جار و جنجال‌های ‏رسانه‌ای اثر می‌گذارند، و در عین حال، همه‌ی ویژگی‌های کارهای عمومی گروه‌های کوچک را در خود دارند؛ ‏چالش توزیع موجود و مرسوم قدرت توسط این گروه‌ها نتیجه‌بخش است، چرا که آنها آزادانه در گوشه و ‏کنارهایی از جامعه مدنی عمل می‌کنند که ارزش خبری ندارند.

همان‌طور که در مثال ‏بحث‌های پیرامون بازی‌های ویدئویی مشهود است، خُردـ‌حوزه‌های عمومی می‌توانند در میان کودکان خانواده هم ‏شکل بگیرند. بسیاری از بزرگسالان، به‌ویژه آنهایی که از دنیای کودکان دورند، جاذبه‌ی فراوان بازی‌های ویدئویی ‏غیرقابل درک است؛ آنها در این اندیشه‌اند که یک دستگیره‌ی چهار کلیده همه‌ی وقت بچه‌ها را هدر می‌دهد، ‏جهلی است که از بر معصومیت بچه‌ها بنا می‌شود، و حتی متنفرند از این که بچه‌های امروزی اولین نسلی هستند ‏که پیش از آموزش خواندن و نوشتن با رایانه آشنا می‌شوند. اما برای بیشتر بچه‌ها، حداقل بیشتر پسرهای بین ‏هشت و هجده، تجربه‌ی بازی‌های رایانه‌ای و ویدئویی و تولید فرهنگ و روایت‌های روزمره در مدرسه و معاوضه ‏و استفاده شریکی از [سی‌دی‌ها و] نوارهای ویدئویی و به‌کارگیری واژگان انتقادی (آکنده از کلمات رمزگونه‌ای ‏همچون «جیز»، «بدبو» و «پرباد»)، بخش غیرقابل تفکیکی از زندگی روزمره شده است؛ بخشی که تنش‌هایی با ‏دنیای بزرگسالان را ایجاد کرده است. این شکل از خردـ‌حوزه‌های عمومی در میان خانواده‌ها رشد چشمگیری ‏داشته است. برای مثال، در طول پنج سال اول دهه‌ی 1990 میلادی بازار بازی‌های ویدئویی انگلیس که در ‏سیطره‌ی دو شرکت ژاپنی سگا و نینتدو قرار دارد، از تقریباً صفر به هشتصد میلیون پوند در سال رسید. از هر ده ‏نوجوان بین یازده تا چهارده سال، هشت نفر بازی ویدئویی می‌کنند؛ شش نفر دستگاه بازی شخصی دارند؛ و تنها ‏در سال 1992، دو میلیون دستگاه بازی به‌فروش رسید. آمارهای صنعتی بیشتر به قدرت برنامه‌ها و «قلاب‌»‌های ‏تبلیغاتی اشاره می‌کنند و موفقیت‌های تجاری خود را توصیف می‌کنند، اما این راه به معنای دست‌کم گرفتن قدرت ‎‎انتخاب بچه‌هایی است که بازی‌های ویدئویی را رواج می‌دهند و از روی شم، تلاش می‌کنند بر پیامد‌ها و ‏آثار بازی‌های الکترونیکی اثر گذارند. واقعیت این است که بازی‌های ویدئوی بازاری کنونی، انتخاب بچه‌ها را ‏نقشی بر آب می‌کنند. ساخت کلیشه‌های جنسی از زنان به‌عنوان شخصیت‌های قربانی و مفعولی که اغلب نیاز به ‏نجات دارند، مثال آشکاری بر این مدعا است (پرووِنزو، 1991‏). با این همه، بازی‌های رایانه‌ای بچه‌ها را به‌سوی ‏ارتباطات دیجیتال می‌کشانند. جذابیت آنها به فقط محدود به این نیست که بچه‌ها برای لحظاتی از دنیای پرتقاضای ‏خانواده و مدرسه دور می‌شوند و عضو جهان جایگزینی از انسان‌های زیستارشناختی، دوشیزگان گرفتار، ‏تهاجم‌های کهکشانی، و لاک‌پشت‌های جوان و جهنده می‌شوند. علاوه‌ بر این‌ها، بازی‌های رایانه‌ای تعامل را ‏برمی‌انگیزند، هماهنگی میان دست و چشم را ایجاد می‌کنند و مهارت‌های تفسیری را از طریق حرکت در میان ‏متن‌های منظم اما غیرخطی، تقویت می‌کنند. در فرایند فراگیری خواندن کتاب، بچه‌ها به خوانندگانی تبدیل ‏می‌شوند که آزادی ندارند و فقط می‌توانند قوانین متن را رد یا قبول کنند، اما بازی‌های ویدئویی بچه‌ها را با متنی ‏فعال[6] مواجه می‌سازد (نلسون، 1987). از بازیگران ‏خواسته می‌شود مسیرهای ویژه‌ی خود را انتخاب کنند، مسیرهایی که از میان متون متشکله از مجموعه کلمات، ‏تصاویر و صداها می‌گذرند و هر یک ارتباطی الکترونیکی با راه‌ها، مسیرها و زنجیره‌هایی دارند که بی‌پایان و ‏گشوده‌اند. بازی‌های رایانه‌ای، کاربران خود را به انتخاب مسیرهای خود در جنگلی از امکانات برای نجات یا ‏انتقام، و یا رویارویی میان خیر و شر تشویق می‌کنند و با این روش مرز میان نویسنده و خواننده را مغشوش ‏می‌کنند.