فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

اخلاق از دیدگاه ژان ژاک روسو

ترانه جوانبخت

    روسو معتقد است که انسان طبیعتا خوب است و براساس حالت طبیعی، بدی کردن او غیرممکن است. روسو در کتاب "قرارداد اجتماعی" از منافع ویژه ای که تضاد با آنها تشکیل جامعه را واجب کرده انتقاد می کند. او در این کتاب، مسئله اخلاق را براساس ساختارهای اجتماعی شرح می دهد. استدلال روسو جهت برقراری قراردادی بنیادین با جایگزین کردن اخلاق برابری و قانونی به قرارداد و حقوقی ست که طبیعت با نابرابری جسمی بین انسانها موجب شده است. در این مقاله، نگاه انتقادی در وحله نخست متوجه موقعیت کنونی جهان و در مرحله بعد یادآوری اهمیت واحد اخلاقی است که جامعه را به عنوان مجموعه ای واحد تشکیل می دهد و در آن قانون افراد را به یکدیگر مرتبط می کند.
روسو برای دفاع از این نظر از
استدلالهای مختلفی بهره می گیرد. استدلال های روسو که در چند زمینه از جمله طبیعت انسانی، مذهب، اخلاق و قانون است پیرامون یک ایده اصلی ست بین منافع مختلفی که ارتباط اجتماعی را شکل می دهند وجه مشترک وجود دارد و اگر موردی نبود که همه منافع به آن مربوط شوند، هیچ جامعه ای وجود نداشت. بر همین نفع مشترک است که جامعه باید اداره شود و قرارداد اجتماعی اثراتی دارد که بدون آنها غیرممکن است که جامعه به حیاتش ادامه دهد.
استدلا
ل روسو با شروع از قدیمی ترین جوامع و تنها شکل طبیعی آن یعنی خانواده مسیری منطقی می پیماید. روسو سعی در نشان دادن این دارد که با اتمام نیاز بچه ها به پدرشان ارتباط طبیعی تغییر می کند و اعضای خانواده همگی به طور یکسان مستقل می شوند. برای رسیدن به این حد، روسو نتیجه می گیرد که اگر اعضای خانواده به ماندن در کنار هم ادامه دهند، به صورت طبیعی نیست بلکه اختیاری ست و خانواده فقط با قرارداد حفظ می شود. این آزادی مشترک نتیجه طبیعت انسانی ست. طبق نظر روسو، خانواده نخستین مدل جامعه است حاکم نقش پدر و مردم نقش بچه ها را دارند و همگی  به طور آزاد و برابر به دنیا می آیند.
طبق نظر روسو، ارتباط معامله ای که نه تنها شهروندان ویژه را شامل می شود بلکه
مربوط به ایجاد ارتباط بین طبقات جامعه است، به عنوان اصل اجتماعی تعریف شده که عبارت است از یک بنیان واقعی برای ارتباطات اجتماعی که از فرار داد اجتماعی روسو بسط می یابد و مرجع دادن به معیار سودمندی به ویژگی اخلاقی دیگری ازقرارداد اجتماعی مربوط می شود که از این پس برپایه تعادل منافع بین طبقات است. به جای اخلاق سودمندی مشترک برپایه قربانی کردن، توافق مادی اشتراک منافع برپایه گسترش منافع ویژه بین خودشان مد نظر است. این اخلاق اجتماعی و سیاسی بر مبنای تقدم منافع ویژه می باشد.
موضوع دیگری که اهمیت دارد اتحاد اعضای اجتماع است
. طبق نظر روسو، اگر دولت مثل شخصی ست که زندگی اش به اتحاد بین اعضای اجتماع وابسته است و اگر مهمترین آنها بقای خود اوست، برایش نیرویی عمومی لازم است تا بتواند هر گروه را متناسب با دیگران به حرکت درآورد. چون طبیعت به هر انسان، قدرت مطلق بر همه اعضایش را می دهد، قرارداد اجتماعی به پیکره سیاسی قدرتی مطلق بر همه گروهها را می دهد. بنابراین با پذیرفتن جامعه به عنوان ساختاری طبیعی، جامعه توانمند خواهد بود. روسو مفهوم حقوق را در نظر میگیرد او سه نوع حقوق قایل است: حقوق شهروندان، حقوق حاکم و نیز حقوق طبیعی که باید برمبنای ویژگیهای انسانی باشد.

روسو استدلال می کند که همه مجرمینی که به حقوق اجتماعی حمله می کنند به عنوان آشوبگر و خائن هستند، با تجاوز به قوانین از عضو اجتماع بودن در می آیند و حتی با آن مقابله می کنند. روسو نتیجه می گیرد که چنین دشمن نمی تواند فردی اخلقی باشد. برای روسو مجازات کردن یک مجرم قراداد ویژه ای ست. روسو این مجازات را قانونی طبیعی می داند که بدون آن جامعه نمی تواند ادامه حیات یابد. بنابراین اخلاق برای داشتن جامعه ای که در آن افراد به حقوق یکدیگر احترام می گذارند لازم است. بعد از ابن استدلال، روسو این نظر را مطرح می کند که برقراری یک جامعه نیازمند تغییر اعضای آن است. بنابراین باید موجودیت جزئی هر انسان را به موجودیتی که هر کدام از ما از طبیعت دریافت کرده ایم تغییر داد. این تغییر توضیحی برای تشکیل جامعه است
روسو لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوان به حسیات را توجیه می کند
: از آن جایی که هدف شکل دادن موجودی عقل گراست تربیت به وسیله پیش بینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. این اثرات خطرناک شکل غیر طبیعی اخلاقی را که به صورت رفتاری غیرفعال و ریاکارانه درمی آید می گیرند. در مجموع باید اجتناب کرد که نوجوان عادت کند که از روی تحمیل کردن و منفعت جویی رفتار کند. در تربیتی که روسو از آن دفاع می کند باید پیشرفت طبیعی نوجوان را مورد توجه قرار داد. تعلیم صحیح عبارت است از تشخیص انگیزه هایی که به صورت طبیعی ایجاد می شوند. به منظور آن که تاثیر تربیتی نوجوان مثبت باشد، باید به مبانی تعلیمی مرتبط با اعمال قدرت قانونی پرداخت. این مسئله به یافتن اصول تعلیمی انسان و ساختن مدل تئوری تربیتی ایده ال مربوط است. در انتقاد به روش اجتناب از اثرات زیاده خواهی اعمال قدرت یعنی آشوبگری نوجوان، روسو پاسخ می دهد برای شکل دادن فردی با اشتیاق به آزادی، باید ویژگی و ارزش نوجوانی را شناخت و از مقایسه با فرد بالغ اجتناب کرد. ایده روسو آن است که تربیت نوجوان نباید براساس تلقین ارزشهای اخلاقی، اعمال قدرت یا توقعات زیاد جامعه باشد وگرنه نوجوان از آنها دوری خواهد کرد. اگر هدف تربیت، شکل دادن شخص است، نباید هدف و روش را با هم اشتباه گرفت تا نتیجه غیر طبیعی به دست نیاید. استدلال کردن با نوجوان دقیقا معکوس کردن ترتیب طبیعی دریافتها و شکل دادن فردی قابل قبول است. باید با افکار و احساسات نوجوان کنار آمد تا از تبدیل او به شخصی آشوبگر و حسابگر اجتناب کرد طبق نظر روسو، تربیت نوجوان قبل از سن بلوغ نباید براساس اجبار، اطاعت و بی توجهی به اصول اجتماعی باشد. روسو بر این عقیده است که استدلال کردن با نوجوان کاری بیهوده و تضاد آفرین است. روسو از روشی تربیتی دفاع می کند که به آماده کردن عقل ذهنی نوجوان از طریق به کارگیری عقل حسی او می پردازد به گونه ای که نوجوان برای استفاده از نیروی خرد توسط خودش و نه به دلیل عاملی خارجی به طور کافی استحکام شخصیتی بیابد. در اینجا منظور از عقل صرفا توانایی تشخیص خوب و بد و بهره گیری از قضاوت خود نیست بلکه همینطور قوت خواستن و انتخاب بهترین یا بدترین است. می توان نتیجه گرفت که تعلیم عقلانی از عقل یک ابزار می سازد یعنی وسیله ای که برای رسیدن به هدفی مشخص به کار می رود درحالی که عقل فقط یک گشاینده جهت پیشرفتی تدریجی است. نباید هدف و وسیله یعنی تربیت عقلانی و تربیت توسط عقل را با هم اشتباه گرفت زیرا عقلی بچگانه وجود دارد که مخصوص نوجوان است که فقط الزامی را می شناسد که با اجبار همراه نیست و ارزشهای اخلاقی و احتیاجات اجتماعی هر چه بیشتر فرد تربیت کننده به ویژگی سنی نوجوان توجه کند توسعه خواهد یافت. می توان این ایراد را بر این نظریه که لزوم تغییر افراد را پیشنهاد می کند وارد دانست که وجود داشتن اخلاق در جنین جامعه ای ادامه می یابد. روسو مفهوم "شهروند" را به عنوان "عضو حاکم" مطرح کرده است. این دوگانگی آشکار بر مبنای مفهوم فرموله شده "آزادی اخلاقی" است که طبق آن "تبعیت از قانون، آزادی ست" و"آزاد بودن" در تعریف مفهومی قرارداد اجتماعی به معنای "تبعیت از اراده عمومی" است. هر فرد وجود اخلاقی اش را به منظور شرکت در تشکیل اجتماع از دست می دهد. با این وجود فرضیه ای دیگر مطرح است که در آن روسو استدلال می کند که هر فرد می تواند اراده ای ویژه مخالف یا متفاوت از اراده عمومی که به عنوان شهروند دارد داشته باشد. نظر روسو این است که بهتر است برای نوجوان از واژه هایی که بزرگسالان درباره اخلاق به کار می برند خودداری کرد. این یادآوری کاربردی عمومی دارد و می تواند به شکل یک اصل درآید: فایده ای ندارد که به نوجوان لغات و علامتهایی که هیچ گونه مفهومی برایش ندارند را بیاموزیم. روسو مفهوم زبانی جالبی را به کار می گیرد. در صورتی که ایده ای از اشیاء نداشته باشیم چگونه لغات می توانند خودشان ایده های ذهنی به وجود آورند؟ لغات در واقع علاماتی هستند که به اشیاء و یا ایده ها مربوط می شوند. برای یک نوجوان واژه ها می توانند جهت طرح اشیاء در غیابشان به کار روند درحالی که اگر این واژه ها صرفا ایده ها را نشان دهند، همانند مفاهیم اخلاقی، به دنیای واقعیت مربوط نخواهند بود بلکه دنیایی ذهنی را مجسم می کنند که هنور دنیای نوجوان نیست. نتیجه ای که روسو می گیرد آن است که برای تغییر ندادن ماهیت ذهنیت هایی که نوجوان درباره اخلاق دارد، ایده آل آن است که شناخت او را به تجربیات حسی محدود کنیم. با توجه به این اصل که تربیت باید ریتم طبیعی نوجوان را حفظ کند، روسو پیشنهاد می کند که جریان یادگیری او را نباید با تعجیل از طرف بزرگسالان شتاب داد. اگر این اصل رعایت نشود در نوجوان نگرشی غیرعقلنی و تغییر شکل یافته از اخلاق ایجاد خواهد شد. بعد از نشان دادن خطراتی که در تربیت نوجوان در به کارگیری لغات اخلاقی قبل از آن که وی قادر به درک آنها باشد وجود دارد، روسو از آن نتیجه می گیرد که ذهنیت های نوجوان به داده های حسی محدود می شود. عقل در فرایند گسترش روانی فرد به دو صورت شکل می گیرد: نخست "عقل حسی" ست که ابتدایی ترین می باشد و جوهره "عقل ذهنی" را شکل می دهد. عقل حسی از نظر زمانی پیش از عقل ذهنی ست. تربیت مناسب عقل حسی باید گسترش عقل ذهنی را ممکن کند. اصلی که در اینجا نیز پروژه تربیتی را حرکت می دهد رعایت کردن ترتیب طبیعی ست که با عقل حسی شروع می شود.

منابع: 

M. P. Nichols, “Rousseau’s Novel Education In The Emile”, Political Theory, Vol. 13, No. 4 (1985), p. 535-558. 

R. A. Nye, “Forum: Biology, Sexuality, and Morality In Eighteenth- Century France", Eighteenth Century Studies, Vol. 35, No. 2 (2002), p  .235-277.

 J. J. Rousseau, “Du Contrat Social” (1762).

مطالب مرتبط : ژان ژاک روسو و اندیشه عدالت

به نقل از :

http://philosophers.atspace.com/t_rousseau.htm

ارتباط سالم؛ جهانی سالم

 

 

ارتباط سالم؛ جهانی سالم

به نقل از روزنامه هموطن سلام  ۱۷ مهر ۸۴

روابط بین فردی دو جانبه است و هر کس در صدد است که آنچه را که خود می‏طلبد در دیگران جست‏وجو ‏کند.

ارتباط و فرآیند آن که دارای نتایجی مثبت یا منفی است از مقوله‏های مهم کارشناسان و جامعه‏شناسان امروزی است به طوری که چگونگی برقرار کردن ارتباط، انواع آن و نتایجش می‏تواند در سلامت فرد و جامعه نقش مخرب یا سازنده داشته باشد.
دکتر مرتضی شانه‏ای روانشناس و مشاور در گفت‏وگویی با تشریح و توضیح پیرامون ارتباط و پیچیدگی‏های آن از نقش این فرآیند در کاهش بیماری‏های روان تنی سخن می‏گوید.
- فرآیند ارتباط با توجه به اهمیت آن در جوامع کنونی چگونه است و چطور می‏توان آن را تشریح کرد.
* همانطور که پیشتر ذکر شد ارتباط فرآیندی متقابل است که می‏تواند دارای نتیجه‏ای مثبت یا منفی باشد کما این‏که سولیوان، روانشناس معروف معتقد است که فواید اثرات متقابل بین افراد بستگی به پس خوراند (فیدبک) مثبت آن دارد. اگر این چنین باشد موجب مجذوب شدن دیگران و در نتیجه ارزش قائل شدن آنها برای برقراری ارتباط و احساس امنیت برای خودشان می‏شود.
برعکس این قضیه هم صادق است یعنی آن که هر گاه روابط بین فردی موجب نگرانی و اضطراب شدید شود مخصوصا در دوران‏های اولیه زندگی موجب بروز دفاعیات و متعاقب آن و استفاده از مکانیزم‏های دفاعی منفی خواهد شد که این نوع مکانیزم از نوع تنزیلی است یعنی رابطه را به جای آن که اوج بدهد نزول می‏بخشد و نه تنها به رشد فرد کمک می‏کند بلکه موجب اختلال در ارتباط و رشد فرد خواهد شد.
بنابراین روابط بین فردی دو جانبه است و هر کس در صدد است که آنچه را که خود می‏طلبد در دیگران جست‏وجو ‏کند.

- این دو جانبه بودن به چه معناست و فرد چگونه آنچه را که دارد می‏خواهد در دیگران جست‏وجو کند.
*‏ فرض کنید نوجوانی که نسبت به خود بدگمان است و احساس بی کفایتی می‏کند هنگامی که دیگران دست دوستی به سوی او دراز می‏کنند که تمایل به رد پیشنهاد دارد تا قبول دوستی؛ تا بددلی و بی‏اعتمادی خود را همچنان حفظ کند اما تجربیات مثبت موجب احساس پشتیبانی و کاهش تنش ناشی از محترم شمردن دیگران و احساس امنیت فرد می‏شود و برعکس تجربیات منفی تهدیدآمیز، مضطرب‏کننده و موجب احساس عدم امنیت می‏شود.

 

" هر چند با ایجاد ارتباطات اجتماعی و از جمله تعهد به وظایف و مسئولیت‏ها، مسائل و مشکلات آدمی افزوده می‏شود اما در کنار آن یکسری از مشکلات و مسائل نیز کاهش می‏یابد یا حل خواهد شد... "

 
 


- اهمیت ارتباط در جوامع امروزی بر کسی پوشیده نیست لطفا درباره این اهمیت بیشتر توضیح دهید.
*‏ طرز رفتار و پندار مردم از خویشتن اول بستگی به طرف فرد دارد و دوم زمان ارتباط نیز بسیار مهم و اثرگذار است. این دو در نحوه رفتار و پندار از خودمان موثر است و به همین خاطر است که نوجوانان در رفتارهای متقابل خود با افراد مختلف برخوردهای متفاوت دارند. یعنی با پدر و مادر یک نوع ارتباط و با دوستان نوعی دیگر دارند. یا با افراد هم جنس و غیرهم جنس نوعی دیگر از ارتباط را بر می‏گزینند. به لحاظ همین اهمیت است که هنگام رویارویی مشکلات و در مواقع سخت زندگی وجود دوستان صمیمی، خانواده گرم و آشنایان دلسوزموجب احساس ایمنی و اعتماد می‏شود.

- نقش ارتباط در سلامت روان و جسم فرد به چه نحو است؟
*‏ با توجه به مطالب فوق نتیجه می گیریم که وجود پیوندها و ارتباط‏های اجتماعی با انسان‏های دیگر نقش مهمی هم در سلامت روانی و هم در سلامت جهانی دارد. پژوهش‏های علمی نیز این نتیجه را تایید کرده‏اند به این صورت که افراد با ارتباطات اجتماعی (به‏ویژه افراد متاهل) کمتر دچار بیماری روانی و جسمانی می‏شوند.
هر چند با ایجاد ارتباطات اجتماعی و از جمله تعهد به وظایف و مسئولیت‏ها، مسائل و مشکلات آدمی افزوده می‏شود اما در کنار آن یکسری از مشکلات و مسائل نیز کاهش می‏یابد یا حل خواهد شد.
در واقع پیوندها و روابط و معاشرت‏های بین فردی و اجتماعی مانند سپری در برابر ناملایمات زندگی از انسان دفاع می‏کنند و قادرند اثر شدیدترین فشارها و مصیبت‏ها را نیز خنثی کنند.
به زبان علمی به چنین ارتباط‏ها و پیوندهای اجتماعی «حمایت‏های اجتماعی» گفته می‏شود که در بحث علوم انسانی و مسائل اجتماعی و فرهنگی جایگاه ویژه‏ای دارد.


-پیش از شروع مصاحبه به سطوح و انواع ارتباط اشاره کردید. می‏توانید در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
*با توجه به تعریف ارتباط می‏توان یک تعریف ارتباطی برای زندگی عنوان کرد. به این صورت که زندگی برآیند مجموعه ارتباطات متقابل افراد با خود و دیگران، گروه‏ها، جامعه و متافیزیک طی مراحل مختلف زندگی است. بنابراین می‏توان پنج سطح عمودی ارتباط را طبق این تعریف عنوان کرد:
-1 ارتباط فرد با خود
-2 ارتباط فرد با دیگری (بین فردی)
-3 ارتباط فرد با گروه یا جامعه (ارتباط‏های اجتماعی)
-4 ارتباط فرد با محیط (حیوانات، نباتات، اشیاء و ...)
-5 ارتباط فرد با متافیزیک (ارتباط الهی و معنوی)
نوعی دیگر از انواع ارتباط که ارتباط افقی گفته می‏شود به شرح زیر است:
-1 ارتباط فرد با والدین
-2 ارتباط فرد با مدرسه
-3 ارتباط فرد با همگنان (مثل هم‏سالان و دوستان)
-4 ارتباط فرد با محیط کار
-5 ارتباط فرد با غیرهمگنان (مثل غیرهم‏جنس)
-6 ارتباط عرفی، شرعی و قانونی فرد به عنوان ازدواج
-7 ارتباط فرد با همسر و اعضای خانواده از جمله فرزندان و فرزندان آنها (نوه‏ها)

 

" با توجه به تعریف ارتباط می‏توان یک تعریف ارتباطی برای زندگی عنوان کرد. به این صورت که زندگی برآیند مجموعه ارتباطات متقابل افراد با خود و دیگران، گروه‏ها، جامعه و متافیزیک طی مراحل مختلف زندگی است... "

 
 


- در پایان در ارتباط با نقش رابطه در جوامع کنونی و سلامت جامعه توضیحاتی ارائه دهید.
*‏ انسان نیاز به ارتباط دارد و باید با خود ارتباط صحیح داشته باشد یعنی صحیح غذا بخورد، صحیح زندگی کند و بیاندیشد. یکی از انواع ارتباط ازدواج است که عدم آن باعث بروز بیماری‏های روحی و جسمی می‏شود. همانطور که اعلام شده است 60 درصد بیماری‏ها شبه جسمی هستند و بیماری‏های روان تنی گفته می‏شوند. تنظیم ارتباط در افراد متاهل نیاز به شناخت و علم کافی دارد و کسانی که از این وظیفه شانه خالی کنند یا ندانند که چگونه ارتباط برقرار کنند آسیب‏های جدی به خود و جامعه وارد می‏کنند.

نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی

 

 

 

خسرو ناقد

گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است. بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را نه به مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.
این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود.
من در اینجا به تناسب با موضوع این نوشتار که نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی است، تنها به همین اشارات بسنده می کنم. اما بر کسی پوشیده نیست که پرداختن به کارکرد رسانه های گروهی و به خصوص بررسی نقش و مسئولیت رسانه هایی چون صدا و سیما در جوامع در حال توسعه که عامهء مردم کمتر امکان دسترسی به رسانه های نوشتاری دارند، از اهمیت بسیار برخوردار است؛ خاصه تأثیر و نفوذی که این رسانه ها در فرایند شکل گیری جامعهء مدنی دارند. این امر به ویژه در مورد ایران و در وضعیت کنونی که جامعه در حال گذار از ساختاری اقتداری به مناسباتی مبتنی بر قانون است، به مسأله ای حیاتی و سرنوشت ساز تبدیل شده است؛ چرا که ادامهء کوشش های گسترده و دگرگونی های امیدوارکننده ای که پس از «خرداد 76» پدید آمده بود و هم اکنون دچار کندی و رکورد شده است، پیش از هر چیز مستلزم گشایش دوباره در عرصهء مطبوعات به طور اخص و رسانه های گروهی به طور اعم است. باید دانست که هیچ اصلاح و دگرگونی و هیچ بهبود و پیشرفتی در جامعه به وقوع نخواهد پیوست، مگر آنکه پیشتر گفت و گویی گسترده و همه جانبه میان صاحب نظران و کارشناسان عرصه های گوناگون صورت گیرد؛ و کیست که هوشیاری و بیداری مردم و جایگاه اندیشمندان و روشنفکران و منتقدان و نیز فعالیت آزادانهء رسانه های مستقل را در این فرایند بتواند کتمان کند.
آنچه اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می گیرد و اغلب از نظرها دور می ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی مستقل است. این نوع رسانه ها، در گونه ها و رویه های خود، عرصه ای مناسب برای طرح نظرات و نظریه های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است. اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به دور از جار و جنجال های برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می دهند، به تبیین ماهیت عناصر شکل دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده از توسعه و تکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیت اند.
با این همه، نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد توجه قرار نمی گیرد. البته بی اعتنایی به رسانه های فرهنگی و نادیده گرفتن جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به دنیای مطبوعات در ایران است. نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه رواج عام دارد و تیراژ روزنامه ها و مجله های رنگارنگ هفتگی سر به میلیون می گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به سیاست گذاری فرهنگی این کشورهاست که به موجب آن حداقل یک سوم از نسخه های این گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه های عمومی و دانشگاه ها و دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه های فرهنگی تضمین می شود، بلکه امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می آید. دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری های بیشماری را بپذیرند و متحمل هزینه های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق علمی ایجاب می کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به صورت انحصاری انجام نمی گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی گیرد و فقط به حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به گونه ای در خط سیاسی حزب حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی شود. از سوی دیگر، این پشتیبانی ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به دولت صورت نمی پذیرد، بلکه مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت های بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.
اما متأسفانه چنین دوراندیشی فرهنگی و استدلال منطقی، در کشورهایی نظیر ایران تاکنون کمتر مجال بروز پیدا کرده اند. برنامه ریزان و مجریان مسایل فرهنگی بیشتر به تأثیرات آنی و گذرای اقدامات و سیاستهای تبلیغاتی و نمایشی خود دلبسته و دلخوش اند تا به برنامه ریزی فرهنگی اساسی و بلند مدت برای جوانان و نسل های آینده و تقویت بنیّه علمی نهادهای آموزشی. افزون بر این، در حوزهء امور فرهنگی نیز مانند دیگر حوزه ها، انحصار طلبی و مدار بستهء تقسیم مسئولیت ها میان چند تن از کارگزاران این یا آن جناح سیاسی جریان دارد و به ندرت کار به دست کارشناسان و چهره های تازه و با استعداد سپرده می شود. برای نمونه می بینیم که اغلب نشریات پُرشمارگان به نوعی در دست نهادهای دولتی و بنیادهای و حوزه های وابسته به نظام حکومتی است و توسط کارگزاران آنها اداره می شود. البته این راه و روش ها به دوران بعد از انقلاب محدود نمی شود؛ پیشتر نیز سیاست گذاری های فرهنگی، کمتر بر واقعیت ها و نیاز ها و خواست های جامعه و پشتیبانی و حمایت از فرهنگ سازان و فرهنگ پروران تکیه داشت و بیشتر بر خود بزرگ بینی و توهم و تقلید و تبلیغات کاذب استوار بود. در آن زمان نیز همانند امروز، نشریات و مجله های فرهنگی و ادبی مستقل، بیش از همه از تبعات این سیاست های نادرست، صدمه و ضربه می دیدند. برای مثال کافی است که به دوره های یکی از معروف ترین و معتبر ترین مجله های فرهنگی و ادبی تاریخ معاصر ایران، یعنی «مجلهء سخن» که به همت شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری منتسر می شد نگاه کنیم، یا به «مجلهء یغما»ی مرحوم حبیب یغمایی؛ تا ببینیم که مدیران و سردبیران این دو نشریه با چه مصایب و مشکلاتی مواجه بودند و با چه سختی و مشقتی – و گاه با وقفه های یک دو ساله- مجله را منتشر می کردند. طرفه آن که درست مقاله ها و شعرها و ترجمه های مندرج در همین دو مجله و نیز برخی از نشریات فرهنگی و ادبی آن دوران، امروز مرجعی موثق و معتبر  جهت تحقیقات دانشگاهی و پژوهش های آکادمیک ادبی بسیاری از محققان و دانش پژوهان است؛ تا جایی که تقاضای بسیاری از علاقه مندان موجب گردید تا پس از انقلاب، دوره های مجلهء «سخن» و «یغما» به صورت کتاب تجدید چاپ شود. و این در حالی است که در زمان انتشار این نشریات، خوانندگان اندکی به خرید و اشتراک و مطالعهء آنها رغبت نشان می دادند و در خواست های مکرر مسئولان آنها به مشترکان و نمایندگان پخش و فروش این نشریات بهترین گواه این مدعاست.
در حال حاضر به رغم رشد کمّی نشریات فرهنگی و ادبی - که به وضوح بخش قابل توجهی از آنها در دست نهادهای دولتی و یا وابسته به نظام حکومتی است و ناگزیر قادر به طرح همه جانبه و بی طرفانهء مسایل نیستند-  شاهد ارتقاء سطح فرهنگی و کیفیت بالا آنها نیستیم. متأسفانه حتی نشریات فرهنگی غیر دولتی موجود را هم نمی توان در زمرهء «نشریات فرهنگی مستقل» به شمار آورد؛ چرا که آنها نیز با سیاست گذاری های نادرست دولت در حوزهء مسایل فرهنگی، به تدریج به دولت و دیگر نهادهای حکومتی وابسته شده اند و ادامهء حیاتشان بدون یارانه های جوراجور غیر قابل تصور است. اصولاً کمتر مشاهده می شود که نشریه ای به جایگاه و نقش خود در عرصه فرهنگی جامعه واقف باشد و آگاهانه و با برنامه ریزی دقیق و هدفمند به مسایل گوناگون فرهنگی بپردازد. اغلب نشریات بیشتر به «جُنگ فرهنگی و ادبی» تبدیل شده اند تا نشریه ای فرهنگی به مفهوم واقعی آن. کمتر نشریه فرهنگی مستقلی را می توان سراغ گرفت که قادر باشد بدون هراس از فشارهای گوناگون، مسأله ای اساسی را با جدیت و به طور مستمر به بحث و مناظر بگذارد و از اندیشمندان و روشنفکران دعوت کند که آزادانه در این گفت و گو شرکت کنند. اگر هم نشریاتی نظیر «کتاب ماه»، «نامهء فرهنگ» و یا «فصلنامهء فلسفی، ادبی و فرهنگی ارغنون» گهگاه به طرح مسایلی می پردازند و یا موضوع خاصی را در نشست های ماهانهء خود به گفت و گو می گذارند، به دلیل وابستگی و تعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ناگزیرند در انتخاب موضوع و دعوت از صاحب نظران، جانب احتیاط را رعایت کنند و مقالات و مباحث را در قالب تنگ دیدگاه های خود محدود کنند تا مبادا ادامهء انتشار نشریه و، بالتبع موقعیت سردبیر و معاش گردانندگان آن به خطر افتد. مثلاً اگر یکی از این نشریات، برای نمونه شماره ای ویژهء «فلسفه معاصر» انتشار دهد و به این منظور میزگردی برپا کند و مطالبی در این زمینه گرد آورد، ولی سردبیر فصلنامه با این یا آن متفکر سرشناس و صاحب نظر ایرانی که مغضوب نظام است، میانهء خوبی نداشته باشد یا نظریه های آن فیلسوف نامدار غربی را خوش نداشته باشد، نه اندیشمند ایرانی را به میزگرد دعوت می کند و نه اجازه می دهد که نظرات آن فیلسوف اروپایی مطرح شود. از این مثال ها به وفور می توان برشمرد. 
به هر حال، تا زمانی که نشریات فرهنگی مستقل به استقلال واقعی دست نیابند و بدون بیم و هراس مجال نیابند و مجاز نباشند تا مسایل اساسی جامعه را به بحث و مناظرهء آزاد گذراند، به صورت جُنگ های فرهنگی و ادبی بی آزار، و صد البته بی خاصیت باقی خواهند ماند و از قَبَل آنها هیچ چیز عاید جامعه نخواهد شد.

 

*انتشار در: روزنامه شرق، پنجشنبه 8 آبان ماه 1382

 بازنشر در: در تارنمای بانک اطلاعات نشریات کشور (magiran)

 

 

نقش رسانه ها در شکل دهی فرهنگ عمومی

نویسنده : دکتر عبدالرضا رحمانی فضلی

رسانه ها با تحولاتی که در جنبه های مختلف از بعد فن آوری تجهیزاتی و حجم و روش داشته اند به عنوان حاملان و منتقل کنندگان پیام می توانند در ساخت فرهنگ عمومی باورها و افکار عمومی موثر باشند. آنها بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی عقیدتی و فرهنگی امکان حضور را در همه نقاط جغرافیایی پیدا کرده اند. این بحث مورد قبول و پذیرش همه دست اندرکاران امر فرهنگ است . اما اینکه در فضا و شرایطی که ما در آن هستیم چگونه از این امر می توانیم در جهت فرهنگ عمومی مورد قبول و منطبق با اهداف و سیاست های تعیین شده یک حکومت با جهان بینی و ایدئولوژی خاص موثر واقع شیوم و از آن بتوانیم بهره برداری خوبی داشته باشیم موضوعی است که مقاله حاضر به آن می پردازد. یعنی به صورت خاص بحث صدا و سیما و نحوه عمل آن در فرهنگ عمومی را مورد بررسی قرار می دهد. تلقی ما این است که فرهنگ عمومی یک پدیده پویا است و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اخترعات اکتشافات نظریه پردازی و رفتارهایی که دردنیا در ابعاد مختلف شکل می گیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونی ها هست .

بنابراین کسانی که اثر و تأثیرگذاری بالاتری در این فرهنگ داشته باشند می توانند در شکل دهی فرهنگ عمومی موفق تر باشند. اثر در فرهنگ عمومی با استفاده از ابزارهایی است که آن ابزارها امکان این تأثیرگذاری را معین می کند> مطبوعات به عنوان یکی از ابزارها و صدا و سیما به عنوان یک ابزار دیگر در این راستا مطرح است . و چون نفوذ حضور> نحوه بیان و شکل انتقال پیام در رسانه صدا و سیما به طرز ویژه ای است که مخاطب را می تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هایی که در آن هست به خود جلب کند این رسانه می تواند در نحوه تغییر دگرگونی در فرهنگ عمومی پرنفوذترین و موثرترین عامل باشد . ما الان در شرایطی واقع شده ایم که فرهنگ عمومی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی و عقیدتی دستخوش تغییر و دگرگونی است یعنی عرصه فرهنگ عمومی امروز یک عرصه کاملاً رقابتی است و کسانی می توانند در عرصه های رقابت حضور پیدا کنند که بتوانند از قانون مندی های عرصه رقابت استفاده کنند و آن قانون مندی های را خوب بشناسند و منطبق با عملکرد آن قانونمندی ها حرکت کنند. این عرصه در تمام امور سیاسی اقصادی و حتی در امور روزمره و جاری صادق است. در شناخت این عرصه آنچه اثر را بیشتر می کند این است که از طرفی پیام نگرش و ارزشی به گونه ای به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومی به مخاطبین ارایه شود که منطبق با نیازهای عموم جامعه باشد . یعنی جامعه نسبت به آن پیام فرهنگ و ارزش احساس نیاز بکند. از طرفی وقتی می توانیم موفق باشیم که بتوانیم آن پیام ارزش را به نحوه مطمئن و به نحوی که در مخاطب اثر بگذارد منتقل بکنیم . برای این که همه این امور به نحو احسن شکل بگیرد می بایست در عرصه ملی و در عرصه رقابتی فرهنگ عمومی دارای اهداف معین و مشخص بوده و منطبق با آن اهداف که اهداف کلان نظام است پیام را انتخاب و به نحو احسن منتقل شود. در رسانه منطبق با این امر یعنی با توجه به وابستگی رسانه با کلیت نظام و به عنوان ابزاری در جهت محقق کردن اهداف نظام تعیین هدف می شود.

اهدافی را که ما به عنوان اهداف اصلی در رسانه به عهده داریم و منطبق با آن برنامه سازی و انتقال پیام می کنیم عبارتند از

تبیین و تعمیق باورهای دینی

یعنی حکومت جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی و ارزشی در جهت پیاده کردن احکام الهی در امور جاری اجتماعی و فردی یکی از وظایفش این است که در تبیین و تعمیق باورهای دینی مردم گام های بلندی بردارد .

بینش سیاسی عمومی جامعه

هدف دیگر این است که بینش سیاسی عمومی جامعه که هر روز در معرض قضاوت های سیاسی و انتخاب های مختلف است تعمیق و گسترش یابد . این انتخاب ها و قضاوت ها در حالی صورت می گیرد که با حجم انبوه اطلاع رسانی چه در داخل با گسترش فضای باز سیاسی و چه در خارج با گسترش رادیوها تلویزیون ها و رایانه در ارتباطا ت اینترنتی روبرو است . صدا و سیما به عنوان یکی از اهداف مهم خود باید بتواند طوری بینش سیاسی جامعه را تعمیق ببخشد که نهایتاً تمام افراد جامعه بتوانند به مرحله قضاوت تشخیص و انتخاب برسند . این به عوان یکی دیگر از اهدافی است که رسانه در جهت محقق ساختن آن تلاش می کند.

وحدت ملی

بحث بعدی به عنوان یکی از محورهای مهم رسانه ای بحث وحدت ملی در چارچوب جغرافیای سیاسی کشور است . در کشورهایی که مرکب از اجزای به هم پیوسته ای متفاوت از نظر منطقه ای نژادی و دین و اعتقادی است اگر در جهت تثبیت همگرایی و تقویت محورها و مولفه هایی که می توانند نهایتاً منجر به همگرایی بشوند تلاش نشود یقیناً به طرف واگرایی و گریز از مرکز به وسیله مناطق خواهد رف . این قوانین و قانونمندی هم در زمان مشروطیت و هم در مسیر تاریخ معاصر و هم بعد از انقلاب تجزیه شده است . هر وقت در حاکمیت مرکزی مولفه ها و محورهای وحدت دچار اشکال بشوند مناطق به طرف واگرایی پیش خواهند رفت . پس به عنوان یک اصل و هدف این موضوع در رسانه مورد توجه بوده و هست .

توسعه کلی

یکی دیگر از اهداف مهم رسانه توسعه کلی است . توسعه از ابعاد مختلف مورد نظر است . برای این که امر توسعه به صورت یک باور و رفتار عمومی قلمداد شود به عنوان یکی از اهداف اصلی سازمان مد نظر است . ما در این شرایط همیشه با این یقین و علم به قضایا نگاه می کنیم که در مسیر و در کوران رقابت های بسیار زیادی هستیم و می بایست به این رقابت ها پاسخ مناسب بدهیم . برای این که اهداف ذکر شده در رسانه با شرایط و نیازهای مختلف هماهنگ شود در چارچوب اهداف رسانه ای از نظر قالب و برنامه تقسیم بندی انجام گرفته است . در رسانه چهار روش و یا چهار رویکرد برای ارایه برنامه ها وجود دارد که موضوعات را در قالب آن اهداف در داخل این چهار رویکرد به مردم ارایه می کند. یکی از روش ها بحث اطلاع رسانی است که مجموعهای از مطالب علمی و آموزشی و مسایل ارشادی و تربیتی در قالب اطلاع رسانی عرصه و برخی از پیام ها به عنوان اوقات فراغت و سرگرمی ارایه می شود. یعنی هر چهار جنبه موضوع از این جهت که مخاطبین نیازمند این موضوعات و مطالب هستند> مورد توجه بوده است . در چارچوبی که عنوان شد با موضوعات متفاوتی روبرو هستیم که از این بعد تفاوتی بین رسانه صدا و سیما در جمهوری اسلامی با رسانه هایی که در دنیا هست وجود دارد

در جمهوری اسلامی رسانه یک ابزار نظام و حکومت و انحصاری تعریف شده است . در پرداختن به موضوعات رسانه های دنیا عمدتاً به دو موضوع و یا مقوله وارد می شوند مقوله اطلاع رسانی و مقوله اوقات فراغت و سرگرمی . اگر مباحث اقتصادی سیاسی اجتماعی و فرهنگی مطرح می شود در دل همین دو موضوع مطرح می شود که بیش از 80 موضوع را نظام به عهده این رسانه گذاشته است .

رسانه صدا و سیما علاوه بر آن دو رویکرد با چهار رویکرد اصلی و بیش از 80 موضوع مختلف روبرو است یعنی علاوه بر این که باید اوقات فراغت را پر کند باید بحث آموزش و ارشاد را به عهده داشته باشد. ضمن عمل اطلاع رسانی بهداشت مردم حفاظت ا ز جنگل ها و مراتع رفتار جمعی جامعه و اعتیاد روابط ایران و آمریکا < ایران و اروپا را هم به عنوان یک موضوع مورد توجه قرار دهد حالا همه اینها در شرایطی اتفاق می افتد که رسانه از لحاظ رقابتی در جامعه امکان رقابت ندارد زیرا یک رسانه انحصاری تعریف شده است آن هم با حجم عظیمی از مسوولیت ها ووظایفی که به عهده اش گذاشته شده است و این بر خلاف مطبوعات و سایر رسانه هایی است مکه این امکان برای آنها به وجود آمده است . این حجم انبوه فعالیت حداقل در بعد پخش در انحصار کامل در بعد تولید به خاطر عدم اتکاء به نیروهای بیرون از رسانه از سال های 1330 به بعد این فرصت برای عموم جامعه به عنوان هنرمندان و کسانی که می توانند در رسانه موثر باشند فراهم نشده است . یعنی تقویت حرفه ای در بیرون صورت نگرفته است . اگر مشکل تهیه کننده کارگردان و سناریو نویسی وجود دارد به این علت است که واقعاً در جامعه در بیرون از صدا و سیما این تقویت حرفه ای صورت نگرفته است . به این حرفه در 5 و 6 سال اخیر هم به صورت ضعیفی توجه شده است . بنابراین باید بخش تولید سناریو و تهیه کنندگانی در بیرون از جامعه تقویی شود و این در شرایطی اتفاق می افتد که ما با مخاطباتی تنوع و متفاوت از نظر سن جنس و سطح تحصیلات روبرو هستیم .

هم چنین آنها از نظر پراکندگی جغرافیایی و فرهنگ های بومی و منطقه ای هم متفاوتند یعنی رسانه ای با حجم انبوهی از وظایف در قالب اهدافی که در چارچوب اهداف نظام تهیه شده بدون امکان رقابت در بیرون و بدون تقویت حرفه و کمک گرفتن از اکثر جامعه در مسیر تحول و تکاملی خودش با طیف متفاوتی از مخاطبین مواجه است که ناگزیر برای برقراری ارتباط با مخاطب با استفاده از شیوه های رسانه طوری عمل می کند که ابتدا اعتماد مخاطب را جلب کند. در این رابطه صدا و سیما آنچه را که تواسنته اجرا بکند این است که تعدا شبکه ها را متناسب با وضعیت مخاطبیت آرایش بدهد. مثلاً در شبکه های تلویزیونی شبکه 1 را به عنوان هویت مخاطب عام شبکه 2 را به عنوان یک هویت آموزش و علمی با مخاطبین خاص شبکه 3 را با توجه به حجم انبوه جوانان و طبقه سنی جوان به عنوان یک شبکه جوان و شبکه 4 را به عنوان شبکه خاص و مسایل آموزشی و علمی و تقریباً نخبه گرایی تعریف کرده است و در درایو هم همین تقسیم بندی ها صورت گرفته است . رادیوی 1 سراسر به عنوان مخاطبین صورت گرفته است . رادیوی 1 سراسر به عنوان مخاطبین عام رادیوی 2 اتانی رادیوی قرآن رادیوی معارف که به زودی افتتاخ خواهد شد و رادیوهای استان ها باز با توجه به تفاوت های منطقه ای به لحاظ تفاوت در فرهنگ ها نگرش ها و باورها شبکه های ملی زده می شود. در شبکه های منطقه ای همان حرف را منتها به زبان های محلی و منطقه ای برای مردم داشته باشند. این طیف گسترده مخاطب و تفاوت در سلیقه مخاطبین سازمان را هر روز با توجه به وضعیتی که دارد و با توجه به سلائقی که مخاطبین دارند در معرض قضاوت های مستمر مردم قرار داده است . این رسانه با حجم عظیمی از ساخت و تولید برنامه معادل 160 هزار ساعت در طی سال و 5 شبکه تلویزیونی > 5 شبکه رادیویی به اضافه شبکه جام جم که به عنوان شبکه بین الملل عمل می کند به اضافه 27 رادیو به زبان های خارجی که در برون مرزی پاسخ نیازهای خارج از مرز را می دهد و چهار شبکه تلویزیونی منطقه ای که برای مناطق خارج از ایران با توجه به دگرگونی مخاطبان تخصیص داده است قادر نیست به تمام نیازهای مخاطبین پاسخ بدهد چرا ؟ چون حجم نیاز مخاطبین در طیف های مختلفی واقع شده اند که این طیف ها در بعضی از موارد به خاطر ارزش های حاکم و نظارت ها و دقت هایی که در رعایت مسایل در بعد شرعی و در بعد عرفی دارد از آن حریم ها بیرون می روند. مثلاً بحث موسیقی . به عنوان یک موضوع وقتی به موسیقی در رسانه نگاه می کنیم. از طیف صفر تا 100 اگر در نظر بگیریم . حدود 5 و 6 درصد تا 10درصدی در طیف پایین واقع می شوند که موسیقی هایی که در صدا و سیما مطرح می شود را موسیقی هایی می دانند که گوش دادن به آن حداقل دچار شبهه است . در طیف بالاتر از آن حدود 10 درصد از جوانان یا کسانی واقع هستند که باز موسیقی صدا و سیما را مطابق با خواست ونیاز خودشان تلقی نمی کنند. چرا که این موسیقی را در حد موسیقی که آنها را اقناع بکند نمی دانند. بنابراین صدا و سیما مجبور است حدی را که منطبق با عرف و ارزش مقتضیات شرعی ما هست در نظر بگیرد. شما این طیف را درهمه برنامه های صدا و سیما دارید . یعنی در برنامه های کودک و نوحوان سریالها در برنامه های دیگر همیشه با این طیف به عنوان کسانی که اقناع نمی شوند مواجه است . البته صدا و سیما با روشهای مختلف نظرسنجی ها با برقراری ارتباطات تحلیل محتوا درصدد است که بتوانند نهایتاً در یک طیفی حرکت بکند که به نیازهای مختلف پاسخ مثبت بدهد. اما واقعاً قادر به پاسخ گویی نیست یعنی هر کس ادعا بکند که می تواند در صدا و سیما بنشیند و برنامه ریزی رسانه ای بکند و نهایتاً تمام جامعه را جلب بکند امری است بسیار محال مگر این که صدا و سیما از نظر ساختار و از نظر مجوزهای قانونی شکل بگیرد که بتواند به همه جامعه در همه شرایط به وسیله ایجاد رقابت و خارج شده از انحصار جواب بدهد . که البته آن زمان هم در حریم های شرغی و عرفی محدود میشود. شما نگاه کنید وقتی یک سریال ساخته می شود و یا یک بحث طنز رادیو و تلویزیونی هست از نظر شرعی شاید اشکال نداشته باشد که این طنز به یک مقوله منطقه ای بپردازد> اما همین که در این طنز یک کمی لهجه را به سمت یکی از مناطق حالا هر منطقه ای که باشد ببرین بلافاصله با حجم اعتراضات بسیاری زیادی از آن منطقه روبرو می شیوم . محدودیت وجود دارد. یا در بعد موسیقی هایی که مشکل شرعی از نظر پخش آن نیست . اما پخش آن موسیقی در آن منطقه از زمان های قبل در ذهن مردم متبادر با بحث لاابالی گری و لهو و لعب شده است .

همین که آن موسیقی در آن منطقه پخش می شود یا اختلاف نظر و با اعتراضات مردم و روحانیت و علمای دینی آن منطقه روبرو می شود. یکی دیگر تلقی بعضی از افراد جامعه در رابطه با رسانه است که واقعاً تلقی درستی نیست . چون شناخت کاملی از رسانه ندارند و در اعتراضاتی که دارند می گویند مثلاً فلان فیلم و یا فلان سریال و فلان برنامه یا برای فلان تاریخ آماده شود و سریع هم برنامه می نویسد اما این دوستان چون با اصل رسانه و کار در رسانه مواجه نشدند توقعشان بالاتر از حد رسانه است چرا؟ برای تولید یک سریال در داخل رسانه با فاکتورها و مولفه ها و عوامل بسیار پیچیده ای اعم از لوکیشن به عنوان یک موضوع و سناریو به عنوان یک موضوع دیگر مواجه است . شما سریال ها را نگاه کنید سریال ها کوتاه و 7 و 8 و 9 قسمتی است ما هیچ وقت سریال 30 > 40 قسمتی و یا 50 قسمتی نتوانستیم بعد از سریال گرگ ها و یا بعد از سریال سربداران بسازیم چون مواجه هستیم با بخشی به نام سناریونویسی که این بخش را جامعه باید به ما کمک بدهد. وقتی سناریو درست شد تازه با موضوعی به نام بازیگر> تجهیزات و عوامل ساخت روبو است که وقتی همه این عوامل تلفیق می شوند اگر به صورت خیلی درست و بدون خطر و بدون مسأله مسیر را طی کند > ساخت یک سریال 7 و 8 قسمتی 1 سال زمان لازم دارد و ساخت سریالی مثل امام علی (ع) بیش از 5 سال زمان لازم دارد. ساخت یک سریال تلفیقی از مشاغل مختلف در داخل یک برنامه است .

چون مردم تصور درستی از ارتباط و شناخت رسانه ندارند توقعشان> توقعی است که نمی شود در زمان کوتاهی جواب داد. یکی دیگر از اشکالاتی که هست فرهنگ استفاده از این رسانه است . حجم بزرگی از ایرادهایی که در رسانه است واقعاً وقتی بررسی می شود اصلاً وارد نیست. مثلاً افراد 40 و 50 ساله داریم که به برنامه های کودک اعتراض دارند و می گویند خوب نیست . در حالی که این برنامه برای سنین بین 5 تا 14 و 15 ساله است . یا مثلاً کسانی هستند که می گویند چرا در شب های امتحان برنامه پخش کنند. نمی شود 30 میلیون نفر نادیده گرفته شود و برنامه قطع شود این به عنوان یک اعتراض در روزنامه ها و مطبوعات مطرح می شود و همه جا گفته می شود. حداقل آن این است که اگر فرزند شما این برنامه را دوست دارد شما می توانید این برنامه را ضبط کنید تا وقتی که از سر جلسه امتحان آمد این برنامه را نگاه کنید.

به هر حال این رسانه به عنوان یک رسانه بسیار مهم و به عنوان یکی از ابزارهای مهم تأثیرگذاری بر فرهنگ عمومی > وقتی موثر است که بتواند با مخاطبینش منطبق با نیازهای آنها و با روش های درست و مورد قبول برنامه را ارایه کند. صدا و سیما برای این که بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسایل را خوب به مخاطبین منتقل کند با کمبود امکانات در عرصه تخصص مطالب و تحقیق روبرو است . از این رو می بایست با قسمت های علمی تخصصی جامعه ارتباط داشته باشد و صدا و سیما برای این که این ارتباط را برقرار بکند در مراکز استان ها در تهران و در شبکه ها علی رغم انجام حجم عظیمی از تحقیقات نیازمند به محقق و نیازمند به اهل مطالعه و نیازمند به اهل تخصص است . در بعد فرهنگی > سیاسی و اقتصادی رسانه صدا و سیما به عنوان یک ابزار می تواند این تضادها را در درون توسعه به تعادل برساند.

به نقل از پایگاه اینترنتی شورای فرهنگ عمومی  http://www.iranpress.ir/farhang/Template1/News.aspx?NID=180

فرهنگ رسانه ای

 

مترجم: دکتر نادر صادقی لواسانی نیا و حنانه زینلی

به نقل از روزنامه همشهری  -چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۴

 

امروزه علاوه بر والدین، کارشناسان نیز از نفوذ کلام و تأثیرگذاری رسانه ها بر کودکان و نوجوانان واهمه دارند، والدین از این که نمی توانند اقتدار و حوزه نفوذ خود را از دست دهند بیمناکند همچنین متوجه این نکته شده اند که رسانه ها در تربیت و رفتار کودکان و نوجوانان تأثیرات مثبت و منفی دارند. مطلبی در این زمینه تهیه شده که می خوانید:
محتوای فرهنگ  رسانه ای فعلی اغلب در زمینه های قبلی آموزشی، اقتصادی و فرهنگی یک فرد جوان پنهان است. مفهوم فرهنگ رسانه ای به دلیل تنوع، درجه و اهمیت نشانه ها و پیامهای انتقالی و تأثیر متقابل و در هم پیچیده معانی، متحول شده است. در دنیای جوانان، اقتصاد، زمان فراغت و تحصیل اشباع شده است. در حال حاضر، فرهنگ جهانی رسانه ها تبدیل به نیروی آموزشی شده است که توانایی پیشی گرفتن از دستاوردهای آموزشی صنعتی را دارد. همان گونه که هنری گیروکس اشاره می کند:
«با پدیدار شدن تکنولوژی های جدید ارتباطی و دسترسی جهانی به صنایع فرهنگی متمرکز، حوزه و تأثیر نیروی آموزشی فرهنگ در شکل دهی و ترسیم مجدد تمام جنبه های زندگی روزمره بی سابقه بوده است.
مفهوم فرهنگ رسانه ای تنها دربرگیرنده ترکیب بی اهمیت نشانه ها و یا امور روزمره ناپایدار معانی جدید و قدیم نیست بلکه یک روش کامل زندگی است که در آن تصاویر، نشانه ها، متون و سایر برنامه های شنوایی- دیداری با ساختار واقعی مواد، اطلاعات، نمادها و تولیدات مصنوعی در اتصال هستند.
فرهنگ رسانه ای فراگیر است و پیامهای آن یک قسمت مهم از زندگی روزانه جوانان است و فعالیتهای روزانه جوانان بر پایه استفاده از رسانه ها شکل گرفته است. داستانها و تصاویر موجود در رسانه ها ابزارهای مهم برای ساختن هویت هستند.گاه یک ستاره موسیقی پاپ الگویی برای لباس پوشیدن و انتخاب سایر سبکهای ارائه می دهد و تقلید زبان یک شخصیت کارتونی عامل اصلی پذیرش فرد جوان در کوچه و خیابان می شود. تحت شرایط فعلی مکانهای اندکی در دنیا باقی مانده اند که فرد می تواند از پیامها و معانی جاگرفته در فرهنگ رسانه ای تلویزیونی شده فرار نماید.
در یک فرهنگ رسانه ای، برای افراد جوان مشکل است تشخیص دهند که کدام برنامه بیشتر به واقعیت نزدیک است. کدام برنامه را می توان باور کرد و کدام تصاویر اهمیت دارند. این امر تا حدی به دلیل ظهور ارتباطات دیجیتالی شده و کالایی شدن فرهنگ است که به طور معناداری شرایطی را که تحت آن زندگی و فرهنگ تجربه می شوند را دگرگون نموده است. هنوز بسیاری به تصاویر رمانتیک اجتماعات اندام وار دلبسته اند که در آنها افراد با یکدیگر رو در رو گفت وگو می نمایند و در یک محیط محلی با پیوندهای نزدیک زندگی می کنند. ارتباطات دیجیتالی به تدریج این رویکرد سنتی را تضعیف می نماید.
در دنیای افراد جوان، فرهنگ رسانه ای اساساً  به سه شکل تجلی می یابد. اول، فرهنگ رسانه ای به وسیله منابع متنوع تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی (
ICT) تولید و بازتولید می گردد.
داگلاس کلنر معتقد است در فرهنگ رسانه ها آموختن شیوه های گوناگون تعامل با واقعیت اجتماعی حائز اهمیت است. کودکان و جوانان باید در معرض فرصتهای کسب مهارت در زمینه سواد چندگانه قرار گیرند تا قادر شوند هویت، روابط و گروههای اجتماعی خودشان را به صورت مادی و یا مجازی و یا ترکیبی از این دو توسعه دهند.
دوم، فرهنگ رسانه ای جوانان فراتر از نشانه ها و نمادها گسترش می یابد و خودش را در ظاهر و حرکات جسمی جوانان تجلی می بخشد تأثیر فرهنگ رسانه ای در این که چگونه جوانان خودشان را به جهان نشان می دهند از طرق ابزارهایی که مدهای رایج در اختیارشان قرار می دهند قابل مشاهده است.
به علاوه، اشکال گوناگون مهارتها و دانش انتقال یافته توسط رسانه ها و حرکتهای بدن ذخیره و ترجمه می شوند. در برخی خرده فرهنگهای جوانان نفوذ برخی ورزشهای محبوب، بازیها و رقص و آهنگ مثل بسکتبال خیابانی، بازی اسکیت بورد و هیپ هوپ مشهود است.
بدن همچنین به شدت در برابر تکنولوژی های گوناگون  آسیب پذیر است. اگر چه در مدرسه، حرکات دانش آموزان به وسیله برخی مکانیسم های کنترل و دانش شناختی تنظیم می گردد. در خیابانها، باشگاههای جوانان و فضاهای خصوصی به هر حال بدنهای آنها مطابق با منطق متفاوتی عمل می نمایند. دانش غیررسمی جذب شده از طریق فرهنگ رسانه ها نیازمند نوعی به خاطر سپاری آگاهانه اما همچنین مستلزم یادگیری جسمانی است که اغلب کاملاً  تجاری شده است.
سوم، در تجربه افراد جوان، فرهنگ رسانه ای یک منبع تفریح و خوشی و خودمختاری نسبی در مقایسه با خانه و مدرسه است. همانگونه که پ. ویلیز اظهار می دارد:« رویه های فرهنگی غیررسمی مسلم فرض شده اند چرا که آنها رضایت و خوشی فراهم می آورند که شامل یک حس کاملتر و خوشایندتر از خود و درون دنیای فرهنگی خودتان است.کارشناسان مربوط به جوانان مدتهاست که متوجه پیچیدگی مفهوم جوانی شده اند، خصوصاً  هنگامی که مشکل از یک دیدگاه جهانی بررسی می شود. بهترین جمع بندی شاید این باشد که مفهوم جوانی امروزه از لحاظ تاریخی و زمینه ای تعیین شده است. به عبارت دیگر مفهوم جوانی نسبی بوده و به همان اندازه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی تعبیر می گردد.
به هر صورت مفید است که به یاد داشته باشیم که اکثریت جوانان جهان مطابق با مفاهیم غرب از جوانی زندگی نمی کنند. برای آنها کودکی و بلوغ به مفهوم غربی آن به طور غیرمستقیم تنها در برنامه های رسانه ها وجود دارد. تأثیرات مشابه فرهنگ رسانه ای به نظر می رسد که در خارج از دنیای غرب در جهان است، اما نتایج آن احتمالاً  به نحوی متفاوت هستند که علت گوناگونی در تعاریف کودکی و جوانی و روابط اقتدار متفاوتی است که در فرهنگهای فردی حاکم است.
دیدگاه بدبینانه
کودکان و جوانان اغلب به عنوان قربانیان بی گناه رسانه های فراگیر و قدرتمند در نظر گرفته می شوند. در دیدگاه افراطی، نابودی خانواده هسته ای، بیماریهای مقاربتی، تجارت کودکان و فحاشی کودکان از طریق اینترنت، استفاده از مواد مخدر، جنایات جوانی، تباهی اخلاق، خودکشی و فرقه  های مذهبی همه اینها به عنوان مشکلاتی در نظر گرفته می شوند که توسط رسانه ها به جامعه تحمیل می شوند. والدین به نظر می رسد که از آموزش کودکان خود جدا شده اند. مدارس به کارخانه های درس دادن تبدیل شده اند که قادر نیستند جوانان را با مهارتهای لازم برای روبه رویی با فرهنگ رسانه ای مجهز نمایند. رسانه ها، خصوصاً  تلویزیون، موضوعاتی را ارائه می دهند که کودکان را آشفته نموده و آنها را منفعل می سازد به این دلیل که آنها هنوز به مرحله ای از رشد نرسیده اند که این امکان را داشته باشند به طور مناسب اطلاعاتی را که دریافت می دارند پردازش نمایند. از این دیدگاه، کودکان و جوانان به عنوان دریافت کنندگان مطیع پیامها و به عنوان بینندگان افسون شده و مستعد انواع اعتیادها در نظر گرفته می شوند.
یک بیان روشن تر از چنین بدبینی «وحشت رسانه ای» است که دلواپسی، نگرانی و ترسی را که از استفاده ابزارهای جدید و یا اتخاذ اشکال جدید فرهنگی توسط کودکان و نوجوانان را در طی دوره ای که آنها در حال مبارزه با اعمال و مفاهیم فرهنگی قبلی هستند را تشریح می نماید. مفید است که به خاطر آوریم که سالها قبل، بسط سینما برای تعداد بیشتری از مخاطبین موجب ترس شده و موجی از تحقیقات را به منظور این که اثرات مخرب مشاهده تصاویر متحرک را ثابت کنند را برانگیخت.
یک واقعیت غم انگیز در مورد وحشت رسانه ای این است که آنها پرسشهایی در مورد این که چه چیزی باید مشکل دنیای واقعی نامیده شود را به ندرت برمی انگیزند. به هر صورت شاید به این علت است که این وحشت ها کمتر ماهیتی شدید دارند. همچنان که واقعیت اجتماعی با توجه به بنیادهای قومی، رمزهای جنسیتی و معانی فرهنگی به طور فزاینده ای کثرت گرایانه می گردد.
نگرش خوش بینانه
در انتهای دیگر طیف، کودکان و جوانان به عنوان امیدی برای آینده و منادیان روزهای بهتر در نظر گرفته می شوند. این امر را دیوید بکینگهام بدین گونه توصیف می نماید:
«ادعا می شود که کامپیوترها اشکال جدید یادگیری را به همراه آورده اند که از محدودیتهای روشهای قدیمی خصوصاً روشهای خطی مثل چاپ و تلویزیون فراتر می روند و این کودکان هستند که به نظر پذیرای این رویکردهای جدید هستند.
کامپیوترها به نحوی خلاقیت طبیعی آنها و اشتیاق به یادگیری را برمی انگیزند که ظاهراً  به وسیله روشهای مورد پسند قدیمی متوقف و بر هم زده می شود.»
در دهکده جهانی، کودکان و جوانان با اعمال و گزینه های مصرفی خودشان پیشتازان گسترش استفاده از تکنولوژی های ارتباطی
و اطلاعاتی (
ICT) هستند تعدادی از متفکران از مکتب های ایدئولوژی متفاوت اظهار می دارند که کودکان و جوانان می توانند مانند «روشنفکران مخالف» و «چریکهای نشانه شناسی» عصر اینترنت عمل نمایند. برخی در جست وجوی تدارک اتصالات شبکه ای هستند تا کشورها را توسعه داده و از یک جهش فرهنگی، مستقیماً  از جوامع کشاورزی به جوامع دیجیتال و فراصنعتی هواداری می کنند. در طرف دیگر تعدادی از آموزش گرایان انتقادی قرار دارند که همیشه به دانش جوانان اعتقاد داشته و در حال حاضر با خوش بینی آنها نسبت به امکان استفاده از تکتولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی (ICT) به منظور مقاومت مخالفت می ورزند. برای گروه اخیر، تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی (ICT) ارائه کننده ابزارهای قوی برای بیان خود، پیشگامی در موقعیت گرایی دیجیتال، انتقاد رسانه ای و نفوذ از طریق رسانه ها، کنش متقابل و تحقیقات است.