فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

فرهنگ رسانه

فصلنامه تحلیلی و پژوهشی ارتباطات اجتماعی

خشونت و وحشت در رسانه ها(۸)

ادراک‌‏
‏ ادراک‌ فرایندی‌ است‌ که‌ طی‌ آن‌ انگیزش‌های‌ حسی‌ با بهره‌گیری‌ از تجربیات‌ گذشته‌ و انتظارات‌ فعلی‌ تبیین‌ و تعبیر ‏می‌شود. پژوهشگر مستقیماً به‌ این‌ فرایند دسترسی‌ ندارد اما از طریق‌ بیان‌ مطالب‌ از سوی‌ کسانی‌که‌ تحت‌ بررسی‌ ‏قرار دارند از چگونگی‌ آن‌ آگاه‌ می‌شود. بررسی‌ چگونگی‌ ادراک‌ مخاطبان‌ از خشونت‌، اغلب‌ براین‌ فرض‌ استوار است‌ که‌ ‏برداشتهای‌ آگاهانه‌ (یادست‌ کم‌ گزارش‌ شده‌) از محتوای‌ خشن‌ این‌ برنامه‌ها، ممکن‌ است‌ نکاتی‌ را در باره‌ اثرات‌ چنین‌ ‏محتوایی‌ فاش‌ کند.‏
‏ هینس‌‏ ‏ (1978) در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ کودکان‌، خشونت‌های‌ خنده‌دار در فیلمهای‌ کارتونی‌ را ‏خشن‌تر و غیرواقعی‌تر از خشونت‌ در سایر کارتون‌ها می‌دانند. هوایت‌‏ ‏ و کامبرپاچ‌ (1974) متذکر می‌شوند که‌ ازدیدگاه‌ ‏افراد بالغ‌، خشونت‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌ در فیلم‌های‌ تخیلی‌ و کمدی‌ درمقایسه‌ با خشونت‌ موجود در دیگر ‏برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ شدت‌ کمتری‌ دارد. رابینسون‌ (1981) به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ که‌ علاقه‌ و احساس‌ همدردی‌ ‏با یکی‌ از شخصیت‌های‌ فیلم‌ ممکن‌ است‌ سبب‌ شود تا رفتارها خشونت‌آمیزتر جلوه‌ کنند. ‏
‏ گانتر ‏ ‏ و فرنهام‌ ‏ ‏ (1984ـ1983) سایر ویژگیهای‌ شخصی‌ مربوط‌ به‌ خشونت‌ را بررسی‌ کردند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند ‏که‌ تفاوت‌های‌ فردی‌، زمان‌ یا مکان‌ وقوع‌ حوادث‌ فیلم‌، برنحوه‌ قضاوت‌ بینندگان‌ درباره‌ میزان‌ خشونت‌ برنامه‌ها تأثیر ‏می‌گذارد. بررسی‌های‌ اسنو (1974) در زمینه‌ طرز تلقی‌ کودکان‌ از خشونت‌، نشان‌ داد که‌ تماشای‌ فیلم‌های‌ خشن‌ در ‏یک‌ فضای‌ شاد، سبب‌ می‌شود تا خشونت‌ کمتری‌ احساس‌ شود.‏
‏ رابینز‏ ‏ (1981) معتقد است‌ که‌ بینندگان‌، به‌ خود برنامه‌ها علاقه‌مند هستند و خشونت‌ نقش‌ چندانی‌ در تعیین‌ تعداد ‏بینندگان‌ ندارد. گرینبرگ‌ و گوردون‌ (1971) در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ تعیین‌ میزان‌ خشونت‌ برنامه‌ها ‏ازسوی‌ منتقدان‌ و بینندگان‌، تقریباً یکسان‌ است‌. این‌ دو پژوهشگر در عین‌ حال‌ متوجه‌ شدند، کسانی‌که‌ برای‌ خشونت‌ ‏تعریفی‌ قائل‌ هستند در مقایسه‌ با دیگران‌، برنامه‌ها را خشن‌تر قلمداد می‌کنند.‏
‏ بررسی‌های‌ دیگری‌ نیز در زمینه‌ پیامدهای‌ قرار داشتن‌ طولانی‌ در معرض‌ خشونت‌ و برداشت‌های‌ ناشی‌ ازآن‌ انجام‌ ‏شده‌ است‌. ‏ بررسی‌ها و تجربیات‌ پژوهشگران‌ نشان‌ می‌دهد که‌ قرار داشتن‌ مکرر در معرض‌ خشونت‌ به‌ کاهش‌ ‏قدرت‌ می‌انجامد و ماهیت‌ واکنش‌ در قبال‌ تصاویر خشونت‌آمیز بعدی‌ را تغییر می‌دهد.‏
‏ در یک‌ بررسی‌ جامع‌ که‌ به‌ چگونگی‌ ادراک‌ کودکان‌ از خشونت‌ تلویزیونی‌ اختصاص‌ داشت‌، مشخص‌ شد که‌ هر چه‌ ‏کودکان‌ بیشتر به‌ تماشای‌ برنامه‌های‌ خشن‌ بپردازند به‌ همان‌ اندازه‌ درک‌ خشونت‌ در آنها کمتر می‌شود، از برنامه‌ لذت‌ ‏بیشتری‌ می‌برند و رفتارهای‌ خشنی‌ را که‌ از تلویزیون‌ می‌بینند بیشتر تأئید می‌کنند.‏
‏ تحقیق‌ درباره‌ ادراک‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ نقش‌ محدودی‌ در فهم‌ پیامدهای‌ ناشی‌ از قرارگرفتن‌ در معرض‌ تصاویر و پیام‌های‌ ‏رسانه‌ها دارد. مجموعه‌ نظام‌ها والگوهای‌ رسانه‌ای‌ همراه‌ با ویژگی‌های‌ سنخیتی‌، جمعیت‌ شناسی‌، روابط‌ قدرت‌ و ‏قربانی‌ سازی‌، تنها از طریق‌ بررسی‌های‌ سازمان‌ یافته‌ مشخص‌ می‌شود، چون‌ این‌ گونه‌ ویژگیها از دید بینندگان‌ یا ‏خوانندگان‌ پنهان‌ می‌ماند. زندگی‌ در قالب‌ این‌ الگوها بر قضاوت‌ درباره‌ میزان‌ واقعیت‌ و یا مقبولیت‌ آنها تأثیر می‌گذارد. درک‌ ‏واقعیت‌ها نیز شدیداً تحت‌ تأثیر نمایش‌ واقع‌گرایانه‌ آنها قرار دارد و ازصحت‌ آنهانمی‌توان‌ به‌ سادگی‌ مطمئن‌ شد. علاوه‌ بر ‏این‌، در رسانه‌هایی‌ مانند تلویزیون‌ که‌ حق‌ انتخاب‌ در استفاده‌ از محتوای‌ آنها محدودتر است‌، ظاهراً درک‌ خشونت‌ و ‏حتی‌ اظهار نظر درباره‌ آن‌، تأثیری‌ بر انتخاب‌ واقعی‌ (ومحدود) برنامه‌ها ندارد.‏
‏ علی‌رغم‌ این‌ گونه‌ تعابیر ادراکی‌ و قضاوت‌های‌ تلویحی‌ در مورد نمایش‌ موردی‌ خشونت‌ در رسانه‌ها، الگوهای‌ پایدار ‏فکری‌ و رفتاری‌ را نمی‌توان‌ به‌ پیام‌های‌ جسته‌ و گریخته‌ نسبت‌ داد. نمایش‌های‌ واقعگرایانه‌، تخیلی‌، جدی‌، فکاهی‌ و ‏سبک‌های‌ مختلف‌ دیگر، جزئی‌ از برنامه‌های‌ روزمره‌ رسانه‌ها به‌ شمار می‌روند. پیامدهای‌ عمومی‌ و پایدار، از قرارگرفتن‌ ‏درمعرض‌ الگوهای‌ گریزناپذیر و تکراری‌ که‌ بین‌ بسیاری‌ از رسانه‌های‌ مختلف‌ مشترک‌ است‌ ناشی‌ می‌شود.‏
‏ در اینجا به‌ بحث‌ اصلی‌ خود باز می‌گردیم‌. اولین‌ موضوع‌ مورد بحث‌، بررسی‌های‌ کلی‌ در زمینه‌ رابطه‌ بین‌ خشونت‌ ‏دررسانه‌ها و پرخاشگری‌ است‌. موضوع‌ دوم‌ به‌ بررسی‌ رابطه‌ میان‌ نشانه‌های‌ روانی‌ (از جمله‌ پرخاشگری‌) و خشونت‌ ‏واقعی‌ حاکم‌ برجهان‌ اختصاص‌ دارد. این‌ بررسی‌ به‌ ارزیابی‌ ارتباط‌ مستقیم‌ نمایش‌ خشونت‌ در رسانه‌ها و خشونت‌ ‏واقعی‌ مربوط‌ می‌شود. سومین‌ زمینه‌ بحث‌، به‌ بررسی‌ جامعی‌ که‌ ازسوی‌ دولت‌ در دهه‌ 1970 و 1980 صورت‌ گرفت‌ ‏اختصاص‌ دارد. این‌ بررسی‌ دامنه‌ بحث‌ را از تأثیر پرخاشگری‌ یا خشونت‌ به‌ تحلیل‌ مفصل‌ و دقیق‌ سناریوی‌ خشونت‌ ‏رسانه‌ای‌ و ارزیابی‌ پیامدهای‌ گوناگون‌ آن‌ برمردم‌ و نهادها می‌کشاند.‏
‏ پژوهش‌های‌ مربوط‌ به‌ پرخاشگری‌ ‏
‏ بررسی‌های‌ اولیه‌ در زمینه‌ پرخاشگری‌ مواردی‌ مانند مطالعه‌ فیلم‌های‌ سینمایی‌ در دهه‌ 1930 از سوی‌ پین‌ فوند‏ ‏ ، ‏تجزیه‌ و تحلیل‌ فیلم‌های‌ کمدی‌ از سوی‌ ورتم‌ ‏ ‏ (1956)، تحقیق‌ درباره‌ کودکان‌ و تلویزیون‌ در انگلیس‌ از سوی‌ هیملویت‌ ‏ ‏ (1958) و بررسی‌ در زمینة‌ کودک‌ و تلویزیون‌ در آمریکا و کانادا ازسوی‌ شرام‌، لیل‌‏ ‏ و پارکر ‏ ‏ را (1961) در بر ‏می‌گیرد. تمامی‌ این‌ پژوهشگران‌ به‌ استثنای‌ هیملویت‌ در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ خشونت‌ ‏دررسانه‌ها تا حدودی‌ درپرخاشگری‌ کودکان‌ موثر است‌، هیملویت‌ معتقد است‌ که‌ خشونت‌ در رسانه‌ها ممکن‌ است‌ ‏هوشیاری‌ نسبت‌ به‌ پیامدهای‌ ناشی‌ از خشونت‌ را کاهش‌ دهد (اولین‌ نشانه‌ حساسیت‌ زدایی‌ احتمالی‌).‏
‏ بررسی‌های‌ آزمایشگاهی‌، در زمینه‌ ارتباط‌ بین‌ قرار داشتن‌ در معرض‌ خشونت‌ و رفتار پرخاشگرانه‌ به‌ نتایج‌ نسبتاً ‏روشنی‌ رسیده‌ است‌. این‌ گونه‌ بررسی‌ها در عین‌ حال‌ به‌ خاطر ساختگی‌ بودن‌ محیط‌ قرارگیری‌ در معرض‌ خشونت‌ و ‏فقدان‌ بافت‌ اجتماعی‌ عادی‌ که‌ اغلب‌ مانع‌ پرخاشگری‌ می‌شود، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.‏
‏ در زمینه‌ تأثیر خشونت‌ تلویزیون‌ بر کودکان‌ در دوران‌ قبل‌ از دبستان‌ بررسی‌هایی‌ انجام‌ شده‌ است‌. این‌ تحقیقات‌ نشان‌ ‏می‌دهد که‌ خشونت‌ در تلویزیون‌ یا فیلم‌های‌ سینمایی‌ برکودکان‌ تأثیر می‌گذارد. افزایش‌ و آموزش‌ رفتارهای‌ خشن‌، ‏حس‌ بازدارندگی‌ از خشونت‌ کاهش‌ می‌دهد و بر میزان‌ رفتار خشونت‌آمیز می‌افزاید. آزمایش‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ ‏مشاهده‌ الگوهای‌ خشن‌ در زندگی‌ واقعی‌ یا در یک‌ فیلم‌ و یا مشاهده‌ شخصیت‌های‌ پرخاشگر کارتونی‌، رفتار ‏خشونت‌آمیز کودکان‌ را تشدید می‌کند، به‌ ویژه‌ اگر سرخوردگی‌ هم‌ بطور آزمایشی‌ ایجاد شده‌ باشد.‏
‏ در بررسی‌های‌ دیگر ثابت‌ شد که‌ رفتار پرخاشگرانه‌ و خشونت‌آمیز را می‌توان‌ با قرار دادن‌ افراد در معرض‌ فیلمهای‌ ‏سینمایی‌ و تلویزیونی‌ خشن‌ در آزمایشگاه‌ روانی‌ به‌ وجود آورد.‏ ‏ نتایج‌ بررسی‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ توجیه‌ خشونت‌، ‏زشتی‌ رفتار خشونت‌آمیز را در بیننده‌ کاهش‌ می‌دهد. ‏
‏ ساویتسکی‏ ‏ (1971) در بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌است‌ که‌ پرخاشگری‌ موجود در افراد، ممکن‌ است‌ ‏تأثیرات‌ ناشی‌ ازقرار گرفتن‌ در معرض‌ فیلم‌های‌ خشن‌ را محدود کند. تاننبوم‌‏ ‏ و زیلمن‌‏ ‏ (1975) متوجه‌ شده‌اند که‌ ‏خشم‌ و پرخاشگری‌ ممکن‌ است‌ بر اثر محتوای‌ رسانه‌ها و نه‌ خشونت‌ موجود دربرنامه‌های‌ آنها تشدید شود. ‏
‏ در تجربیات‌ عملی‌ و بررسی‌های‌ میدانی‌ ـ برعکس‌ تجربیات‌ آزمایشگاهی‌ ـ محیط‌ آزمایش‌ ساختگی‌ نیست‌. اما در عین‌ ‏حال‌ با محدودیت‌هایی‌ نیز مواجه‌ است‌؛ مانند مشکل‌ برقراری‌ رابطه‌ علت‌ و معلولی‌، فقدان‌ کنترل‌ و مشکل‌ مقایسه‌ ‏نمونه‌های‌ مختلف‌. در اینجا نیز انطباِ یافته‌هایی‌ که‌ به‌ نتیجه‌گیری‌های‌ یکسان‌ منتهی‌ می‌شود ما را در جهت‌ ادامه‌ ‏بررسی‌های‌ خود یاری‌ می‌دهد.‏
‏ یک‌ رشته‌ مطالعات‌ بلند مدت‌ بین‌ ـ فرهنگی‌ در زمینه‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ و پرخاشگری‌ در میان‌ کودکان‌ انجام‌ شده‌ است‌ ‏که‌ نشان‌ می‌دهد بین‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ و پرخاشگری‌ کودکان‌ رابطه‌ بسیار قوی‌ وجود دارد. دو بررسی‌ گسترده‌ و بلند ‏مدت‌ در آمریکا، فنلاند و استرالیا وجود چنین‌ رابطه‌ای‌ را تأئید کرده‌ است‌. دراین‌ بررسی‌ها نقش‌ والدین‌، توان‌ ذهنی‌ ‏کودک‌ و روابط‌ اجتماعی‌ ازجمله‌ متغیرهای‌ مهم‌ بودند. نتایج‌ به‌ دست‌ آمده‌ نشان‌ می‌دهد که‌ یک‌ دوره‌ حساس‌ احتمالاً ‏تا سن‌ 10 سالگی‌ وجود دارد که‌ درخلال‌ آن‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ حداکثر تأثیر را بر رفتار کودکان‌ برجای‌ می‌گذارد.‏
‏ این‌ نتایج‌ توسط‌ ویمرو ‏ ‏(1986) درفنلاند تأئید شد اما کسانی‌ مانند ویگمن‌‏ ، کوتشروتر ‏ و باردا‏ ‏ در هلند (1986) ‏نتایج‌ یاد شده‌ را مردود اعلام‌ کردند.درپی‌ ارزیابی‌ اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ هلند ازطریق‌ تحلیل‌ و کنترل‌ بعضی‌ از متغیرها از ‏جمله‌ طبقه‌ اجتماعی‌ و هوش‌، مشخص‌ شد که‌ تنها دختران‌ شرکت‌ کننده‌ در بررسی‌ که‌ در مقایسه‌ با پسرها کمتر ‏پرخاشگر هستند براثر تماشای‌ تلویزیون‌ پرخاشگرتر شده‌اند. ‏
‏ دوروتی‌ و جرومی‌ سینگر ‏ ‏ به‌ همراه‌ تنی‌ چند از همکارانشان‌ (1984،1983، 1980، 1971 و غیره‌) بررسی‌های‌ ‏گسترده‌ و پیگیری‌ را در زمینه‌ کودک‌ و تلویزیون‌ انجام‌ داده‌اند. این‌ پژوهشگران‌ درصدد یافتن‌ رابطه‌ میان‌ تماشای‌ تلویزیون‌ ‏در منزل‌ و پرخاشگری‌ در مواقع‌ بازی‌ در دوره‌ قبل‌ ازدبستان‌ بودند.آنها به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ صحنه‌های‌ خشن‌ و ‏صحنه‌هایی‌ که‌ با دور تند درتلویزیون‌ نمایش‌ داده‌ می‌شوند به‌ ایجاد الگوهای‌ رفتاری‌ خشن‌ در کودکان‌ منجر می‌شود.‏
‏ دوروتی‌ و جرومی‌ سینگر در بررسی‌ دیگری‌ ، تماشای‌ خشونت‌ در تلویزیون‌ را با خواندن‌ مطالب‌ خشن‌ مقایسه‌ کرده‌اند. ‏آنها متوجه‌ شدند که‌ تصاویر تلویزیونی‌ به‌ گونه‌ای‌ نسبتاً غیر قابل‌ کنترل‌ بر تصورات‌ و ارزش‌ها تأثیر می‌گذارد در حالی‌ که‌ ‏هنگام‌ خواندن‌ مطالب‌ خشن‌ خلق‌ تصاویر ذهنی‌ در کنترل‌ خواننده‌ قرار دارد.‏
‏ ویلیامز‏ و همکارانش‌ (1986) در کانادا بررسی‌ گسترده‌ای‌ در زمینه‌ ارتباط‌ میان‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ و رفتار پرخاشگرانه‌ ‏انجام‌ دادند. این‌ پژوهشگران‌ به‌ علت‌ بررسی‌ اجتماعات‌ مختلف‌ در دوره‌ پیش‌ از قرار گرفتن‌ در معرض‌ تلویزیون‌ و دوره‌ ‏پس‌ از آن‌، توانستند به‌ رابطه‌ علت‌ و معلولی‌ که‌ بررسی‌های‌ دیگر فاقد آن‌ بودند، دست‌ یابند.‏
‏ پژوهشگران‌ کانادایی‌ به‌ ارزیابی‌ رفتار کودکان‌ به‌ هنگام‌ بازی‌ پرداخته‌ و ازآموزگاران‌ و هم‌ بازیها اطلاعاتی‌ درباره‌ میزان‌ ‏رفتار خشونت‌آمیز قبل‌ و بعد از قرار گرفتن‌ در معرض‌ تلویزیون‌ گردآوردند. آنها در بررسی‌های‌ خود متوجه‌ شدند که‌ دو ‏سال‌ پس‌ از قرار گرفتن‌ در معرض‌ تلویزیون‌، رفتار روانی‌ و کلامی‌ کودکان‌ در مقایسه‌ با دوره‌ پیش‌ از آشنایی‌ با تلویزیون‌ ‏خشن‌تر شده‌ است‌. متغیرهایی‌ چون‌ سن‌، میزان‌ تماشای‌ تلویزیون‌ و علاقه‌مندی‌ به‌ نوع‌ خاصی‌ از برنامه‌ها تأثیر ‏چندانی‌ در میزان‌ خشونت‌ کودکان‌ نداشته‌ است‌.‏
‏ در عین‌ حال‌ این‌ پژوهشگران‌ تلاش‌ کردند تا بدانند آیا افزایش‌ خشونت‌ تنها به‌ گروه‌ خاصی‌ محدود می‌شود ـ که‌ ‏احتمالاًبه‌ دلایل‌ دیگر گرایش‌ بیشتری‌ به‌ رفتار خشونت‌آمیز دارند ـ یا اینکه‌ این‌ موضوع‌ عمومیت‌ دارد. آنان‌ نشان‌ دادند که‌ ‏افزایش‌ خشونت‌ به‌ گروه‌ خاصی‌ محدود نمی‌شود، و سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ دست‌ کم‌ در بلندمدت‌ نقش‌ ‏تلویزیون‌ در افزایش‌ خشونت‌ در بین‌ تمامی‌ گروهها یکسان‌ است‌. امّا میلاوسکی‌ ‏ ‏ و همکارانش‌ (1982) در ‏بررسی‌های‌ خود که‌ به‌ سفارش‌ ان‌ بی‌ سی‌ صورت‌ گرفت‌ به‌ نتایج‌ متفاوتی‌ دست‌ یافتند. این‌ پژوهشگران‌ به‌ این‌ ‏نتیجه‌ رسیدند که‌ این‌ ارتباط‌ متغیر و ناچیز است‌ و نتایج‌ به‌ دست‌ آمده‌ چندان‌ معتبر نیست‌. ‏
‏ موری‌ ‏ ‏ (1985) در استرالیا، گرینبرگ‌ (1974) در انگلیس‌ و روزنگرن‏ ‏ و همکارانش‌ (1984) در سوئد در بررسی‌های‌ ‏خود به‌ وجود رابطه‌ چشمگیر بین‌ تماشای‌ تلویزیون‌ و خشونت‌ دست‌ یافته‌اند. روزنگرن‌ با مطالعه‌ چند کودک‌ برای‌ چندین‌ ‏سال‌ متوالی‌ به‌ شواهد مثبتی‌ دال‌ بر نظریه‌ دورانی‌ روابط‌ دست‌ یافتند. براساس‌ این‌ نظریه‌، خشونت‌ رسانه‌ای‌ به‌ رفتار ‏پرخاشگرانه‌ منجر می‌شود و همین‌ امر سبب‌ می‌شود تا کودکان‌ به‌ تماشای‌ فیلم‌های‌ خشن‌تری‌ تمایل‌ پیدا کنند.‏
‏ بررسی‌ جامعی‌ که‌ تان‌‏ ‏ (1986) در زمینة‌ روش‌ یادگیری‌ اجتماعی‌ ارائه‌ داده‌ است‌ (این‌ روش‌ ابتدا توسط‌ باندورا‏ ‏ ‏پایه‌گذاری‌ شد) نشان‌ می‌دهد که‌ رابطه‌ میان‌ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ و رفتار پرخاشگرانه‌ احتمالاً حالت‌ ‏علت‌ و معلولی‌ دارد. اما چنین‌ رابطه‌ای‌ چندان‌ قطعی‌ نیست‌ و توجیه‌ دقیقی‌ نیز از پرخاشگری‌ در دنیای‌ واقعی‌ ارائه‌ ‏نمی‌دهد. پیامدهای‌ ناشی‌ از تماشای‌ بیش‌ از حد تلویزیون‌ الزاماً حالت‌ فزاینده‌ ندارند. بسیاری‌ از پژوهشگران‌ در ‏بررسی‌های‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ تداوم‌ قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌، به‌ کاهش‌ میزان‌ حساسیت‌ و واکنش‌ ‏منجر شود.‏ ‏ ‏
گرچه‌ لاوین‏ ‏ و هنسون‌‏ ‏ نتوانستند معیارهای‌ روانی‌ چنین‌ حساسیت‌ زدایی‌ را پیدا کنند اما شواهد حکایت‌ از آن‌ دارد ‏که‌ خشونت‌ به‌ نمایش‌ درآمده‌ در رسانه‌ها دست‌ کم‌ زمینه‌ روانی‌ را برای‌ بروز رفتارهای‌ خشونت‌آمیز مستعد می‌سازد.‏
‏ ون‌دروورت‌ (1986) در بررسی‌های‌ خود در زمینه‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ گرچه‌ تحت‌ شرایط‌ خاصی‌ (از ‏جمله‌ تنفر و یا همدردی‌ باقربانی‌) مشاهده‌ خشونت‌ ممکن‌ است‌ به‌ کاهش‌ پرخاشگری‌ منجر شود، اما باید اذعان‌ کرد ‏که‌ دیدگاه‌ هواداران‌ فرضیه‌ تحریک‌ که‌ می‌گویند تماشای‌ خشونت‌ ممکن‌ است‌ به‌ افزایش‌ پرخاشگری‌ غیر جنایی‌ و خفیف‌ ‏منجر شود بیشتر با واقعیت‌ تطبیق‌ می‌کند.‏
‏ آتکین‌‏ ‏ (1983) در بررسی‌های‌ خود می‌کوشد به‌ این‌ سوال‌ پاسخ‌ دهد که‌ آیا مشاهده‌ صحنه‌های‌ خشونت‌ واقعی‌، ‏بیشتر از مشاهده‌ خشونت‌ ساختگی‌ و تخیلی‌، حس‌ پرخاشگری‌ را تحریک‌ می‌کند یا خیر؟ ‏
‏ میزان‌ پرخاشگری‌ در بین‌ کودکانی‌ که‌ شاهد هر دونوع‌ خشونت‌ در تلویزیون‌ بوده‌اند در مقایسه‌ با کودکان‌ هم‌ گروه‌ خود ‏که‌ در معرض‌ تماشای‌ صحنه‌هایی‌ از خشونت‌ واقعی‌ قرار نگرفته‌ بودند بیشتربود. بنابراین‌ صحنه‌های‌ خشن‌ که‌ در قالب‌ ‏فیلم‌های‌ خبری‌ از تلویزیون‌ پخش‌ می‌شوند تأثیر بیشتری‌ بر پرخاشگری‌ بینندگان‌ دارند. بررسی‌های‌ دیگر نیز تأثیر بیشتر ‏صحنه‌های‌ خشونت‌ واقعی‌ برمیزان‌ پرخاشگری‌ افراد را تأیید می‌کند.‏
‏ بسیاری‌ از بررسی‌ها نشان‌ می‌دهند که‌ افراد می‌توانند صحنه‌های‌ خشونت‌ واقعی‌ را از خشونت‌ ساختگی‌ تشخیص‌ ‏دهند. به‌ هر حال‌، شواهد نشان‌ می‌دهد که‌ چنین‌ تمایزی‌ تأثیر چندانی‌ بر برداشت‌ افراد ـ که‌ اغلب‌ ناآگاهانه‌ است‌ ـ ‏ندارد. بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ نشان‌ می‌دهد که‌ فیلم‌های‌ تخیلی‌، کمدی‌ و واقعگرایانه‌ به‌ رشد برداشت‌های‌ انسان‌ از ‏ارزش‌ها و روابط‌ کمک‌ می‌کنند.‏ ‏ چنی ‏ (1970) به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ پسرها توجه‌ بیشتری‌ به‌ صحنه‌های‌ ‏خشونت‌آمیز برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ نشان‌ می‌دهند و بیشتر از جنس‌ مخالف‌ این‌ صحنه‌ها را واقعی‌ قلمداد می‌کنند. ‏فشبک ‏ و سینگر (1971) برای‌ یک‌ دورة‌ شش‌ هفته‌ای‌ فیلم‌های‌ خشونت‌آمیز را برای‌ کودکان‌ بزهکار نمایش‌ دادند و ‏متوجه‌ شدند که‌ این‌ کار به‌ افزایش‌ تخیلات‌ خشونت‌آمیز منجر شده‌، ولی‌ تأثیری‌ برمیزان‌ خشونت‌ واقعی‌ آنان‌ نداشته‌ ‏است‌. افزایش‌ خشونت‌ ذهنی‌ و تخیلی‌ ممکن‌ است‌ به‌ عارضه‌ دنیای‌ دون‌‏ ‏ که‌ در بررسی‌های‌ بعدی‌ شناخته‌ شد، ‏مربوط‌ باشد. برنامه‌های‌ روزمره‌ تلویزیون‌ ترکیبی‌ از انواع‌ فیلم‌های‌ واقعگرایانه‌، تخیلی‌، کمدی‌ و سبک‌های‌ دیگر است‌. ‏شواهد به‌ دست‌ آمده‌ از پژوهش‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ عناصر مشترک‌ در انواع‌ فیلم‌ها و برنامه‌هاممکن‌ است‌ در مجموع‌ ‏به‌ رشد برداشت‌های‌ مربوط‌ به‌ سناریوی‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ منجر شود.‏
‏ ارتباط‌ با اقدام‌ مستقیم‌ ‏
‏ رابطه‌ میان‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ و خشونت‌ واقعی‌ در زندگی‌ روزمره‌ را نمی‌توان‌ درآزمایشگاه‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ کرد. ‏بلسون‌‏ در 1978 وجود چنین‌ رابطه‌ای‌ را کشف‌ کرد. تحقیقات‌ وی‌ در زمینه‌ تأثیر تماشای‌ طولانی‌ فیلم‌های‌ خشن‌ ‏تلویزیونی‌ بر رفتار کودکان‌ که‌ با شرکت‌ 1565 نوجوان‌ لندنی‌ و با کمک‌ مالی‌ سی‌ بی‌ ای‌ صورت‌ گرفت‌، نشان‌ داد که‌ ‏بین‌ تماشای‌ بیش‌ از اندازه‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ و رفتار پرخاشگرانه‌ یا خشونت‌آمیز کودکان‌ رابطه‌ مستقیم‌ وجود دارد. 50 ‏درصد از این‌ کودکان‌ که‌ در خلال‌ دوره‌ شش‌ ماهه‌ پیش‌ از بررسی‌، رفتارهای‌ خشونت‌آمیز از خود بروز داده‌ بودند، که‌ 12 ‏درصد از آنها بیش‌ از 10 مورد رفتار شدیداً خشونت‌آمیز داشتند. کودکانی‌ که‌ فیلم‌های‌ خشن‌تر تماشاکرده‌ بودند در ‏مقایسه‌ با کسانی‌ که‌ شاهد خشونت‌ کمتری‌ بودند، رفتار خشن‌تری‌ ازخود نشان‌ دادند. به‌ نظر نمی‌رسد که‌ سابقة‌ ‏خانوادگی‌، میزان‌ توجیه‌ و یا قرار گرفتن‌ در مراکز طرح‌ و توطئه‌،رابطه‌ میان‌ محتوای‌ خشونت‌آمیز و رفتار خشونت‌آمیز بعدی‌ ‏تعدیل‌ کند.‏
‏ بررسی‌های‌ گرنزبرگ‏ ‏ و اشتاینبرینگ‌(1980) در زمینه‌ آشنایی‌ ساکنان‌ شهر کری‌ (در شمال‌ کانادا) با تلویزیون‌ نشان‌ ‏داد که‌ تماشای‌ تلویزیون‌ به‌ افزایش‌ پرخاشگری‌ انجامیده‌ است‌. هنیگان‌ و همکارانش‌‏ ‏ (1982) با مطالعه‌ آمار موجود در ‏زمینه‌ آدمکشی‌ و حملات‌ خشونت‌آمیز در فاصله‌ سالهای‌ 1952 ـ 1949 در 34 شهر آمریکا که‌ تماشای‌ تلویزیون‌ در آنها ‏رواج‌ داشت‌ و 34 شهر مشابه‌ دیگر که‌ تعداد تلویزیون‌ در آنها اندک‌ بود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ بین‌ تماشای‌ تلویزیون‌ و ‏آدمکشی‌ هیچ‌ نوع‌ ارتباطی‌ وجود ندارد.‏
‏ بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ از سوی‌ فیلیپس‌ و همکارانش‌ (1974،1979،1980، 1984) نشان‌ داد که‌ بین‌ خشونت‌ ‏تلویزیونی‌ و برخی‌ از اقدمات‌ خشونت‌آمیز در زندگی‌ واقعی‌ نوعی‌ ارتباط‌ خاص‌ وجود دارد. در یک‌ بررسی‌ جداگانه‌، برای‌ ‏یافتن‌ رابطه‌ بین‌ انتشار خبرهای‌ مربوط‌ به‌ خودکشی‌ در صفحه‌ اول‌ روزنامه‌ها و تعداد خودکشی‌ها، اعداد و ارقام‌ مربوط‌ ‏به‌ خودکشی‌ در هر ماه‌ در روزنامه‌های‌ نیویورک‌ دیلی‌ نیوز ، شیکاگو تریبیون‌ و دیلی‌ میرور لندن‌ جمع‌آوری‌ شد و مورد ‏ارزیابی‌ قرار گرفت‌. این‌ بررسی‌ نشان‌ داد که‌ تعداد خودکشی‌ها به‌ نسبت‌ افزایش‌ پوشش‌ خبری‌ این‌ گونه‌ اخبار در این‌ ‏سه‌ روزنامه‌ افزایش‌ یافته‌ است‌. در یک‌ بررسی‌ دیگر برای‌ ارزیابی‌ نظریه‌های‌ الهام‌ و تقلید، تعداد مرگ‌ و میر روزانه‌ ‏ناشی‌ از حوادث‌ رانندگی‌ در کالیفرنیا (1973ـ1966) و اخبار مربوط‌ به‌ خودکشی‌ها که‌ در صفحات‌ اول‌ 5 روزنامه‌ پر تیراژ ‏کالیفرنیا به‌ چاپ‌ رسیده‌ بود، مورد مطالعه‌ قرار گرفت‌. سه‌ روز پس‌ از انتشار گسترده‌ خبر یک‌ خودکشی‌، تعداد مرگ‌ ‏ومیر ناشی‌ از حوادث‌ رانندگی‌ 31 درصد افزایش‌ یافت‌. هر چه‌ پوشش‌ خبری‌ خودکشی‌ افزایش‌ می‌یافت‌، تعداد تلفات‌ ‏ناشی‌ از حوادث‌ رانندگی‌ نیز بیشتر می‌شد. بررسی‌های‌ بیشتر در این‌ زمینه‌، رابطه‌ مشابهی‌ را بین‌ پوشش‌ خبری‌ ‏گسترده‌ در مورد آدم‌کشی‌، تظاهر به‌ خودکشی‌، مسابقات‌ مشت‌ زنی‌ و احکام‌ اعدام‌ صادره‌ از سوی‌ دادگاه‌ها نشان‌ ‏داد. خشونت‌ در رسانه‌ها، بدون‌ توجه‌ به‌ ماهیت‌ واقعی‌ یا ساختگی‌ آن‌ به‌ افزایش‌ کوتاه‌ مدت‌ پیامدهای‌ خشونت‌آمیز ‏منجر می‌شود. در پی‌ انتشار گسترده‌ خبرهای‌ مربوط‌ به‌ خودکشی‌ در مطبوعات‌، تعداد خودکشی‌ها افزایش‌ یافت‌ که‌ ‏این‌ میزان‌ در بین‌ نوجوانان‌ بیشتر از افراد بالغ‌ بود.‏
‏ بررسی‌های‌ فیلیپس‌ و همکارانش‌ در زمینه‌ احتمال‌ منجر شدن‌ خشونت‌ رسانه‌ای‌ به‌ افزایش‌ آدم‌کشی‌، خودکشی‌ و ‏دیگر انواع‌ خشونت‌ از سوی‌ برخی‌ از پژوهشگران‌ تکرار شد و در مواردی‌ نیز مورد انتقاد قرار گرفت‌‏ ‏ یکی‌ از ایرادات‌ این‌ ‏بود که‌ به‌ هنگام‌ تکرار بررسی‌، نتایج‌ قبلی‌ تأیید نشد و علت‌ آن‌ ملاک‌ دانستن‌ یک‌ مورد از قرار گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌ ‏رسانه‌ای‌ به‌ جای‌ قرار گرفتن‌ پی‌درپی‌ در برابر چنین‌ خشونتی‌ ذکر شده‌ است‌. امّا براساس‌ یک‌ بررسی‌ دیگر که‌ در ‏زمینه‌ تأثیر یک‌ فیلم‌ تخیلی‌ شش‌ قسمتی‌ درباره‌ خودکشی‌‏ ‏ در جمهوری‌ فدرال‌ آلمان‌ انجام‌ شده‌، نتایج‌ به‌ دست‌ آمده‌ ‏درباره‌ قرار گرفتن‌ پی‌درپی‌ در معرض‌ خشونت‌ تلویزیونی‌ تأیید شد. این‌ بررسی‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ قرار گرفتن‌ مداوم‌ در ‏برابر خشونت‌ فیلم‌های‌ خبری‌ یا خشونت‌ ساختگی‌، حتی‌ اگر مستقیماً به‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز و مخرب‌ دربین‌ مردم‌ ‏منجر نشود دست‌کم‌ انگیزه‌ خشونت‌ را در بین‌ مردم‌فراهم‌ می‌آورد.‏
‏ در یک‌ بررسی‌ دیگر بارون‌‏ ‏ (1987) و همکارانش‌ نظریه‌ سرایت‌ فرهنگی‌ را ارائه‌ کردند. بررسی‌های‌ این‌ پژوهشگران‌ ‏نشان‌ داد، کسانی‌که‌ درگیر خشونت‌های‌ تأیید شده‌ در فرهنگ‌ هستند. (نظیر افراد نظامی‌) بیش‌ از کسانی‌که‌ با ‏خشونت‌ مشروع‌ سروکار ندارند، در زندگی‌ واقعی‌ از خود خشونت‌ نشان‌ می‌دهند. این‌ بررسی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ‏خشونت‌ مشروع‌ یا مورد حمایت‌ دولت‌ نیز ممکن‌ است‌ به‌ قانون‌ شکنی‌ و جنایت‌ توأم‌ با خشونت‌ منجر شود.‏

http://www.rasaneh.org/persian/page-view.asp?pagetype=research&id=5
نظرات 1 + ارسال نظر
سمیر چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:36 ق.ظ

خوب بود اما فک کنم یه مقاله ترجمه شده هست
خوب بود منبع و رفرنسهاش مشخص میشد.
باز مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد