بخش دوم
میانـحوزههای عمومی
از آنجا که میانـحوزههای عمومی آشناترین شکل از سه نوع حوزهی عمومی است که در اینجا مطالعه میکنیم، این بررسی کوتاه خواهد بود. میانـحوزههای عمومی آن فضاهای از بحث پیرامون قدرت هستند که میلیونها انسان بیننده، شنونده یا خواننده را در طول فاصلهها و مسافتهای طولانی دربرمیگیرند. این حوزهها اغلب با مرزهای دولتـملتها همپوشی دارند و گاه ممکن است تا خارج از مرزهای خود کشیده شوند و مخاطبان همسایه را پوشش دهند (مثل مورد برنامهها و انتشارات آلمانی زبان برای اتریش)؛ گاهی هم ممکن است پوشش آنها به ناحیههای خاصی در درون یک کشور، مثل نواحی غیرکاستیلیزبان اسپانیا و از جمله کاتالونیا و باسک، محدود بماند. میانـحوزههای عمومی به وسیلهی روزنامههای پرتیراژی از قبیل «نیویورک تایمز»، «لوموند»، «دای زایت»، «دگلوب اند میل»، و روزنامهی کاتالانی «آوویی» انتقال مییابند و رسانده[7] میشوند. این حوزهها توسط رسانههای الکترونیکی از قبیل رادیو و تلویزیون بیبیسی، رادیو سوئد، آر اِی آی، و (در امریکا) رادیو عمومی ملی، و چهار شبکه ملی (سیبیاس، انبیسی، ایبیسی، و فاکس) رسانده میشوند.
میانـحوزههای عمومی با آن که همیشه «از پایین» و توسط خردـحوزههای عمومی مورد فشار قرار دارند، از استحکام قابل توجهی برخوردارند. این عرصههای ناهماندازهی عمومی وقتی با هم جمع میشوند برابر با صفر نمیشوند و همدیگر را خنثی نمیکنند، شاید به این خاطر که هر یک از طریق تنش با دیگری تغذیه میشود (برای مثال، خوانندگان روزنامههای ملی به بولتنها و مجلات محلی مراجعه میکنند، چرا که موضوعات و تأکیدهای متفاوتی را دنبال میکنند) و شاید به این خاطر که میانـحوزههای عمومی سوار بر رسانههایی هستند که برای گروههای زبانی ملی یا محلی خاص جذابیت دارند، و ساختارهای تولید و توزیع مستقر، خوشساخت و نیرومندی دارند که آنها را در انتشار اخبار، وقایع، فیلمها و سرگرمیهایی یاری میرسانند که سبکها و عادتهای ارتباطی خاصی را تقویت میکنند و دغدغههای عمومی خاصی را برمیانگیزند. بیشک، قدرتِ شهرت، اعتبار، بودجه، و توزیع دلیل مهمی بر این است که رسانههای خدمات عمومی، بهرغم همهی کارهای بازاری، بخشی از وسایل صحنهی زندگی عمومی خواهند ماند. دلیل شگفتآور دیگری هم بر محو نشدن میانـحوزههای عمومی وجود دارد. مثالهای بالا از تأمین میانـحوزههای عمومی توسط رسانهها، این نکته را روشن میسازد که رسانههای خصوصی جامعهی مدنی، بحثهای عمومی پیرامون قدرت را برمیانگیزند ـ نکتهای که دور از نظر کسانی است که نظریهی حوزهی عمومی را با سرنوشت رسانههای خدمات عمومی مرتبط میدانند. شواهد فراوانی وجود دارد که بهموازات آنکه رسانههای خدماتی عمومی در قید نیروهای بازار قرار میگیرند، رسانههای تحت هدایت بازار هم در فرایند سیاسی شدن افتادهاند. شهروندان توان تشخیص میان «هیاهو»های رسانهای و مسائل اصلی را مییابند و این رسانههای بازاری مجبورند مسائل خاص این شهروندان را پوشش دهند. ورود چهرههایی از رسانههای بازاری، از قبیل رونالد ریگان و سیلویو برلوسکونی به سیاستهای رسمی، مثال بارزی برای این جریان است. کاوش خشن روزنامههای جنجالی انگلیسی در زندگی خصوصی اعضای خانوادهی سلطنتی و سیاستمدران در دههی گذشته، نشانی از همین جریان دارد. به یک جریان دیگر هم میتوان اشاره کرد: برنامههای روزانهای همچون لری کینگ زنده در سیانان و گسترش چشمگیر میزگردهای خبری که در میان تبلیغات برای کالاهایی از جنس خمیردندان، شکلات، تشک فنری، و پیتزا، در سطح محلی دعواهایی بر سر مسائلی از قبیل آموزش و آموزش جنسی نوجوانان، بارداری، تجاوز جنسی را در بین مخاطبان خود ایجاد میکنند؛ مخاطبانی که علاوه بر بحث با اطرافیان خود، به مجری، متخصص، مصاحبه شونده هم گاه با فریاد جواب میدهند، آنها را احمقهای واقعی میخوانند و به کتمان واقعیت متهمشان میکنند.
کلانـحوزههای عمومی
رشد جدید کلانـحوزههای عمومی در سطح جهانی و منطقهای (همچون اتحادیهی اروپایی) از شگرفترین تغییراتی است که نظریه متداول حوزهی عمومی را نقض میکند و کمترین توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. سیاست کلان صدها میلیون شهروند نتیجهی (ناخواستة) تمرکز بینالمللی مؤسسات رسانهای عمومیای است که مالکیت و عمکرد پیشین آن محدود به سطح دولتـملت بود. البته در طول یک قرن، شکل دیگری از تمرکز سرمایهی رسانهای[8] در جریان بود؛ بهویژه در صنایع مجلات و روزنامه و در هستهی اصلی کارگزارهایخبری که تحت سیطرهی شرکتهای امریکایی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی بود. این شرکتها در عرصههای نفوذ دولتهای خود، جهان را بهگونهی جدیدی تفسیر کردند. برای این شکل از تمرکز سرمایهی رسانهای از جمله میتوان به مالکیت زنجیرهای روزنامهها، تملیک رسانهها توسط صاحبان صنایع عادی، و از همه جالبتر، رشد جهانی نظامهای ارتباطی همبسته با ماهواره اشاره کرد.
رشد شرکتهای ارتباطاتی جهانگستر، از قبیل شرکت بینالمللی اخبار،[9] رویتر، تایمـوارنر و برتلزمن، بهانگیزهی حمایت از رشد مخاطبان بینالمللی ایجاد نشد. پژوهشهای محدودی پیرامون انگیزهها و منافع جهانیشدن انجام شده است و با اینوجود، آشکار است که این فرایند، که تقریباً سابقهای تاریخی ندارد، با اقتصاد سیاسی برانگیخته میشود. شرکتهای رسانهای که در سطح جهانی عمل میکنند از مزیتهای خاصی نسبت به همتایان ملّی خود برخوردارند. شرکتهای فراملّیتی توسط گروه کوچکی از افراد اداره میشوند، توانایی «دور زدن» شرکتهای رسانهای بیرونق و استفاده حداکثری از منابع و سرمایههای خود را دارند و از منافع اقتصاد جهانی استفاده میکنند. آنها میتوانند منابع تخصص، مهارتهای بازاریابی، استعدادهای ژورنالیستی، را برای مثال از یک حوزهی کاری به حوزهای دیگر انتقال دهند؛ آنها میتوانند با استفادهی مؤثر از نیروهای متخصص جوامع مختلف، هزینههای خود را کاهش داده و نوآوری میکنند. این شرکتها میتوانند شکلهای گوناگونی از همیاری را ایجاد کنند: میتوانند یک رمان را در یک کشور توزیع کنند و فیلم ساخته شده بر اساس آن را در کشور دیگر نمایش دهند، میتوانند بدون آنکه دغدغهی حقوق مادی و معنوی داشته باشند و یا مجبور به برنامهریزیهای میانشرکتی باشند، یک کار را در بهصورت پیدرپی از طریق رسانههایی همچون تلویزیون کابلی، ویدئو، تلویزیون، مجله و کتاب منتشر کنند. امتیاز عمدهی دیگری که شرکتهای چندملیتی دارند این است که بیشتر میتوانند از زیر بار قوانین ملّی شانه خالی کرده و با تغییر اوضاع فرهنگی و سیاسی و حقوقی، توانایی عمل خود را از یک حوزه به حوزهای دیگر انتقال دهند.
از جمله نکتههای پیرامونی این فرایند مبتنی بر مخاطره و سود، میتوان به این ناسازه اشاره کرد که این فرایند از رشد مخاطبان به فراتر از مرزهای دولتـملت بهره میبرد. بسیاری از این حوزههای عمومی هنوز نورسته و تازهکار به حساب میآیند. آنها در زمانی کوتاه و بهصورتی غیررسمی کار میکنند ـ منابع محدودی برای تأمین هزینه و پشتیبانی حقوقی دارند، و از این رو، پدیدههایی بهشدت آسیبپذیر و گاه گذرایند. برای مثال میتوان به رخدادهای رسانهای بینالمللی اشاره کرد که حالا تقریباً هر هفته پخش میشوند. همانطور که دانیل دایان و الیهو کاتز (1992) و دانیل هالین (1994)[10] و دیگران نشان دادهاند، رخدادهای رسانهای جهانی از جنس نشستهای جهانی فرایندهایی هستند که بار نمادین بالایی دارند، همهی رسانههای جهان آنها را پوشش میدهند و «مخاطبان جهانی» خیالی را خطاب میکنند. در سه نشست بزرگی که ریگان و گورباچف برپا کردند ـ 1985 ژنو، 1987 واشنگتن و 1988 مسکو ـ مخاطبان دو نیمکرهی جهان شاهد شبکههایی همچون سیانان، خط شب[11] ایبیسی، و برنامهی صبحگاهی 90 دقیقه بودند که روایتهایی از نشستهایی را نقل میکردند که نشان از پایان جنگ سرد داشت. همیشه این انتقاد بوده است که چنین پوششهایی، صلح را تشریفاتی میکند و دهان مخاطبان جهانی شیفتهی تماشای رخداد را میبندد. بیشک میتوان چنین ادّعایی را پیرامون پوشش خبری جنگ مالویناس و جنگ خلیج فارس مطرح کرد؛ البته هنوز نشانههایی وجود دارد که پخش جهانی نشستها و دیگر رخدادها بیشتر در وجه شرطی صورت میگیرد، یعنی رسانهها این حس را در مخاطبان خود برمیانگیزند که «قوانین» موجود ذرهای «طبیعی» نیستند و ساخت جهان نیاز به تلاش برای دستکاری در بخشهایی از آن بر اساس معیارهایی خاص دارد.
این تأکید قابل توجه بر وجه شرطی در کنار پیامدهای ناشی از دسترسی به مخاطبان جهانی، میتواند اختلافنظرهای عمومی جدیدی را دربارهی گسترس قدرت به خارج از مرزهای محدود میانـحوزههای عمومی ایجاد کند. برای مثال، در طول نشستهای ریگان ـ گورباچف، در میان شهروندان و دولتهای کشورهای مختلف، بحثهای سیاسی فراوانی پیرامون خطر گسترش تسلیحات هستهای و متعارف جریان داشت؛ یا در روسیه، که زندگی مستقل عمومی چیزی در حد جرم ضدانقلابی و براندازی تعریف شده بود، حامیان بوریس یلتسین از مصاحبه این رهبر تنزل مقام یافته با سیبیاس و بیبیسی و مجبور شدن میخائیل گورباچف به انجام مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی روحیه گرفتند؛ از سوی دیگر، ناراضیان مذهبی از طریق چانهزنی با رونالد ریگان توانستند نشستی عمومی برپا کنند، جایی که نظرهای متعارضی پیرامون انتخابات، آیندهی دین، و مقایسهی تطبیقی «معیارهای زندگی» در امریکا و روسیه مطرح شد.
شاید بارزترین مثالی که میتوان برای نقش و قدرت رسانهها در تحریک و تقویت مناقشات عمومی پیرامون قدرت در میان میلیونها انسان ارائه کرد، حادثهی میدان تیانآنمن در اواخر بهار 1989 میلادی در چین باشد. پوشش بیستوچهار ساعتهی حادثهی میدان تیانآنمن توسط شبکهی خبری سیانان نقطهی عطفی در رشد و توسعهی اخبار جهانی بود. این حادثه علاوهبر آنکه مهمترین گزارش خبری ارائه شده در تلویزیون ماهوارهای بینالمللی بود بهقول لویس فریدلند (1992) و دیگران اولین فرصت ممکن پیش روی ماهواره برای اثرگذاری بر حوادث بود، که بهسرعت در سه سطح آشکار شد: در درون مرزهای ملّی، در میان محافل دیپلماتیک جهانی، و در صحنهی بحثهای عمومی بینالمللی پیرامون راههای حل بحران. تعهد سیانان به تهیهی گزارش از همهی زوایا و طیفهای سیاسی توانست نیازهای دانشجویان را منعکس کند، بسیاری از این دانشجویان با جهان خارج از چین آشنایی داشتند و تواناییها و امکانات رسانهی تلویزیون در راه تشکیل و استقرار حوزهی عمومی برای مقاومت در برابر دولت توتالیتر چین را میشناختند. جالب اینجاست که آنها «الههی دموکراسی» را بهعنوان نماد اصلی خود برگزیدند و در شعارنوشتههای خود از جملات آبراهام لینکلن و دیگران بهزبان انگلیسی استفاده کردند تا بتوانند با مخاطبان غربی ارتباط برقرار کنند. دانشجویان بهدرستی محاسبه کردند که با استفادهی خودآموخته از تلفن، دوربین، و بعد دوربینهای 8 میلیمتری دستی که روی دوچرخههای خود نصب کرده بودند، میتوان شانس بقا و معرفی خود به جهانیان را افزایش داد. بیشک منظور و مقصود آنها در دیگر کشورها و ایالتها آوازهای جهانی یافت. پوشش جهانی حادثهی میدان تیانآنمن توانست اعتبار جهانی حزب حاکم را مخدوش کرده و حتی فرایند فروپاشی آرام و درونی رژیم کمونیستی را تسریع بخشد. در کوتاه مدت، این پوشش خبری بهیقین توانست حیات تظاهرات را طولانیتر کند، تظاهراتی که به کشتار دستهجمعی بین 400 تا 800 دانشجو در میدان انجامید. بهگفته آلک میران که در زمان حادثهی تیانآنمن مدیر پخش بود، «مردم در خیابان به کنار ما میآمدند و میخواستند ادامه دهیم، پخش کنیم، «تا وقتی برنامهی شما هست آنها حمله نخواهند کرد.» این جمله درست بود. بعد از خاموش شدن دوربینها، سربازان وارد صحنه شدند» (بهنقل از فریدلند 1992، ص. 5).
توسعهی چشمگیر ارتباطات بینالمللی شبکهای و رایانهای در طول دو دههی گذشته، جدیدترین تصویر از کلانـحوزههای عمومی را ترسیم میکند. در این چرخش، شبکهای جهانی از رایانههای متعلق به دولتها، سازمانها، کارگاهها، دانشگاهها و شهروندان با استفاده از فنآوریهایی همچون سوئیچ بستهها[12]، کاربرانی از سراسر جهان و از همهی طبقات را گرد هم میآورد. بسیاری از این فنآوریهای وابسته در دههی 1960 میلادی به سفارش وزارت دفاع امریکا و توسط مؤسسهی پروژههای پژوهشی پیشرفته[13] انجام شد. اینترنت، شبکهای که بیشترین بحثها را پیرامون و درون خود برانگیخته است، دربرگیرندهی حدود سه میلیون رایانه است که بهعنوان میزبان[14] بهکار میروند و به میلیونها رایانهای متصلاند که حدود سی میلیون کاربر دارند.[15] تعداد «شهروندان» اینترنتی رشد سریعی دارد (حدود یک میلیون کاربر در ماه). برخی در اینترنت «میگردند» و از روی بیکاری به گروهها و سایتهای مختلف سر میزنند. شرکتها و سازمانها معاملات بانکی خود را از طریق اینترنت انجام میدهند. پخش زندهی سخنرانیها و انتقال تصاویری از نقشههای اقلیمی، نقاشی و عکسهای مختلف از جمله کاربردهای معمولی است. برخی دیگر از شبکه برای دریافت مقالات از کتابخانهها و نشریات یا گپزدن با دوستی در قارهای دیگر استفاده میکنند.
اینترنت را میتوان با کمترین هزینه یا مجانی برای مقاصد گوناگونی بهکار برد، از اینرو، برخی پژوهشگران[16] آن را با اصطلاحاتی نورمانتیک، به مسافران قرن هجدهمی تشبیه میکنند که در جستوجوی غذا و پناهگاه از یک آبادی به آبادی دیگر میرفتند. این تشبیه، با آنکه میتواند ماهیت اختیاری و قراردادی تعاملات اینترنتی را نشان دهد، بهصورت نابهجا بهکار رفته است. برای مثال این تشبیه، سردرگمیهای ناشی از سازمانِ اغلب ناسنجیدهی منابع اطلاعات در میان کاربرانی که موضوعاتی را مطرح میکنند را دست کم میگیرد ـ در نتیجه مسافران شاهراههای اطلاعاتی بر سر مسیرها، ابزار سفر، قوانین میزبانها و (بهخاطر ارسال مجدد پیامها توسط فرستندهها و گیرندههای ناشناس) مقاصد نهایی، دو دل و مرددند. بهجاتر آن که این تشبیه توان توصیف و تبیین رشد کلانـحوزههای عمومی در اینترنت را ندارد. دستهای از کاربران با «حضور در شبکه» وجود دارند؛ اینان مسافر نیستند، بلکه شهروندانیاند که در میان اجتماعات مجازی و دور، بحثهای سیاسی و اصولی ایجاد میکنند. برای مثال، «انجمن ارتباطات پیشرو»[17] بهعنوان یک شرکت جهانی متشکل از اعضای شبکه کار میکند: متعهد به ارائهی خدمات ارتباطات رایانهای پیشرفته و کمهزینه، بهمنظور تقویت شبکهها و توزیع اطلاعات برای سازمانها و افرادی که در جهت حفظ و پایداری محیطزیست، عدالت اقتصادی و اجتماعی و حقوق بشر تلاش میکنند. در ساختار انجمن ارتباطات پیشرو، حوزههای بحثهای عمومی («تریبونهای آزاد بحث عمومی») که همهی مسائل زمین را در بر میگیرد، حضوری همیشگی دارد. بدیهی است که تأملاتی پیرامون روابط سیاسی درون خود شبکههای جهانی هم چنین حضوری داشته باشند. رویکرد «شبکهوندها»[18] به تریبونهای آزاد عمومی حکایت از خودپسندی دارد ـ بیش از آن که بدهند، میگیرند؛ آنها به این حوزه با شک مینگرند و همچون گرفتاریهای ناشی از تبلیغات ناخواسته، همیشه منتظر سوءاستفادهاند. بحثهایی پیرامون مزایای اعطای یارانههای دولتی و استفادهی رایگان از اینترنت در میگیرد؛ (در امریکا) پیشنهاداتی برای تشکیل «شرکت پخش اینترنت عمومی» مطرح میشود تا همچون یک اتاق پایاپا، بودجههای فدرال را هدایت کرده، تراکم و کیفیت محتوای شبکه را افزایش دهد و برای دسترسی شهروندان به اینترنت چانهزنی کند؛ و ترسهایی بیان میشود که صنایع مخابراتی و تفریحی جدید را بنای نظامهای ارتباطی پیشرفتهای میداند که دولتها و بازار را قادر میسازد بر بخشهایی از اینترنت نظارت داشته باشند و هزینههای دسترسی را افزایش دهند.
ترجمهی اسماعیل یزدانپور
دوران استیلای دیرین زندگی عمومی با ساختارهای تعیین شده توسط دولت، محدود به یک ناحیهی جغرافیایی، و تحت تأثیر رادیو، تلویزیون، روزنامه و کتاب به پایان میرسد. فضاهای متکثر شبکهای برای ارتباط، سلطهی این ساختارها را به تدریج فرسوده میکند؛ این فضاهای شبکهای در قید مستقیم یک قلمرو نیست و در نتیجه، هر چیزی که پیش از این شباهتی با حوزهی عمومی مجرد و مکانمند داشت را برای همیشه دور میزند و متلاشی میکند. آرمان یک حوزهی عمومی یکنواخت و بینش ملازم با آن، که جمع شهروندان مقید به یک قلمرو را در تلاش برای حفظ یک خیر عمومی تعریف میکند، منسوخ شده است. بهجای اینها، به بیانی مجازی، زندگی عمومی امروز «دوباره فئودالی» میشود. فئودالی شدن دوباره، بهمعنایی که هابرماس در تحول ساختاری عرصهی عمومی[1]بهکار برد نیست، و بیشتر بهمعنای ایجاد مرقع و موزائیک پیچیدهای از عرصههای عمومی کوچک و بزرگ، همپوشان و در ارتباط با یکدیگر است؛ این امر ما را بر آن میدارد که تمامیت فهم خود از زندگی عمومی و دیگر مفاهیم «شریک» همچون افکار عمومی، خیر عمومی و دوگانهی خصوصی / عمومی را اصلاح کنیم.
گرچه این حوزههای عمومی در بسترهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت و گوشه و کنار جامعهی مدنی و دولت ظاهر میشوند، همهی آنها مراحل کنش مقید به علاقه و قدرت هستند که ویژگیهای اصلی حوزهی عمومی را از خود نشان میدهند. حوزهی عمومی شکل خاصی از روابط مکانی میان دو یا چند نفر است که معمولاً از طریق وسایل ارتباطی (تلویزیون، رادیو، ماهواره، نمابر، و غیره) با هم ارتباط دارند. در این وسایل ارتباطی، برای مدتی کوتاه یا بلند، مناقشاتی عاری از خشونت پیرامون روابط عملیاتی قدرت رخ میدهد؛ این مناقشات میتواند پیرامون مسائل موجود در محیط گفتوگو و یا پیرامون ساختارهای سیاسی و اجتماعی بزرگتر باشد. با این معنا، حوزهی عمومی هیچگاه به صورت ناب و خالص ـ یا بهاصطلاح، الگوی ایدهآل[2] ـ پدیدار نمیشود و به ندرت به صورت جدا و منفرد پدید میآید. با آن که حوزههای عمومی همیشه بهصورت شبکهای و در هم تنیده هستند، وضعیتی شکسته دارند؛ وضعیتی که با گرایش به سوی حوزه عمومی یکپارچه رفع نمیشود. مثالهایی که در اینجا آمده است، ناهمگنی و ناهماندازگی آنها را نشان میدهد؛ و به همین دلیل است که ـ به رغم امکان شکل گرفتن تعبیرهای غلط ـ تصمیم گرفتم میان خُردـحوزهی عمومی[3]، که دهها، صدها یا هزاران منازعه کننده در سطح درون مرزی را شامل میشود؛ میانـحوزهی عمومی[4]، که میلیونها انسان متعامل در سطح چارچوبهای دولتـملت را شامل میشود؛ و کلانـحوزهی عمومی[5] که بهطور عادی دربرگیرندهی صدها میلیون و حتی میلیاردها انسانی است که مشغول بحث پیرامون سطوح فراملّی و جهانی قدرت هستند. هر یک را به تفصیل تشریح خواهیم کرد و معانی ضمنی هر یک را برای یک نظریه سیاسی اصلاح یافته پیرامون نقش حوزههای عمومی در جمهوریهای مردمسالار بررسی خواهیم کرد.
خُردـحوزههای عمومی
قهوهخانه، نشستهای شهری و انجمنهای ادبی که اولین حوزههای عمومی مدرن را در خود پروراندند، همتاهای امروزی خود را در فضاهای محلی متنوع و متفاوتی مییابند که در آن شهروندان به بحث و مناقشه پیرامون چهکسی باید چه کاری را چه زمانی و چگونه انجام دهد مشغولند. کتاب جان فیسک با عنوان بازیهای قدرت (1993) برای اهمیت مکانهای کوچک و از پایین به بالا دلایل متقاعد کنندهای ارائه داده است؛ جاهایی که شهروندان هویت خود را شکل میدهند و این هویتسازی اغلب در مخالفت با نگاه از بالا به پایین قدرتهای «استعمارگر»ی است که تنظیم، دستکاری و یا زدودن (یا «رتبهبندی») زندگی عمومی در سطح محلی را قصد کرده است. فیسک از یک سو (بهتبعیت از فوکو) به درستی تأکید میکند که این حوزههای عمومی کوچک میدانند که همهی نهادهای بزرگ به همکاری و اطاعت وابستگان خود نیاز دارند، و هر تغییری در سطح خرد آثار محتومی در سطح کلان دارد، اما او مناقشات درونی این مکانها را دست کم میگیرد و در عوض ترجیح میدهد بر روابط مبارزهای میان ناحیه و «قدرتهای استعماری» تأکید کند و به پتانسیلهای غنی این مناقشات محلی و منطقهای برای نظریهی حوزهی عمومی توجه نکند. دو مثال این نکته را روشن میکند و معنای خردـحوزهی عمومی را آشکار میکند.
خردـحوزههای عمومی بخش حیاتی همهی جریانهای اجتماعی امروزند. همانطور که پل مییر، آلبرتو ملوچی و دیگران بیان کردهاند، جریانهای اجتماعی معاصر بیش از آن که دغدغهی مبارزه بر سر تولید و توزیع منابع و کالاهای مادی را داشته باشند، به فکر راههای تولید و انباشت اطلاعات و ایجاد و تأمین معنا در میان اعضای جوامع پساصنعتی هستند (ملوچی 1989). برای مثال، سازمانهای نهضتهای زنان به طرح سئوالات مهم پیرامون نابرابریهای مادی بسنده نمیکنند و بهصورتی همزمان، از طریق نشان دادن اهمیتِ بهرسمیتشناختن نمادین تفاوتها به بقیهی جامعه، هنجارهای مذکر غالب را هم به چالش میکشند. با آن که این نهضتها گرایشهایی سعادتجویانه دارند، تأکید فراوان آنها بر تعریف و بازتعریف تفاوتهای نمادین، دلیل خوبی بر عدم پیروی آنها از پندارههای بزرگ و اتوپیاهای آینده است. حامیان، هواداران و فعالان این جنبشها «خانهبهدوشان اکنون»اند. آنها بر زمان حال متمرکز میشوند و در آن به تمرین تغییرات اجتماعی مطلوب خود مشغولند و از اینرو، وسایل سازمانی آنها ارزشی برابر با هدف دارند. جریانهای اجتماعی در حالت عادی شامل شبکههای کمرنگی از سازمانها، پروژهها، آشناییهای محلی، دوستیها، و گروهها کوچکی است که غرق در زندگی روزمرهی خود هستند. این شبکههای سرگرم کار، که بر همبستگی، نیازهای فردی و اشتغال پارهوقت تأکید میکنند، آزمایشگاههای کوچکی هستند که تجربههای کوچک را ابداع و ترویج میکنند. نهضتها، در این آزمایشگاههای کوچک، ابزارهای مختلف ارتباطی (تلفن، فاکس، فتوکپی، دوربین فیلمبرداری، ویدئو، رایانه شخصی) را بهکار میگیرند تا رموز و قوانین زندگی روزمره را بهپرسش بکشند و انتقال دهند. این آزمایشگاهها نقشی چون فضاهای عمومی دارند که در آن عناصر زندگی روزمره ترکیب و بازترکیب میشوند، توسعه مییابند و مورد آزمایش قرار میگیرند. حوزههای عمومی از قبیل محافل بحث، بنگاههای انتشاراتی، اماکن مذهبی، درمانگاهها، و یا گپهای کوچک سیاسی با دوستان و آشنایان، جاهایی هستند که شهروندان در آن شبهـدستورات واقعیت را به چالش میکشند و با تجربههای جایگزین زمان، مکان و روابط میانفردی با آنها مقابله میکنند. این حوزههای عمومی به تدریج در رویدادهای رسانهای، همچون تظاهرات برای احقاق حقوق اقلیتهای فکری یا تحصن در اعتراض به احداث جاده یا نیروگاه، آشکار میشوند. شگفت آن که این خردـحوزههای عمومی، قدرت خود را بیش از هر چیز از نهفتگی و پنهانی خود میگیرند. این خردـحوزههای عمومی، «خصوصی» به نظر میرسند و از دور، بر زندگی رسمی عمومی، سیاست حزبی، و جار و جنجالهای رسانهای اثر میگذارند، و در عین حال، همهی ویژگیهای کارهای عمومی گروههای کوچک را در خود دارند؛ چالش توزیع موجود و مرسوم قدرت توسط این گروهها نتیجهبخش است، چرا که آنها آزادانه در گوشه و کنارهایی از جامعه مدنی عمل میکنند که ارزش خبری ندارند.
همانطور که در مثال بحثهای پیرامون بازیهای ویدئویی مشهود است، خُردـحوزههای عمومی میتوانند در میان کودکان خانواده هم شکل بگیرند. بسیاری از بزرگسالان، بهویژه آنهایی که از دنیای کودکان دورند، جاذبهی فراوان بازیهای ویدئویی غیرقابل درک است؛ آنها در این اندیشهاند که یک دستگیرهی چهار کلیده همهی وقت بچهها را هدر میدهد، جهلی است که از بر معصومیت بچهها بنا میشود، و حتی متنفرند از این که بچههای امروزی اولین نسلی هستند که پیش از آموزش خواندن و نوشتن با رایانه آشنا میشوند. اما برای بیشتر بچهها، حداقل بیشتر پسرهای بین هشت و هجده، تجربهی بازیهای رایانهای و ویدئویی و تولید فرهنگ و روایتهای روزمره در مدرسه و معاوضه و استفاده شریکی از [سیدیها و] نوارهای ویدئویی و بهکارگیری واژگان انتقادی (آکنده از کلمات رمزگونهای همچون «جیز»، «بدبو» و «پرباد»)، بخش غیرقابل تفکیکی از زندگی روزمره شده است؛ بخشی که تنشهایی با دنیای بزرگسالان را ایجاد کرده است. این شکل از خردـحوزههای عمومی در میان خانوادهها رشد چشمگیری داشته است. برای مثال، در طول پنج سال اول دههی 1990 میلادی بازار بازیهای ویدئویی انگلیس که در سیطرهی دو شرکت ژاپنی سگا و نینتدو قرار دارد، از تقریباً صفر به هشتصد میلیون پوند در سال رسید. از هر ده نوجوان بین یازده تا چهارده سال، هشت نفر بازی ویدئویی میکنند؛ شش نفر دستگاه بازی شخصی دارند؛ و تنها در سال 1992، دو میلیون دستگاه بازی بهفروش رسید. آمارهای صنعتی بیشتر به قدرت برنامهها و «قلاب»های تبلیغاتی اشاره میکنند و موفقیتهای تجاری خود را توصیف میکنند، اما این راه به معنای دستکم گرفتن قدرت انتخاب بچههایی است که بازیهای ویدئویی را رواج میدهند و از روی شم، تلاش میکنند بر پیامدها و آثار بازیهای الکترونیکی اثر گذارند. واقعیت این است که بازیهای ویدئوی بازاری کنونی، انتخاب بچهها را نقشی بر آب میکنند. ساخت کلیشههای جنسی از زنان بهعنوان شخصیتهای قربانی و مفعولی که اغلب نیاز به نجات دارند، مثال آشکاری بر این مدعا است (پرووِنزو، 1991). با این همه، بازیهای رایانهای بچهها را بهسوی ارتباطات دیجیتال میکشانند. جذابیت آنها به فقط محدود به این نیست که بچهها برای لحظاتی از دنیای پرتقاضای خانواده و مدرسه دور میشوند و عضو جهان جایگزینی از انسانهای زیستارشناختی، دوشیزگان گرفتار، تهاجمهای کهکشانی، و لاکپشتهای جوان و جهنده میشوند. علاوه بر اینها، بازیهای رایانهای تعامل را برمیانگیزند، هماهنگی میان دست و چشم را ایجاد میکنند و مهارتهای تفسیری را از طریق حرکت در میان متنهای منظم اما غیرخطی، تقویت میکنند. در فرایند فراگیری خواندن کتاب، بچهها به خوانندگانی تبدیل میشوند که آزادی ندارند و فقط میتوانند قوانین متن را رد یا قبول کنند، اما بازیهای ویدئویی بچهها را با متنی فعال[6] مواجه میسازد (نلسون، 1987). از بازیگران خواسته میشود مسیرهای ویژهی خود را انتخاب کنند، مسیرهایی که از میان متون متشکله از مجموعه کلمات، تصاویر و صداها میگذرند و هر یک ارتباطی الکترونیکی با راهها، مسیرها و زنجیرههایی دارند که بیپایان و گشودهاند. بازیهای رایانهای، کاربران خود را به انتخاب مسیرهای خود در جنگلی از امکانات برای نجات یا انتقام، و یا رویارویی میان خیر و شر تشویق میکنند و با این روش مرز میان نویسنده و خواننده را مغشوش میکنند.
فراخوان اولین شماره فصلنامه تحلیلی و پژوهشی فرهنگ رسانه
دوستان ، همکاران و صاحبنظران گرانقدر؛
به امید حق تعالی اولین شماره فصلنامه تحلیلی و پژوهشی فرهنگ رسانه ؛ بزودی منتشر خواهد شد دست اندرکاران نشریه به ویژه اعضای شورای علمی آن قصد دارند با رویکردی کارکرد گرایانه ، مطالب و مقالات را بر همین اساس ، تالیف ، تدوین ، گردآوری و منتشر نمایند بدین سبب هر شماره اختصاص به یک موضوع محوری خواهد داشت .طبیعتا در اولین شماره ،موضوع " رسانه ،جامعه و فرهنگ عمومی " مد نظر میباشد
لذا از تمامی همکاران ؛صاحب نظران و اندیشمندان عرصه ارتباطات اجتماعی دعوت میگردد در صورت تمایل مطالب خود را برای دبیر خانه شورای علمی فصلنامه به نشانی الکترونیکی mediaculture.blogsky.com یا پست الکترونیکی media.culture@yahoo.com ارسال فرمایند.
سرفصلهای موضوعی این شماره :
۱- مفهوم فرهنگ عمومی و نقش آن در جامعه
۲- مدیریت تغییرات فرهنگی و نظامهای ارتباطی
۳- جامعه شناسی تغییرات اجتماعی و رسانه ها
۴- رویکرد مفاهیم روابط عمومی ، تبلیغات ، روزنامه نگاری و بازار یابی در مدیریت فرهنگ عمومی
۵- تبادلات فرهنگی و کارکرد ابزارهای نوین ارتباطات
۶- بررسی نگرش دست اندرکاران ارتباطات ( روزنامه نگاران - کارگزاران روابط عمومی و صنعت تبلیغات )در خصوص تاثیرات متقابل فرهنگ و رسانه
۷- جامعه پذیری و فرآیندهای ارتباطی
۸- بررسی نگرش و انتظارات متقابل نهادهای فرهنگی و موسسات رسانه ایی از یکدیگر .
دبیرخانه شورای علمی
فصلنامه تحلیلی و پژوهشی فرهنگ رسانه
در چهل و نهمین جلسه از دهمین دوره هیات نظارت بر مطبوعات ( ۲۱ فروردین ۱۳۸۵ ) مجوز انتشار 50 نشریه صادر شد . در این میان نیز با انتشار فصلنامه «فرهنگ رسانه» به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی « احمد پاکزاد» نیز موافقت گردید .
هیئت تحریریه این نشریه امیدوار است بتواند با نهایت تلاش و بهره گیری از آرا تمامی صاحب نظران ، سهم اندکی در ارتقای علوم ارتباطات اجتماعی در ایران را داشته باشد .
انشاالله این فصلنامه با مطالبی تحلیلی و پژوهشی و با رویکردی کارکردگرایانه تدوین و منتشر خواهد شد .
ارادتمند سردبیر
۲۲/۵/۸۵