بخش دوم
میانـحوزههای عمومی
از آنجا که میانـحوزههای عمومی آشناترین شکل از سه نوع حوزهی عمومی است که در اینجا مطالعه میکنیم، این بررسی کوتاه خواهد بود. میانـحوزههای عمومی آن فضاهای از بحث پیرامون قدرت هستند که میلیونها انسان بیننده، شنونده یا خواننده را در طول فاصلهها و مسافتهای طولانی دربرمیگیرند. این حوزهها اغلب با مرزهای دولتـملتها همپوشی دارند و گاه ممکن است تا خارج از مرزهای خود کشیده شوند و مخاطبان همسایه را پوشش دهند (مثل مورد برنامهها و انتشارات آلمانی زبان برای اتریش)؛ گاهی هم ممکن است پوشش آنها به ناحیههای خاصی در درون یک کشور، مثل نواحی غیرکاستیلیزبان اسپانیا و از جمله کاتالونیا و باسک، محدود بماند. میانـحوزههای عمومی به وسیلهی روزنامههای پرتیراژی از قبیل «نیویورک تایمز»، «لوموند»، «دای زایت»، «دگلوب اند میل»، و روزنامهی کاتالانی «آوویی» انتقال مییابند و رسانده[7] میشوند. این حوزهها توسط رسانههای الکترونیکی از قبیل رادیو و تلویزیون بیبیسی، رادیو سوئد، آر اِی آی، و (در امریکا) رادیو عمومی ملی، و چهار شبکه ملی (سیبیاس، انبیسی، ایبیسی، و فاکس) رسانده میشوند.
میانـحوزههای عمومی با آن که همیشه «از پایین» و توسط خردـحوزههای عمومی مورد فشار قرار دارند، از استحکام قابل توجهی برخوردارند. این عرصههای ناهماندازهی عمومی وقتی با هم جمع میشوند برابر با صفر نمیشوند و همدیگر را خنثی نمیکنند، شاید به این خاطر که هر یک از طریق تنش با دیگری تغذیه میشود (برای مثال، خوانندگان روزنامههای ملی به بولتنها و مجلات محلی مراجعه میکنند، چرا که موضوعات و تأکیدهای متفاوتی را دنبال میکنند) و شاید به این خاطر که میانـحوزههای عمومی سوار بر رسانههایی هستند که برای گروههای زبانی ملی یا محلی خاص جذابیت دارند، و ساختارهای تولید و توزیع مستقر، خوشساخت و نیرومندی دارند که آنها را در انتشار اخبار، وقایع، فیلمها و سرگرمیهایی یاری میرسانند که سبکها و عادتهای ارتباطی خاصی را تقویت میکنند و دغدغههای عمومی خاصی را برمیانگیزند. بیشک، قدرتِ شهرت، اعتبار، بودجه، و توزیع دلیل مهمی بر این است که رسانههای خدمات عمومی، بهرغم همهی کارهای بازاری، بخشی از وسایل صحنهی زندگی عمومی خواهند ماند. دلیل شگفتآور دیگری هم بر محو نشدن میانـحوزههای عمومی وجود دارد. مثالهای بالا از تأمین میانـحوزههای عمومی توسط رسانهها، این نکته را روشن میسازد که رسانههای خصوصی جامعهی مدنی، بحثهای عمومی پیرامون قدرت را برمیانگیزند ـ نکتهای که دور از نظر کسانی است که نظریهی حوزهی عمومی را با سرنوشت رسانههای خدمات عمومی مرتبط میدانند. شواهد فراوانی وجود دارد که بهموازات آنکه رسانههای خدماتی عمومی در قید نیروهای بازار قرار میگیرند، رسانههای تحت هدایت بازار هم در فرایند سیاسی شدن افتادهاند. شهروندان توان تشخیص میان «هیاهو»های رسانهای و مسائل اصلی را مییابند و این رسانههای بازاری مجبورند مسائل خاص این شهروندان را پوشش دهند. ورود چهرههایی از رسانههای بازاری، از قبیل رونالد ریگان و سیلویو برلوسکونی به سیاستهای رسمی، مثال بارزی برای این جریان است. کاوش خشن روزنامههای جنجالی انگلیسی در زندگی خصوصی اعضای خانوادهی سلطنتی و سیاستمدران در دههی گذشته، نشانی از همین جریان دارد. به یک جریان دیگر هم میتوان اشاره کرد: برنامههای روزانهای همچون لری کینگ زنده در سیانان و گسترش چشمگیر میزگردهای خبری که در میان تبلیغات برای کالاهایی از جنس خمیردندان، شکلات، تشک فنری، و پیتزا، در سطح محلی دعواهایی بر سر مسائلی از قبیل آموزش و آموزش جنسی نوجوانان، بارداری، تجاوز جنسی را در بین مخاطبان خود ایجاد میکنند؛ مخاطبانی که علاوه بر بحث با اطرافیان خود، به مجری، متخصص، مصاحبه شونده هم گاه با فریاد جواب میدهند، آنها را احمقهای واقعی میخوانند و به کتمان واقعیت متهمشان میکنند.
کلانـحوزههای عمومی
رشد جدید کلانـحوزههای عمومی در سطح جهانی و منطقهای (همچون اتحادیهی اروپایی) از شگرفترین تغییراتی است که نظریه متداول حوزهی عمومی را نقض میکند و کمترین توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. سیاست کلان صدها میلیون شهروند نتیجهی (ناخواستة) تمرکز بینالمللی مؤسسات رسانهای عمومیای است که مالکیت و عمکرد پیشین آن محدود به سطح دولتـملت بود. البته در طول یک قرن، شکل دیگری از تمرکز سرمایهی رسانهای[8] در جریان بود؛ بهویژه در صنایع مجلات و روزنامه و در هستهی اصلی کارگزارهایخبری که تحت سیطرهی شرکتهای امریکایی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی بود. این شرکتها در عرصههای نفوذ دولتهای خود، جهان را بهگونهی جدیدی تفسیر کردند. برای این شکل از تمرکز سرمایهی رسانهای از جمله میتوان به مالکیت زنجیرهای روزنامهها، تملیک رسانهها توسط صاحبان صنایع عادی، و از همه جالبتر، رشد جهانی نظامهای ارتباطی همبسته با ماهواره اشاره کرد.
رشد شرکتهای ارتباطاتی جهانگستر، از قبیل شرکت بینالمللی اخبار،[9] رویتر، تایمـوارنر و برتلزمن، بهانگیزهی حمایت از رشد مخاطبان بینالمللی ایجاد نشد. پژوهشهای محدودی پیرامون انگیزهها و منافع جهانیشدن انجام شده است و با اینوجود، آشکار است که این فرایند، که تقریباً سابقهای تاریخی ندارد، با اقتصاد سیاسی برانگیخته میشود. شرکتهای رسانهای که در سطح جهانی عمل میکنند از مزیتهای خاصی نسبت به همتایان ملّی خود برخوردارند. شرکتهای فراملّیتی توسط گروه کوچکی از افراد اداره میشوند، توانایی «دور زدن» شرکتهای رسانهای بیرونق و استفاده حداکثری از منابع و سرمایههای خود را دارند و از منافع اقتصاد جهانی استفاده میکنند. آنها میتوانند منابع تخصص، مهارتهای بازاریابی، استعدادهای ژورنالیستی، را برای مثال از یک حوزهی کاری به حوزهای دیگر انتقال دهند؛ آنها میتوانند با استفادهی مؤثر از نیروهای متخصص جوامع مختلف، هزینههای خود را کاهش داده و نوآوری میکنند. این شرکتها میتوانند شکلهای گوناگونی از همیاری را ایجاد کنند: میتوانند یک رمان را در یک کشور توزیع کنند و فیلم ساخته شده بر اساس آن را در کشور دیگر نمایش دهند، میتوانند بدون آنکه دغدغهی حقوق مادی و معنوی داشته باشند و یا مجبور به برنامهریزیهای میانشرکتی باشند، یک کار را در بهصورت پیدرپی از طریق رسانههایی همچون تلویزیون کابلی، ویدئو، تلویزیون، مجله و کتاب منتشر کنند. امتیاز عمدهی دیگری که شرکتهای چندملیتی دارند این است که بیشتر میتوانند از زیر بار قوانین ملّی شانه خالی کرده و با تغییر اوضاع فرهنگی و سیاسی و حقوقی، توانایی عمل خود را از یک حوزه به حوزهای دیگر انتقال دهند.
از جمله نکتههای پیرامونی این فرایند مبتنی بر مخاطره و سود، میتوان به این ناسازه اشاره کرد که این فرایند از رشد مخاطبان به فراتر از مرزهای دولتـملت بهره میبرد. بسیاری از این حوزههای عمومی هنوز نورسته و تازهکار به حساب میآیند. آنها در زمانی کوتاه و بهصورتی غیررسمی کار میکنند ـ منابع محدودی برای تأمین هزینه و پشتیبانی حقوقی دارند، و از این رو، پدیدههایی بهشدت آسیبپذیر و گاه گذرایند. برای مثال میتوان به رخدادهای رسانهای بینالمللی اشاره کرد که حالا تقریباً هر هفته پخش میشوند. همانطور که دانیل دایان و الیهو کاتز (1992) و دانیل هالین (1994)[10] و دیگران نشان دادهاند، رخدادهای رسانهای جهانی از جنس نشستهای جهانی فرایندهایی هستند که بار نمادین بالایی دارند، همهی رسانههای جهان آنها را پوشش میدهند و «مخاطبان جهانی» خیالی را خطاب میکنند. در سه نشست بزرگی که ریگان و گورباچف برپا کردند ـ 1985 ژنو، 1987 واشنگتن و 1988 مسکو ـ مخاطبان دو نیمکرهی جهان شاهد شبکههایی همچون سیانان، خط شب[11] ایبیسی، و برنامهی صبحگاهی 90 دقیقه بودند که روایتهایی از نشستهایی را نقل میکردند که نشان از پایان جنگ سرد داشت. همیشه این انتقاد بوده است که چنین پوششهایی، صلح را تشریفاتی میکند و دهان مخاطبان جهانی شیفتهی تماشای رخداد را میبندد. بیشک میتوان چنین ادّعایی را پیرامون پوشش خبری جنگ مالویناس و جنگ خلیج فارس مطرح کرد؛ البته هنوز نشانههایی وجود دارد که پخش جهانی نشستها و دیگر رخدادها بیشتر در وجه شرطی صورت میگیرد، یعنی رسانهها این حس را در مخاطبان خود برمیانگیزند که «قوانین» موجود ذرهای «طبیعی» نیستند و ساخت جهان نیاز به تلاش برای دستکاری در بخشهایی از آن بر اساس معیارهایی خاص دارد.
این تأکید قابل توجه بر وجه شرطی در کنار پیامدهای ناشی از دسترسی به مخاطبان جهانی، میتواند اختلافنظرهای عمومی جدیدی را دربارهی گسترس قدرت به خارج از مرزهای محدود میانـحوزههای عمومی ایجاد کند. برای مثال، در طول نشستهای ریگان ـ گورباچف، در میان شهروندان و دولتهای کشورهای مختلف، بحثهای سیاسی فراوانی پیرامون خطر گسترش تسلیحات هستهای و متعارف جریان داشت؛ یا در روسیه، که زندگی مستقل عمومی چیزی در حد جرم ضدانقلابی و براندازی تعریف شده بود، حامیان بوریس یلتسین از مصاحبه این رهبر تنزل مقام یافته با سیبیاس و بیبیسی و مجبور شدن میخائیل گورباچف به انجام مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی روحیه گرفتند؛ از سوی دیگر، ناراضیان مذهبی از طریق چانهزنی با رونالد ریگان توانستند نشستی عمومی برپا کنند، جایی که نظرهای متعارضی پیرامون انتخابات، آیندهی دین، و مقایسهی تطبیقی «معیارهای زندگی» در امریکا و روسیه مطرح شد.
شاید بارزترین مثالی که میتوان برای نقش و قدرت رسانهها در تحریک و تقویت مناقشات عمومی پیرامون قدرت در میان میلیونها انسان ارائه کرد، حادثهی میدان تیانآنمن در اواخر بهار 1989 میلادی در چین باشد. پوشش بیستوچهار ساعتهی حادثهی میدان تیانآنمن توسط شبکهی خبری سیانان نقطهی عطفی در رشد و توسعهی اخبار جهانی بود. این حادثه علاوهبر آنکه مهمترین گزارش خبری ارائه شده در تلویزیون ماهوارهای بینالمللی بود بهقول لویس فریدلند (1992) و دیگران اولین فرصت ممکن پیش روی ماهواره برای اثرگذاری بر حوادث بود، که بهسرعت در سه سطح آشکار شد: در درون مرزهای ملّی، در میان محافل دیپلماتیک جهانی، و در صحنهی بحثهای عمومی بینالمللی پیرامون راههای حل بحران. تعهد سیانان به تهیهی گزارش از همهی زوایا و طیفهای سیاسی توانست نیازهای دانشجویان را منعکس کند، بسیاری از این دانشجویان با جهان خارج از چین آشنایی داشتند و تواناییها و امکانات رسانهی تلویزیون در راه تشکیل و استقرار حوزهی عمومی برای مقاومت در برابر دولت توتالیتر چین را میشناختند. جالب اینجاست که آنها «الههی دموکراسی» را بهعنوان نماد اصلی خود برگزیدند و در شعارنوشتههای خود از جملات آبراهام لینکلن و دیگران بهزبان انگلیسی استفاده کردند تا بتوانند با مخاطبان غربی ارتباط برقرار کنند. دانشجویان بهدرستی محاسبه کردند که با استفادهی خودآموخته از تلفن، دوربین، و بعد دوربینهای 8 میلیمتری دستی که روی دوچرخههای خود نصب کرده بودند، میتوان شانس بقا و معرفی خود به جهانیان را افزایش داد. بیشک منظور و مقصود آنها در دیگر کشورها و ایالتها آوازهای جهانی یافت. پوشش جهانی حادثهی میدان تیانآنمن توانست اعتبار جهانی حزب حاکم را مخدوش کرده و حتی فرایند فروپاشی آرام و درونی رژیم کمونیستی را تسریع بخشد. در کوتاه مدت، این پوشش خبری بهیقین توانست حیات تظاهرات را طولانیتر کند، تظاهراتی که به کشتار دستهجمعی بین 400 تا 800 دانشجو در میدان انجامید. بهگفته آلک میران که در زمان حادثهی تیانآنمن مدیر پخش بود، «مردم در خیابان به کنار ما میآمدند و میخواستند ادامه دهیم، پخش کنیم، «تا وقتی برنامهی شما هست آنها حمله نخواهند کرد.» این جمله درست بود. بعد از خاموش شدن دوربینها، سربازان وارد صحنه شدند» (بهنقل از فریدلند 1992، ص. 5).
توسعهی چشمگیر ارتباطات بینالمللی شبکهای و رایانهای در طول دو دههی گذشته، جدیدترین تصویر از کلانـحوزههای عمومی را ترسیم میکند. در این چرخش، شبکهای جهانی از رایانههای متعلق به دولتها، سازمانها، کارگاهها، دانشگاهها و شهروندان با استفاده از فنآوریهایی همچون سوئیچ بستهها[12]، کاربرانی از سراسر جهان و از همهی طبقات را گرد هم میآورد. بسیاری از این فنآوریهای وابسته در دههی 1960 میلادی به سفارش وزارت دفاع امریکا و توسط مؤسسهی پروژههای پژوهشی پیشرفته[13] انجام شد. اینترنت، شبکهای که بیشترین بحثها را پیرامون و درون خود برانگیخته است، دربرگیرندهی حدود سه میلیون رایانه است که بهعنوان میزبان[14] بهکار میروند و به میلیونها رایانهای متصلاند که حدود سی میلیون کاربر دارند.[15] تعداد «شهروندان» اینترنتی رشد سریعی دارد (حدود یک میلیون کاربر در ماه). برخی در اینترنت «میگردند» و از روی بیکاری به گروهها و سایتهای مختلف سر میزنند. شرکتها و سازمانها معاملات بانکی خود را از طریق اینترنت انجام میدهند. پخش زندهی سخنرانیها و انتقال تصاویری از نقشههای اقلیمی، نقاشی و عکسهای مختلف از جمله کاربردهای معمولی است. برخی دیگر از شبکه برای دریافت مقالات از کتابخانهها و نشریات یا گپزدن با دوستی در قارهای دیگر استفاده میکنند.
اینترنت را میتوان با کمترین هزینه یا مجانی برای مقاصد گوناگونی بهکار برد، از اینرو، برخی پژوهشگران[16] آن را با اصطلاحاتی نورمانتیک، به مسافران قرن هجدهمی تشبیه میکنند که در جستوجوی غذا و پناهگاه از یک آبادی به آبادی دیگر میرفتند. این تشبیه، با آنکه میتواند ماهیت اختیاری و قراردادی تعاملات اینترنتی را نشان دهد، بهصورت نابهجا بهکار رفته است. برای مثال این تشبیه، سردرگمیهای ناشی از سازمانِ اغلب ناسنجیدهی منابع اطلاعات در میان کاربرانی که موضوعاتی را مطرح میکنند را دست کم میگیرد ـ در نتیجه مسافران شاهراههای اطلاعاتی بر سر مسیرها، ابزار سفر، قوانین میزبانها و (بهخاطر ارسال مجدد پیامها توسط فرستندهها و گیرندههای ناشناس) مقاصد نهایی، دو دل و مرددند. بهجاتر آن که این تشبیه توان توصیف و تبیین رشد کلانـحوزههای عمومی در اینترنت را ندارد. دستهای از کاربران با «حضور در شبکه» وجود دارند؛ اینان مسافر نیستند، بلکه شهروندانیاند که در میان اجتماعات مجازی و دور، بحثهای سیاسی و اصولی ایجاد میکنند. برای مثال، «انجمن ارتباطات پیشرو»[17] بهعنوان یک شرکت جهانی متشکل از اعضای شبکه کار میکند: متعهد به ارائهی خدمات ارتباطات رایانهای پیشرفته و کمهزینه، بهمنظور تقویت شبکهها و توزیع اطلاعات برای سازمانها و افرادی که در جهت حفظ و پایداری محیطزیست، عدالت اقتصادی و اجتماعی و حقوق بشر تلاش میکنند. در ساختار انجمن ارتباطات پیشرو، حوزههای بحثهای عمومی («تریبونهای آزاد بحث عمومی») که همهی مسائل زمین را در بر میگیرد، حضوری همیشگی دارد. بدیهی است که تأملاتی پیرامون روابط سیاسی درون خود شبکههای جهانی هم چنین حضوری داشته باشند. رویکرد «شبکهوندها»[18] به تریبونهای آزاد عمومی حکایت از خودپسندی دارد ـ بیش از آن که بدهند، میگیرند؛ آنها به این حوزه با شک مینگرند و همچون گرفتاریهای ناشی از تبلیغات ناخواسته، همیشه منتظر سوءاستفادهاند. بحثهایی پیرامون مزایای اعطای یارانههای دولتی و استفادهی رایگان از اینترنت در میگیرد؛ (در امریکا) پیشنهاداتی برای تشکیل «شرکت پخش اینترنت عمومی» مطرح میشود تا همچون یک اتاق پایاپا، بودجههای فدرال را هدایت کرده، تراکم و کیفیت محتوای شبکه را افزایش دهد و برای دسترسی شهروندان به اینترنت چانهزنی کند؛ و ترسهایی بیان میشود که صنایع مخابراتی و تفریحی جدید را بنای نظامهای ارتباطی پیشرفتهای میداند که دولتها و بازار را قادر میسازد بر بخشهایی از اینترنت نظارت داشته باشند و هزینههای دسترسی را افزایش دهند.